جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

یک پاکت اشنو , یک شب بی پایان


یک پاکت اشنو , یک شب بی پایان

مروری بر مورچه هایی که پدرم را خوردند

«یک پاکت اشنو، یک شب بی پایان »

ـ مروری بر: مورچه هایی که پدرم را خوردند.

ـ علی قانع

ـ نشر ققنوس- چاپ دوم ۸۷

وقتی نام یک مجموعه داستان از یکی از داستان های همان مجموعه انتخاب شود و این داستان نیز در چینش کلی، اولین داستان قرار گیرد. طبیعتا تمرکز بیشتری را معطوف به خود خواهد ساخت. "داستان مورچه هایی که پدرم را خوردند " از این رو اصلی ترین داستان مجموعه ای به همین نام از علی قانع است، که توانسته رتبه دوم پنجمین دوره جایزه ادبی اصفهان را در سال ۸۶ از آن خود کند و با تجدید چاپ در سال ۸۷ به عنوان سوژه ای برای مروری دوباره به این نوشتار راه یابد.

چیزی که در اولین بر خورد با داستان های مجموعه با آن مواجهیم استقرار مفاهیم اخلاقی در پس زمینه قصه هاست . مفاهیمی مثل وفاداری ،خیانت ،مراقبت ، وظیفه و از این دست ،که در پیکر بندی و فضا سازی کار نقش موثری دارند. این مسئله را می توان به صورت یک حکم به کل مجموعه نیز تعمیم داد . چیزی شبیه به سینمای مسعود کیمیایی با آن قرار دادهای اخلاقی شهری و یا به شکل دقیق تر تهرانی آثارش که، فراروی از سوژه های تکرار شونده، این فضا را برای او و منتقدانش به یک منطقه بحرانی بدل کرده اند.

در داستان" مورچه هایی که ..." به قصه سر راست و خوش تراشی بر می خوریم . پدری بعد از سالها حبس با رشد بیش از پیش بیماری سرطان، روز های پایانی زندگی اش را سپری می کند و به همین دلیل مسئولان زندان رای بر آزادی او در واپسین روزها داده اند او با دادن شماره فرزندش به مسئولان زندان او را فرا می خواند تا به برخی ابهامات در مورد زندگی اش مخصوصا در حوزه خصوصی و در ارتباط با خانواده اش سر و سامان ببخشد . خوانند از زاویه روایت پسر وی در جریان قصه قرار می گیرید و این ابهام برای ما به عنوان خواننده نیز تقریباً تا پایان قصه باقی می ماند و به شکل کامل و جامعی پاسخ نمی یابد .فضای بر خورد میان پدر و پسر و گردش آنها در درون شهر که بیشتر با سکوت سپری می شود و بیشتر به نیت خوانی راوی معطوف است با ظرافت قابل ستایشی در این قصه پیاده شده است. گویی ما شاهد گفتگوی نمادین بین دو نسل هستیم. پدر به عنوان نماینده ای از یک نسل خطاکار و پسر به عنوان نماینده نسلی پرسشگر که پاسخ چندان منطقی ر ا دریافت نمی کند. البته وضعیت کلی مجموعه به شکلی است که به این تفسیر های نمادین، زیاد روی خوش نشان نمی دهد اما حداقل در این مورد می توان این وضعیت را با رویداد های سیاسی اینجا و اکنون به شکل نمادین خوانش کرد.

داستان "۴۸ ساعت هوای عاشقی" نیز به عنوان بلند ترین داستان مجموعه موقعیت روایی جالبی را در اتخاذ زاویه روایت و شکل کار کرد زبان/زمان به خود گرفته است. این داستان که یک سفر توریستی برای دیداری دوستانه/عاشقانه را شرح می دهد با نگاهی به زمان روایت، زمان حال استمراری را در دل داستان به بار نشانده است این موضوع دو وضعیت هم زمان را به بار می آورد. اول اینکه داستان از قطعیت دیگر افعال ماضی گریخته و همواره در وضعیت امکان رخداد باقی می ماند و همین مسئله باعث جاری شدن و امتداد این سفر عاشقانه از گذشته تا آینده و سرایت آن به بیرون قاب و تمام لحظات می شود و این مقطع زمانی بین سه وضعیت زمانی همواره معلق باقی مانده و شکلی ازلی ابدی به خود می گیرد. هر چند که نویسنده با کاربرد تمهیدی در پایان داستان کل ماجرا را نیز به سمت یک فرایند ذهنی پیش می راند، که به خودی خود می توان به اتخاذ به جای این زمان در بطن تابلویی رهیده از قاب به دیده تحسین نگریست.«یکی دو گلیم دست باف ایرانی . چند گلدان سفالی و صنایع دستی، فضای آپارتمان را غیر اروپایی کرده است. به طرف میز کامپیوتر و قفسه کتاب ها می روی. سلیقه اش در کتاب هایی که می خواند با تو همسان است . چای می آورد و روی میز می گذارد. لبخند می زند. می گوید : « آشنایی ما از همین جا شروع شد . دقیقاً پای همین کامپیوتر»۴۴ص.

"فقط مریضی مادر ..." به شدت خواننده را در حاشیه فیلم مادر ساخته مرحوم علی حاتمی حرکت می دهد البته با تفاوت های عمده ای که در کار وجود دارد . در این داستان نیز مادر و مسائل مربوط به سلامتی او در کهنسالی مسبب گرد همایی فرزندان می شود و این نقطه کانونی، موجب بر خورد فرزندان و گشوده شدن دریچه های روایی به سوی زندگی شان می شود . چیزی که در تمام داستان های مجموعه با آن مواجهیم جنس صمیمی و قابل درکی از دغدغه های نویسنده است که با ایجاد ارتباطی عمیق و طرح دوستی، یک درد دل صمیمانه را ممکن می گرداند.

فرهاد اکبرزاده