یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

زندگی دوگانه ولادیمیر ناباکوف


زندگی دوگانه ولادیمیر ناباکوف

ناباکوف را همگان نویسنده ای راست گرا و محافظه کار می شناسند و کمتر کسی تا به حال به تفاوت ناباکوف سخنران و منتقد, با ناباکوف نویسنده توجه کرده است

ناباکوف را همگان نویسنده‌ای راست‌گرا و محافظه‌کار می‌شناسند و کمتر کسی تا به حال به تفاوت ناباکوف سخنران و منتقد، با ناباکوف نویسنده توجه کرده است. ناباکوف را راست‌گرا می‌دانند بیشتر به این دلیل که منتقد سرسخت انقلاب اکتبر بود. در بسیاری از داستان‌های ناباکوف، به خصوص در رمان‌های دوره اول او که به روسی نوشته است، نیش و کنایه‌های بسیاری به انقلاب اکتبر دیده می‌شود. ناباکوف صریح‌ترین و تندترین انتقادها را به زبان خاص خود و با طنز بسیار سرد و تلخی که خود استاد پرداختن آن است، نثار اشتباهات لنین و جنایات استالین می‌کند. لنین برای توضیح دیالکتیک به زبان ساده، از مثال ساده لیوان استفاده می‌کند. آن چیزی که به سادگی لیوانش می‌نامیم، ممکن است آنقدر سنگین باشد که منجر به قتل کسی شود و ممکن است از ورق کاغذی سبک‌تر باشد. کارکرد اصلی لیوان نوشیدن آب است، اما اگر لیوان لب را زخم کند یا ته آن سوراخ باشد، با وجود اینکه هنوز لیوان است به کار نوشیدن نمی‌آید و الی آخر. آن نگاه دیالکتیکی در نگاه ناباکوف سخنران و مدرس ادبیات غایب است.

ناباکوف در شوروی پس از انقلاب جز این اشتباهات و جنایات چیز دیگری نمی‌بیند و آن نگاه دیالکتیکی به سرزمین مادری‌اش را باید در رمان‌های او جست‌وجو کرد. ناباکوف در رمان‌هایش است که آن نگاه یک‌جانبه را کنار می‌گذارد و به عمق تاریخ روسیه نقب می‌زند. او خود در مصاحبه‌ای گفته است حقیرترین آدم‌ها از نظر او آنان‌اند که به خاطر از دست رفتن مال و منال‌شان در انقلاب اکتبر به شوروی فحش می‌دهند و تنها دغدغه‌شان اسکناس‌هایی است که بلشویک‌ها از چنگ‌شان درآوردند. ناباکوف آنقدر منصف هست که بین مخالفان انقلاب نیز تفاوت قایل شود و آنقدر شرافت دارد که به خاطر از دست دادن مشتی اسکناس به همه چیز و همه کس پشت نکند. خود او بلشویسم را عامل تباهی نوجوانی‌اش می‌داند و به همین دلیل از بلشویک‌ها کینه‌ای دیرین دارد و هیچ چیز در شوروی نیست که رضایت او را جلب کند، اما این حرف‌ها به این معنا نیست که ناباکوف را راست‌گرا بدانیم.

هر چند ناباکوف در مصاحبه‌ها و گفتارهای گوناگونش خود را یک آمریکایی علاقه‌مند به این کشور معرفی کرده و از ۴۰ سالگی به بعد همیشه آمریکا را سرزمین خود معرفی کرده است، اما در رمان‌هایش به هیچ‌وجه چنین نیست. ناباکوف در رمان‌هایش از آمریکا به همان اندازه متنفر است که از شوروی. شخصیت‌های اصلی داستان‌های ناباکوف در آمریکا، اغلب انسان‌هایی تک‌افتاده، از همه جا رانده و بی‌دست و پا هستند که هیولای زندگی آمریکایی آنان را در خود فرو می‌برد و به مرز جنون می‌کشاند. در کارهای او، در برابر ساده‌لوحی و صداقت روسی، جهان غرب جهان مردم سالوس و دورو است که از هر فرصتی برای دست انداختن و آزار رساندن به این قهرمان ساده‌لوح بهره می‌برند. «پنین» شاید بهترین نمونه‌ چنین فضایی در بین آثار ناباکوف است. آن دسته از دشمنان ناباکوف که او را آمریکازده‌ای ابله می‌پندارند، بعید است این رمان را بخوانند و تجدید نظر نکنند.

میلان کوندرا جایی نقل کرده است که روزی یکی از آن زنان میانسال ابلهی که به ادبیات عشق می‌ورزند و همیشه دور و بر نویسندگان بزرگ می‌پلکند، به گوستاو فلوبر پیله کرد که «مادام بواری کیست؟» و جواب شنید: «مادام بواری خود من است.» این جواب زن را به فکر فرو برد. او به عقل فلوبر شک کرد که خود را با یک زن یکی می‌گیرد و نفهمید که «مادام بواری خود من است» حتما معنای دیگری غیر از آن سطحی‌ترین معنای لغوی جمله نیز دارد. ولادیمیر ناباکوف نیز در جواب خبرنگاری که از او پرسیده بود: «پنین کیست؟» همان جواب فلوبر را تکرار کرد‌: «پنین خود من است.» ناباکوف نه درباره هامبرت، نه سباستین نایت، ‌نه جان شید شاعر شگفت‌انگیز «آتش پریده‌رنگ» و نه هیچ کدام از شخصیت‌های دیگر آثارش چنین حرفی نزده است و ماجرا وقتی جدی‌تر می‌شود که بدانیم «پنین» شاید ضدآمریکایی‌ترین رمان ناباکوف است و همان کسی که ناباکوف او را «خود من» خوانده، بیشترین تحقیر و آزار را در ینگه دنیا متحمل شده است.

تیموفی پنین، شخصیت اصلی رمان ناباکوف، نمونه عالی شخصیت‌های ساده‌لوح اوست.

در این رمان، ناباکوف به سه گروه به شدت حمله می‌کند: انقلابی‌های شوروی و کسانی که در این کشور قدرت را در دست دارند، روس‌های ساکن آمریکا، آن دسته از روس‌های بی‌بخاری که مخالف انقلاب‌اند، شیفته آمریکا هستند و منتظرند شوروی از بین برود و با عزت و افتخار به روسیه‌شان برگردند و آمریکایی‌هایی که هر چند استاد دانشگاه هستند و از فرهیختگان جامعه به شمار می‌روند، به زعم ناباکوف در بلاهت و سطحی‌نگری کم از دو گروه قبل ندارند. در این میان قربانی اصلی خود پنین است؛ مردی که در بین این سه دسته گرفتار شده و راهی ندارد جز آنکه در جنگل آمریکا به مرز جنون برسد. مساله زبان در رمان «پنین» خود نیاز به بحثی مفصل دارد.

در همان ابتدای رمان، شاید اگر آن دره عظیم بین زبان روسی و انگلیسی وجود نداشت، آن بلا در سفر با اتوبوس بر سر پنین نمی‌آمد. تیموفی پنین شیفته زبان روسی است و با چنان وجد و ستایشی کلمات این زبان را تلفظ می‌کند که گویی در حال خواندن اپرایی از موتزارت است اما این تسلط پنین بر روسی و شیفتگی او به این زبان، دقیقا همان چیزی است که موضوع خنده و مضحکه شاگردان انگلیسی‌زبان اوست. این واکنش‌های تند ناباکوف به محیط اطراف به نوعی نتیجه همین سرگشتگی بین این سه گروه در ینگه دنیا است و ناباکوف در بسیاری از مواقع از این حمله‌ها به‌عنوان سپر دفاعی استفاده می‌کند. بهترین راه نفوذ به جهان پیچیده ناباکوف رمان‌های اوست و در این راه باید این جمله‌ ناباکوف را در پس ذهن داشت که «پنین خود من است.»

جوزف رادوفسکی

ترجمه: تینا جلالی