جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

«پنج روز در نیمروز» با شاعری قصه پرداز


«پنج روز در نیمروز» با شاعری قصه پرداز

محمدكاظم مزینانی متولد ۱۳۴۲ در شهر دامغان است وی فعالیت خود در حوزه ادبیات را با شعر و در سال ۱۳۶۳ در كیهان بچه ها آغاز كرد و با اولین اثرش «آب یعنی ماهی» به عنوان مجموعه شعر در سال ۶۹ توجه بسیاری را به خود جلب كرد اما حوزه فعالیتش علاوه بر شعر در داستان هم گسترش یافت و به عنوان یكی از نویسندگان موفق در این عرصه خصوصاً در داستان های غیرتخیلی, سفرنامه و زندگینامه مطرح شد

● گفت وگو با محمدكاظم مزینانی شاعر و نویسنده

محمدكاظم مزینانی متولد ۱۳۴۲ در شهر دامغان است. وی فعالیت خود در حوزه ادبیات را با شعر و در سال ۱۳۶۳ در كیهان بچه ها آغاز كرد و با اولین اثرش «آب یعنی ماهی» به عنوان مجموعه شعر در سال ۶۹ توجه بسیاری را به خود جلب كرد. اما حوزه فعالیتش علاوه بر شعر در داستان هم گسترش یافت و به عنوان یكی از نویسندگان موفق در این عرصه خصوصاً در داستان های غیرتخیلی، سفرنامه و زندگینامه مطرح شد. مزینانی از جمله نویسندگان فعال و به عنوان نسل دوم نویسندگان ادبیات كودك و نوجوان محسوب می شود كه در سروده های مذهبی نیز جایگاهی خاص دارد. نخستین مجموعه شعر دینی اش را در سال ۷۵ به نام «ساده مثل آسمان» منتشر كرد كه در حوزه خود قابل تامل و توجه بود و به عنوان یكی از فعالان حوزه شعر مذهبی كودك درآمد.

وی در اشعار خود از انواع قالب ها و ساختارهای شعری بهره گرفته و زبان داستان هایش ساده و درخور مخاطبان كودك است تا به راحتی با آنها ارتباط برقرار كنند. از آثار دیگر او می توان به «پنج روز در نیمروز»، «سوار سوم» و ساده مثل آسمان، كلاغ های كاغذی و... اشاره كرد. مزینانی تاكنون موفق به دریافت دیپلم افتخار و كتاب سال و سروش نوجوان و جایزه IBBY برای مجموعه شعر سوار سوم شده است.

▪ شما با اولین كارتان یعنی آب یعنی ماهی به حوزه شعر كودك و نوجوان در سال ۶۸ روی آوردید. چطور شد كه با شعر آغاز كردید و چرا به سمت داستان هم گرایش پیدا كردید؟

البته از سال ۶۳ شعر گفتن را به شكل حرفه ای برای كودكان و نوجوانان شروع كردم. چاپ آب یعنی ماهی بود كه در سال ۶۹ اتفاق افتاد. دیگر اینكه پیش از این یا همزمان با آن سفرنامه پنج روز در نیمروز را نوشته ام كه در همان سال ها به چاپ رسید.

اما اینكه چرا با شعر آغاز كردم، این از آن پرسش های مقدری است كه پاسخ به آن آسان نیست. می توان این پرسش را با یك پرسش پاسخ گفت و آن اینكه: چرا با شعر آغاز شدم؟ و جواب اینكه خب برای اینكه شاعر بودم! مگر ما به اعتبار اینكه شعر می گوییم شاعریم یا به خاطر شاعر بودن شعر می گوییم؟ دیدید جواب سئوال شما چقدر آسان بود؟ اگر می گویید نه خب، وقتی كه شعر مثل معجونی درهم جوش به قول مولانا، در دیگ دل آدم می جوشد، او باید چه كار كند؟

اما اینكه چرا به داستان گرایش پیدا كردم، به این خاطر كه در حال حاضر داستان را جلیل ترین و گویاترین بیان هنری و ادبی در جهان معاصر می دانم. به جرات می توان گفت كه هیچ ابزار هنری دیگری- حتی سینما- نتوانسته مانند داستان انسان معاصر را در خود بازتاباند. نقش و ارزش داستان از این نظر یگانه و بی مانند است. دلیل دیگر اینكه همچون شعر در داستان هم با جادوی كلام روبه روییم. از این گذشته در جهان معاصر و به ویژه در سرزمین خودمان، داستان ابزاری است بسیار مناسب برای نواندیشی، نوبینی و نو زیستن. داستان برای ما می تواند پلی باشد برای رفت و آمد بین جهان های قدیم و جدید، راهی برای برون رفت از چالش های فكری و فرهنگی، دستاویزی برای پیوند زدن مفاهیم و باورهای قدیم و جدید. دست آخر با كمك داستان- به مفهوم مدرن آن- می توان به تمامی عرصه های زندگی سرك كشید. می توان به دنیای مذهب و شخصیت های دینی بازگشت- به ویژه در ادبیات كودك و نوجوان- می توان با خلق دنیاهای تازه حس ها و تجربه های دینی را به كودكان و نوجوانان انتقال داد. تا كی می توان تنها به روایت و حكایت زندگی بزرگان دینی پرداخت؟

▪ به نظر شما اینگونه فعالیت ها چه تاثیری بر كار نویسنده خواهد گذاشت؟

اگر نویسنده یا شاعر ابزار كار خود را به خوبی بشناسد، از نگاهی نو برخوردار باشد و به دیدگاهی شخصی و تمایزات سبكی رسیده باشد، می تواند از هر دو این ظرفیت ها- چه شعر و چه داستان- بهره بگیرد. اما در صورتی كه به این سطح نرسیده باشد، همان بهتر كه از هر دو این كار دست بكشد.

▪ فكر می كنید دنیای شعر و داستان آنقدر به هم نزدیك است كه این فرصت ایجاد شود و یا ضعف یكی باعث چرخش به سوی دیگری شود؟

پیش از این تا اندازه ای به این موضوع اشاره كردم. باید در نظر داشته باشیم ما درباره ادبیات كودك و نوجوان حرف می زنیم. چیزی كه این ادبیات را از ادبیات به معنای عام جدا می سازد، این است كه ادبیات كودك و نوجوان به شدت كاركردی است. اصلاً عامل اولیه آفرینش آن و در ادامه چاپ و انتشارش به اقتضای مخاطب است. در ادبیات عام نویسنده تنها برای دل خودش می نویسد و بعد اگر دلش خواست و توانست اثرش را به چاپ می رساند. در حالی كه نویسنده كودك و نوجوان در همه مراحل كار باید مخاطب را در نظر داشته باشد. از این نظر شعر و داستان هر دو ابزاری هستند برای انتقال حس و اندیشه شعر یا نویسنده به مخاطب، نه صرفاً ابزاری برای بیان حس و اندیشه. بله مرز شعر و داستان در ادبیات كودك و نوجوان بسیار به هم نزدیك است. اما بهره گیری موفق از آنها برمی گردد به میزان تخصص و تجربه نویسنده. نكته خودخواهانه دیگر اینكه معمولاً یك شاعر خوب می تواند قصه نویس خوبی شود- نه باشد- اما یك نویسنده نمی تواند شاعر خوبی هم باشد. موضوعی كه نمونه هایش فراوان است.

▪ در نشریه غنچه كه در خصوص ادبیات كودك و نوجوان منتشر شده بود، گفته بودید شعر نوجوان بدون حضور تفكر و شعور و شهود، اسیر ذوق زدگی شده و حس لذت، تقارن ذوق و هنر است و عمق بخشیدن به شعر به وسیله فكر و شعور. منظورتان از ذوق زدگی چیست و این عمق بخشیدن چگونه میسر می شود؟

چه فرق وحشتناكی دارد دهه ۷۰ و ۸۰ به خصوص در كشور ما! ولی به هر حال حرف گفته شده در آن زمان همچنان به قوت خویش باقی است. ابتدا باید بپرسید كه چرا ما اصلاً باید برای كودك و به ویژه نوجوان شعر بگوییم؟ اگر منظور برآوردن حس لذت جویی است كه كتابخانه های ما پر است از شعرهای نابی كه برای نوجوانان مناسب است. از شعرهای سهراب گرفته تا سعدی. اما اگر قرار است نوجوان با خواندن شعری نوجوانانه با تجربه ای حسی و عاطفی شریك شود، نسبت به خود و جهان پیرامونش شناخت و شهود تازه ای بیابد، این شعر باید با شعور و شهود آمیخته باشد. اصلاً در دنیای اینترنت و ماهواره و عصر انفجار اطلاعات، دنیایی واقعی كه به طرز شگفتی به دنیای مجازی نزدیك تر است؛ با ابزاری جادویی مثل جست وجوی یك واژه شاعر و نوجوان چه حرفی برای گفتن دارد؟ در عصر خرد خودبنیاد، سرشار از آموزه های فمینیستی و لیبرالیستی دنیای وارونه شدن مفاهیم و باورهای همین بیست سال پیش شاعر چه می تواند بگوید؟ در دنیایی كه نوجوانان آن در زندگی آرمانی ندارند بلكه خود زندگی آرمان آنها است، ما چه می توانیم بگوییم؟ آیا شاعر نوجوان با تكیه بر نگاهی پدرسالارانه، افلاطونی و نوافلاطونی، نگاهی مبتنی بر خیر و شر و حسن و قبح عقلانی و دوگانه فقر و غنا و نوعی عرفان خودبراندازانه، آن هم در این زمان ماتریكسی در زمانه برتری دادن خود بر هر چه خودی، زمانه همانند سازی ژنتیكی به جای همانندسازی آیینی اصلاً حرفی می تواند برای گفتن داشته باشد؟ آیا می توان همچنان از دنیای یكی بود یكی نبود كه هیچكی بود، هیچكی نبود جایش را گرفته، حرف زد؟ آیا از شاعر نوجوان كار دیگری به جز سكوت كه آن هم خودش دنیایی دارد و ابراز حیرت و شگفتی كه این هم خودش نعمتی است، برمی آید؟

نلی محجوب


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.