جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زنان اثیری, مردان كارتونی


زنان اثیری, مردان كارتونی

نقالی نقلی در سینه دارد و می خواهد برای دیگران باز گوید مرتب از بیان نقل اش طفره می رود ولی به هر حال به نقل داستان زندگی استاد «ناصر نوربالا» و خانواده اش می پردازد

نقالی نقلی در سینه دارد و می خواهد برای دیگران باز گوید؛ مرتب از بیان نقل اش طفره می رود ولی به هر حال به نقل داستان زندگی استاد «ناصر نوربالا» و خانواده اش می پردازد. استاد ناصر نوربالا به خاطر تهمت هایی ناروا از دانشگاه اخراج شده است و در این میان هم مشكلات رفتاری و اخلاقی فرزندان و بی احترامی های فرزند پسرش و نق زدن های مكرر زنش و در كل بحران های خانوادگی اش تأثیر مخرب مضاعفی بر قضیه اخراج شدن او از دانشگاه گذاشته و او را به مرز خودكشی می كشانند، اما در این گیرودار زنی اثیری و زیبا كه می تواند فرشته مرگ هم باشد در درون او حضور دارد و فقط برای خود استاد محسوس است، او را همراهی و راهنمایی می كند و...

این خلاصه ای بود از قصه نمایش «امشب باید بمیرم» كه «نصرالله قادری» آن را بر اساس متنی از خودش هر روز در ساعت ۱۹ در تالار چهارسوی تئاتر شهر با بازی: انوشیروان ارجمند، محبوبه بیات، معصومه كریمی، شهراد وثوقی و... روی صحنه می برد.

تنهایی، یأس، از هم گسیختگی خانواده و فاصله های ذهنی پدر و مادر با فرزندان و با یكدیگر، اضمحلال رفتاری و اخلاقی در كانون خانواده، لغزش ها و خطاهای جبران ناپذیر فرزندان، گرفتار شدن در دامن نیازهای كاذب و سطحی و انحرافی و در نهایت طغیان استاد و سایر اعضای خانواده در مقابل مسائل پیرامونی از جمله تم های مطرح شده در این نمایش هستند.

در نمایش «امشب باید بمیرم» تلنگری بر ذهن تماشاگر در خصوص پرهیز از نیفتادن در دامن بلاها و بحران های گوناگون اجتماعی زده می شود. از این لحاظ است كه می توان این نمایش را، نمایشی بیداركننده و آگاهی بخش تلقی كرد كه كاركردش تصحیح كردن رفتارهای اجتماعی ناپسند می باشد. ضمن این كه كارگردان و نویسنده از ابراز اظهارنظرهای صریح شعاری و تعیین تكلیف برای تماشاگر در برخورد با موضوع نمایش نیز پرهیز كرده و در عوض به كندوكاوی در موقعیت ها و بحران های تلخ اجتماعی پرداخته است. او در این فضا ذهنیتی به تماشاگر نمایش القاء می كند تا هوشیارانه تر با مسائل اطراف خود برخورد كند. نویسنده در این مسیر آگاهی بخش سعی در تقویت ایمان و خویشتن داری اخلاقی داشته و بار دیگر تماشاگر و آدم های نمایش را به سمت ارزش های انسانی و رفتارهای اخلاقی رجعت داده و قباحت جریانات كاذب و سطحی را در نظر او مجسم می كند.

علاوه بر این در نمایش برخوردی طنز آمیز با جریانات كاذب زندگی طبقات مرفه شده است، هر چند كه بار اصلی طنز در این نمایش بر عهده «انوشیروان ارجمند» در دو نقش «نقال و نوكر خانه استاد» است و لحظات بسیار زیبایی به وجود می آورد. به خصوص آنجا كه همه اش از جهنم می گوید و... البته درج این نكات طنز در نمایش ضمن زنگ تفریحی برای تماشاگر، نقشی هدف مند و تعیین شده در جهت پرداخت به مضمون دارند. ناگفته نماند كه «قادری» در دل پرداخت به لایه ها و وجوه واقع گرایانه اجتماعی، گاهگاهی هم تیك های فلسفی به ذهن تماشاگر می زند و او را در مسیر شناخت دقیق تری از مسائل هستی شناسانه و اعتقادی، كه اتفاقاً ارتباط بسیار تنگاتنگی با موضوعات طرح شده در نمایش دارند؛ می اندازد.

نمایش هایی كه از «نصرالله قادری» دیده ایم؛ بیشتر دارای فضاهای اغراق آمیز بودند ولی این بار «قادری» تا حدودی از این فضاهای اغراق شده فاصله گرفته و بیشتر در فضایی رئالیستی كه در آن گوشه ها و جلوه هایی گوناگون از بحران های اجتماعی پیرامون به نمایش درمی آیند؛ سیر كرده است هر چند كه در طراحی صحنه اغراق ها همچنان وجود دارد و به طراحی صحنه بسیار بیشتر از آنچه كه لازم است توجه نشان داده است. البته این را نیز باید بپذیریم كه مجسمه های سفید مصلوب شده و تكه های آویزانی كه شبیه قلب و گوشت هستند و سوختن شمع ها در دست هایی سفید؛ همه می توانند نشانه هایی بصری از آدم هایی باشند كه در مقابل چشم های تماشاگر دچار اضمحلال، بی هویتی و یأس شده اند اما نكته آنجاست كه روابط و مناسبات میان آدم های نمایش و اتفاقاتی كه در صحنه می افتد به صورت كمال و تمام گویای این بحران ها و یأس ها و بی هویتی ها هستند و دیگر لازم نبود كه چنان طراحی صحنه سنگینی در نمایش كار شود. به هر حال فاصله گرفتن «قادری» از ایجاد فضاهای اغراق آمیز را باید به فال نیك گرفت. زیرا فضاهای غلوآمیز و اغراق شده نمایش های قبلی وی چنان بود كه دیالوگ ها محكم و كوبنده اما زجرآور بر سر تماشاگر آوار می شدند و اگر هم اندیشه ای در آنها نهفته بود؛ مفاهیم به صورت لازم منتقل نمی شد.گویا این روش كار كردن اشتباه محرزی است كه تعدادی از كارگردانان تئاتر ما همچنان به آن دچار هستند و نمی پذیرند كه تماشاگر امروز دیگر برای درك مفاهیم و مسائل انسانی نیازمند داد و فریاد نیست. بلكه این منطق و استدلال موجود در نمایش است كه او را به قضایای موجود آگاه می كند. باید پذیرفت كه تئاتر مورد هجوم قرار دادن تماشاگر نمایش با دیالوگ های سریع و كوبنده و ایجاد فضاهای اغراق آمیز نیست بلكه مخاطب امروز تئاتر در فضایی ساده و اندیشمندانه به عمق مسائل پی می برد. در واقع آنچه كه سنگینی و اقتدار یك نمایش را جلوه گر می سازد؛ بیشتر محتوای نمایش و اندیشه های دورنی شده نهفته در آن است كه اگر در شكل اجرایی و فرمی مبتكرانه و روایتی جذاب ارائه گردد؛ مخاطب ارتباط بسیار بهتر و مفیدتری با آن برقرار می كند.

از اینها كه بگذریم روایت پردازی «قادری» در این نمایش یكی از ویژگی های عمده و قابل این نمایش است. این كه روایت داستان زندگی استاد «ناصر نور بالا» و خانواده اش توسط یك نقال ارائه می شود. نقالی كه از نمایش های سنتی ایرانی آمده و داستانی از جامعه مدرن امروز برای مخاطبی از عصر مدرن حكایت می كند. بدین ترتیب كه نقل نقال با روایتی كه به صورت خطی دنبال می شود آمیخته می شود و در واقع نقال در این روایت بیشتر پاره های این روایت را به هم چفت و بست می دهد. در این روایت گاهی رفت و برگشت های روایی و گریزهایی از خط اصلی قصه را هم شاهدیم كه این گریزها عمدتاً شامل بخش ها ی سوررئال این نمایش است. آنجا كه استاد با زن اثیری نمایش در ارتباط است. البته این را باید گفت كه این زن اثیری در همه جا با استاد است چه در كانون خانواده و چه در خلوت هایشان ولی در جاهایی از نمایش این ارتباط جدای از پیكره روایت خطی نمایش قرار می گیرد و همان جاهاست كه می توان آن را بخش های سوررئال آن تلقی كرد. جالب آنجاست كه اتفاقات رئال پیرامونی استاد به صورتی هماهنگ شده و مقبول با اتفاقات سوررئالی ذهن استاد تركیب شده و این تركیب ویژگی های ساختارشكنانه و مبتكرانه ای در شیوه روایت پردازی «قادری» پدید آورده كه به رغم بعضی ناهماهنگی ها، جذابیت های خاصی به این نمایش داده اند. علاوه بر این جلوه های طنزآمیز، نقش عمده ای در تبیین اتفاقات نمایش دارند و «قادری» از این نكات طنز به عنوان تمهیدی برای پیشگیری از خستگی مخاطب و نیز پربار شدن بار دراماتیك قصه بهره برده است. با وجود این ویژگی هایی كه عنوان شد، قصه نمایش «امشب باید بمیرم» در بعضی از مقاطع دچار ابهام هایی شده كه گمان می رود ناشی از سردرگمی نویسنده و یا شاید اهمال های او در جمع و جور كردن پاره های روایی قصه نمایش اش است. این پاره های ناهماهنگ شامل قسمت هایی كه در خواب استاد اتفاق می افتند با قسمت های بیداری او هستند. به هر حال همین كه «قادری» دست به یك دگرگونی و دگردیسی در شیوه روایت زده است و سعی كرده است كه كمتر در ورطه فضاهای اغراق آمیز بغلتد؛ خود یك امتیاز و ویژگی در كارنامه اش محسوب می شود.

●آسیب شناسی جنگ

نمایش «دو متر در دو متر جنگ» از دیگر نمایش های پرتماشاگری است كه این روزها در تالار كوچك (شماره۲) تئاتر شهر با كارگردانی «نیما دهقان» و با بازی: فرزین صابونی، هدایت هاشمی، سینا رازانی و علیرضا محمدی و بر اساس نمایشنامه ای از «حمید رضا آذرنگ» روی صحنه رفته است.

«دو متر در دو متر جنگ» نمایش كمدی موزیكالی است كه با رویكردی هجو آلود پدیده جنگ را به نقد و چالش كشیده است. این برخورد هجوآلود با جنگ باعث شده است كه خشونت و رعب و وحشت نهفته در جنگ تلطیف و ملایم شود به طوری كه پیامدهای تلخ جنگ در نظر تماشاگر همچون یك شوخی می نماید و همین برخورد باعث سمت و سو یافتن ذهنیت تماشاگر به مفهوم صلح و آرامش و امنیت و گرامی داشت این مفاهیم شده است.

●«نیما دهقان» در این نمایش برخوردی كاریكاتوریستی و اغراق شده با آدم های نمایش داشته و در جهت خلق فضایی فانتزی تا حدودی موفق عمل كرده است. او وجوه موزیكال و كارتونی نمایش را بسیار برجسته كرده، اما توجه بیشتر به این مسأله باعث غافل ماندن او از داستان پردازی و پرمایه كردن بافت داستانی از لحاظ پرداخت به اتفاقات و دیالوگ شده است. به همین خاطر كنش ها و واكنش های فرعی بازیگران و همچنین میزانسن های نمایش در بسیاری جاها تكرار شده و شاهد اتفاقات جدیدی در قصه جهت پرداخت دقیق تر و بهتر به مضمون نمایش نیستیم. بسیاری جاها اتفاقات بر اساس بداهه پردازی های بازیگران شكل گرفته است. گمان می رود كه این خلأ به آنجا برمی گردد كه كارگردان چندان به نمایشنامه «حمیدرضا آذرنگ» متكی نبوده و فقط یك طرح داستانی ساده و مختصر از نمایشنامه گرفته و دیگر، بر مبنای اتودهایی كه در حین تمرینات نمایش و تعامل هایی كه با بازیگران و مشاورانش داشته است به اجرای كارش پرداخته است. مشخص است كه «نیما دهقان» نه چندان خلاقیتی در جهت وارد كردن و خلق اتفاقات داستانی، كه موقعیت هایی دراماتیك ایجاد كنند و همچنین پردازش به دیالوگ هایی هدفمند كه تفكری پشت آنها در خصوص موضوع نمایش نهفته باشد؛ انجام نداده است. با این وجود اتفاقات نمایش و دیالوگ های آن وجوه مختلف موضوع را نشان نداده و به همین خاطر این عناصر به غنا و تبیین مضمون كمكی نكرده اند. برای همین است كه بازیگران در بسیاری جاها به بداهه پردازی و تكرار مكرر حرف ها، حركات و رفتارهای شبیه به هم روی آورده اند. البته در مقاطعی از نمایش اتفاقات خوبی از این دست می افتد. آنجا كه یكی از فرماندهان (هدایت هاشمی) به سرباز تحت امرش(فرزین صابونی) دستور رفتن به مأموریت می دهد ولی سرباز از رفتن به مأموریت سر باز می زند و با اداهای كودكانه پافشاری بر به مأموریت نرفتن می كند و پاهایش را بر زمین می كوبد. اگر دقت كنیم این اتفاق بسیار ساده و جزیی علاوه بر ایجاد یك فضای كمدی دیدنی، می تواند بیان كننده ترس و وحشت سربازی باشد كه با موقعیت هراسناكی مثل مأموریت رفتن مواجه شده است. البته این موقعیت دشوار را بیشتر كسانی می توانند درك كنند كه در جنگ حضور داشته و این موقعیت را از نزدیك لمس كرده باشند نه تماشاگرانی كه فقط جنگ را در فیلم ها و یا تلویزیون دیده اند. در واقع همین اتفاق و اتفاقات دیگری از این دست است كه می تواند اشاره ای به پیامدهای ناگوار پدیده جنگ داشته باشند و بر همین مبنا است كه یك آسیب شناسی از جنگ صورت می گیرد كه این بهترین و ناب ترین پیامی است كه این نمایش می توانست آن را بیشتر در خود داشته باشد.

از این مسائل كه بگذریم باید به قرینه سازی های كارگردان در دو دسته دو نفره جنگ و شباهت دقیق اعمال هر دو طرف جنگ اشاره كرد كه تا حدودی جالب درآمده است هر چند كه توازنی كه باید در انتخاب بازیگران مد نظر واقع نشده است زیرا هدایت هاشمی و فرزین صابونی در مقابل سینا رازانی و علیرضا محمدی بسیار قوی تر و بهتر عمل می كنند كه این ضعف گروه دوم بیشتر به نامناسب بودن و انتخاب نادرست «علیرضا محمدی» مربوط است وگرنه «سینا رازانی» در كنار بازیگری قدرتمند كه جنس بازی متناسب با این نمایش می داشت؛ می توانست به یك موازنه كامل از لحاظ جنس و زیبایی بازی ها بینجامد. در ضمن بازیگران بیشتر تیپ در نظر می آیند تا شخصیت كه گمان می رود انتخاب عمدی كارگردان بوده است.

در پایان باید گفت كه نمایش «دو متر در دو متر جنگ» به رغم برخی كاستی ها در داستان پردازی، روایت پردازی و پرداخت بهتر به مضمون و پیام نمایش، می تواند نمایشی دیدنی و البته سرگرمی ساز درخصوص آسیب شناسی جنگ آن هم در مقیاسی وسیع و جهانی باشد. جالب آنجاست كه در پایان نمایش دو طرف درگیر جنگ در كنار هم ضمن بازگویی تبعات و پیامدهای ناگوار فارغ از دنیای فیزیكی و جسمانی با صلح و آرامش در كنار هم به زندگی جاودانه شان ادامه می دهند. هر چند كه زخم های جنگ را هنوز در فراخناهای روحشان حس می كنند.

مختار شكری پور