یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ای بهار


ای بهار

ای بهار! از تو شب سرد زمستان بگذشت
باغ ما از قدمت، از غم طوفان بگذشت
تشنه بودیم که از چشمه تو آب شدیم
شعله بودیم که از شور تو مهتاب شدیم
شور شیرین تو جانها همه فرهاد نمود
تیشه بر …

ای بهار! از تو شب سرد زمستان بگذشت

باغ ما از قدمت، از غم طوفان بگذشت

تشنه بودیم که از چشمه تو آب شدیم

شعله بودیم که از شور تو مهتاب شدیم

شور شیرین تو جانها همه فرهاد نمود

تیشه بر ریشه آن قامت بیداد نمود

شهر از هلهله ات در دل خود تاب نداشت

عشق از شوق تو یک لحظه سر خواب نداشت

لاله هایی که ز عشقت همه قامت بستند

با اذانت کمر شوق شهادت بستند

نقطه نقطه گل احساس ز هم وا شده بود

عطر گل واژه تکبیر هویدا شده بود

هر کویر دلمان رویش امید گرفت

چارفصل دلمان عطر گل عید گرفت

تا که عطر گل رویت همه جا می پیچید

خار از هیمنه ات در دل خود می پیچید

در زمین دلمان بذر خدا باز شکفت

لاله و نسترن و سوسن و صد ناز شکفت

تا شکفتیم در آن فصل عطشناکی تو

سربلندیم از این بینش افلاکی تو

قاسم یوسفی.امیدیه