یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زیگزاگ


زیگزاگ

دهان نیمه باز, انداختگی لب پایین و پایین نگه داشتن چانه, خیرگی چشم ها هنگام دقیق شدن به موقعیتی به نحوی كه از حالت بیضی به حالت دایره نزدیك می شوند, جلو آوردن لب ها موقع صحبت كردن و این تمهیدات با هویت شغلی روحی, یعنی خدمتكار منزل, نیز در تعامل واقع می شود كافی است به گشاد گشاد راه رفتن او موقع كار در منزل دقت كنیم كه چگونه دو دستش را نیز در این هنگام آویزان نگاه می دارد تا فاصله اطلاعات و منش او از پزهای رفتاری معمول در طبقات بالاتر عیان شود

● (نگاهی به بازی ها در فیلم چهارشنبه سوری)

یكی از امتیازهای فیلم چهارشنبه سوری بازی بازیگران آن است. فیلمی كه قرار است روایت زندگی آدم هایی با تنش درونی و آكنده از تنهایی را از نگاه دختری جدا از طبقه آن آدم ها بازگو كند، طبیعتاً بازی های قوی، یكدست و متناسب با یكدیگر اقتضا می كند كه خوشبختانه كستینگ و همچنین بده بستان بازی ها با یكدیگر به صورتی درخشان در اثر نمایان می شود و تداوم پیدا می كند. دو بازیگر اصلی فیلم، هدیه تهرانی و حمید فرخ نژاد هنرپیشه هایی هستند كه معمولاً با سنگینی حضور خود _ یكی با بازی برون گرایش و دیگری با خونسردی تسلط آمیزش _ كل صحنه را به دنبال خود می كشانند و خواه ناخواه میزانسن با محوریت آنها است كه تنظیم می شود و برای همین اگر بازیگر دیگری در كنار آنها حضور داشته باشد، تا حد زیادی تحت الشعاع این سنگینی واقع می شود. اما حالا هر دو این بازیگرها مقابل هم قرار گرفته اند و روند الاكلنگی و زیگزاگی تماشایی بین آنها به وجود می آید و از همین رو صحنه های دعوا بین شخصیت مرتضی و مژده از دیدنی ترین صحنه های چهارشنبه سوری به حساب می آید. تسلط آنها بر صحنه چنان است كه حركات مختلف دوربین به هنگام ثبت بازی شان به سختی به چشم می آید و تمام توجهات مخاطب معطوف به كنش ها و واكنش های دو كاراكتر یاد شده می شود. این تسلط البته منحصر به این نوع صحنه ها و آن دو بازیگر نیست. فیلم چهار شخصیت اصلی دارد كه چهار موقعیت روانی/ شخصیتی مختلف دارند: مژده كه سوءظن شدید به همسرش دارد، مرتضی كه درصدد صحنه سازی و تظاهر مقابل همسرش هست، سیمین كه نزد مرتضی موقعیت ایده آل را بازتاب می دهد در عین حال كه خود درگیر گرفتاری های خود است و سرانجام روحی كه اصلاً از جنس دیگر است و معركه بین این ۳ را به تماشا می نشیند و تجربیاتی جدید را از سر می گذراند. هدیه تهرانی، حمید فرخ نژاد، پانته آبهرام و ترانه علیدوستی ایفاگر این چهار نقش هستند. از آخری شروع می كنیم كه خود آغازگر روایت اثر است.

● ترانه علیدوستی: ترجمانی مناسب از یك بدویت ساده

علیدوستی نقش روحی را بازی می كند. یك دختر فقیر متعلق به حاشیه اجتماع. در دو فیلم قبلی، من ترانه ۱۵ سال دارم و شهر زیبا، او همین نقش ها را داشت، اما اینجا یك تفاوت بزرگ در شخصیت روحی وجود دارد كه آن را از دو تجربه قبلی علیدوستی متمایز می كند؛ یك جور بدویت غیرمدنی. علیدوستی این بدویت را به خوبی به اجزای چهره اش منتقل كرده است: دهان نیمه باز، انداختگی لب پایین و پایین نگه داشتن چانه، خیرگی چشم ها هنگام دقیق شدن به موقعیتی به نحوی كه از حالت بیضی به حالت دایره نزدیك می شوند، جلو آوردن لب ها موقع صحبت كردن و... این تمهیدات با هویت شغلی روحی، یعنی خدمتكار منزل، نیز در تعامل واقع می شود. كافی است به گشاد گشاد راه رفتن او موقع كار در منزل دقت كنیم كه چگونه دو دستش را نیز در این هنگام آویزان نگاه می دارد تا فاصله اطلاعات و منش او از پزهای رفتاری معمول در طبقات بالاتر عیان شود. در عوض زمانی كه چادر بر سر دارد، هنگام خنده یك سر چادر را مقابل یك ور صورت می گیرد تا برحسب عادت فرهنگی این دسته زنان رفتار كرده باشد. علیدوستی اضطراب های این شخصیت را هم با زبان بدن نشان می دهد؛ از ناخن جویدن گرفته تا بازی با حاشیه پرده هنگامی كه خجالت زده در حال صحبت با زن همسایه درباره خوبی نامزدش هست. یكی از بهترین این افه ها، زمانی است كه خود را به صورت آرایش كرده، مقابل آینه می بیند و با نگاه از زاویه چشم می خواهد مثلاً نیمرخ خود را ملاحظه كند! ترجمانی مناسب از یك بدویت ساده و بی پیرایه. اما این بی پیرایگی به معنای وارستگی نیست. او مثل بسیاری از خدمتكاران منزل، به خبر بردن از این منزل به آن منزل مشغول است و بنابراین علیدوستی لازم است تا تمهیداتی برای القای این وجوه خاله زنكی و فضولی های سطحی پیدا كند كه این نیز با جلوه های بیرونی مثل جلو آوردن دست هنگام حرف زدن یا ذوق زده شدن تجلی پیدا می كند. به طور كلی بازی علیدوستی بیشتر متكی بر جنبه های ظاهری و فیزیكی است و البته این نیز به شدت با شخصیت روحی متناسب است، چرا كه واجد پیچیدگی های روانی نیست و بیشترین دغدغه اش بازگشت نزد نامزدش هست: اوج سادگی.

●هدیه تهرانی: یك تهرانی جدید

دومین شخصیت اصلی فیلم مژده است. او را زمانی برای بار اول می بینیم كه از بیرون آمده است و با همسرش مرتضی وارد بگومگو می شود و البته قبل از آن به همسایه ها هم می سپارد كه سرایدار را بفرستند خانه اش تا آنجا را تمیز كند. در وهله اول گمان می رود، این مژده براساس همان پرسونای همیشگی هدیه تهرانی ترسیم شده است: خونسرد، واجد ویژگی های مردانه، مسلط بر احساسات، خردورز و... اما به تدریج تهرانی این پرسونا را می شكند تا آنجا كه در پایان فیلم دیگر او را نه هدیه تهرانی كه یك مژده واقعی می پنداریم. شاید اولین جا زمانی است كه دستمال كاغذی مچاله شده اش را از جیب درمی آورد و دماغش را پاك می كند و قطره بینی داخل آن می چكاند تا هم سرماخوردگی اش را نشان دهد - در جای دیگر نیز به ظرافت این سرمازدگی را القا می كند: زمانی كه جلوی در بیرون ایستاده است و یكی از زنان همسایه را كه اتومبیلش پنچر شده است می نگرد و از سرما شانه هایش را بالا می دهد و دست به سینه می ایستد- و هم شكنندگی اش را در مقابل تاثیرات پیرامونی. در واقع زكام او و آبریزش مداوم بینی اش، علامتی است برای آسیب پذیری روانش در مقابل محركات محیط كه برای او در خیال ارتباط همسرش با سیمین خلاصه شده است. تهرانی عصبیت خود را با علامت های مختلف به تدریج برای تماشاگر آشكار می سازد. از پوشاندن چهره با دو دستش گرفته تا تردیدی كه هنگام بالا آمدن از راه پله مقابل منزل سیمین از خود نشان می دهد و اندكی مكث می كند و تا جا خوردن هنگام فالگوش ایستادن مقابل دریچه واقع در حمام زمانی كه خواهرش او را می بیند. تهرانی چهارشنبه سوری یك تهرانی جدید است. اوج بازی او زمانی است كه در حمام برای خواهرش درددل می كند.

آهسته صحبت می كند تا كارگر منزل و احتمالاً آدم آن سوی دریچه حرف هایش را نشنوند و در عین حال این آهستگی با نوعی بغض همراه می شود كه به درآمدن صدا از ته گلو تشبیه می شود تا آنجا كه حتی برخی حرف ها قطع می شود و شنیده نمی شود اما این مهم نیست، مهم حسی است كه تهرانی با ظرافت آن را به مخاطب القا می كند و با بازی ای كه در گازگرفتن لب، نشان دادن آن دستمال كاغذی كوچك و مچاله شده و سر نهادن بر شانه خواهر و گفتن جمله به شدت تاثر آور «كاش بابا زنده بود» ارائه می دهد، گویش كلام را با پویش رفتار توامان می كند تا حس زنی عمیقاً دردمند را باور كنیم اما فقط حس را باور می كنیم و نه صحت حرفش را؛ چرا كه تهرانی به موازات این روند نشانه هایی دال بر بیماری ذهنی مژده در اختیارمان می گذارد تا نسبت به سلامت روانش و در نتیجه صدق ادعایش شك كنیم. روند سینوسی او در آرامش و تنش رفتاری پی در پی، موقعیتی غیرنرمال را در ذهن تماشاگر ترسیم می كند كه با كنش های عصبی از قبیل سیلی نواختن بر گوش پسربچه و تكانه های فیزیكی در بدن هنگامی كه پشت میز نشسته است و از روحی می شنود كه ساعت پرواز فردایش را سیمین مطلع است، به اوج می رسد. پس ما در واقع با زنی بیمار روبه رو هستیم كه به شوهرش شك دارد و تهرانی چقدر با ظرافت این تصویر اولیه از مژده را در اختیارمان می گذارد چرا كه علامتی دال بر اینكه مرتضی واقعاً با سیمین در ارتباط است آشكار نمی شود مگر در همان سكانس مخصوص خودش. دعوا و مرافعه مژده با مرتضی پس از سكانس كتك خوردن در خیابان یكی دیگر از صحنه های درخشان بازیگری تهرانی در این فیلم است كه جیغ و انقطاع صوت و بغض دائمی را درهم می آمیزد و ناگهان كه با ادعای روحی روبه رو می شود، آن آمیزه را به سكوتی چند ثانیه ای كه دال بر بهت است بدل می كند. اما تهرانی با اینكه نقش زنی افسرده و عصبی و سوءظن دار را ایفا می كند، از طبقه اجتماعی پرسوناژ نیز غافل نمی شود. دقت كرده اید كه زمان صحبت كردن با خواهرش هنگامی كه می خواهد به روحی اشاره كند خیلی آرام می گوید: «كارگر» و دوباره درجه صدای بلند را اتخاذ می كند؟

نویسنده :مهرزاد دانش


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید