جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکر, آپاراتچی سیاست نیست


روشنفکر, آپاراتچی سیاست نیست

نیكفر دكترای فلسفه دارد و این روزها پژوهشی درباره «اقتصاد سیاسی و دین» را به سامان می رساند زاویه دید نیكفر به تعامل میان روشنفكران و سیاست, جالب است و منحصربه فرد اما جالب و خواندنی تر می شود وقتی تعاریف و توضیحاتش را در ظرف ایران می ریزد او در این تعامل دلش تنها با روشنفكران است

ـ گفت‌و‌گو با محمدرضا نیكفر

نیكفر در آلمان ساكن است، اما آخرین اثر مكتوب از این پژوهشگر در فصلنامه مدرسه و ذیل عنوان «پروتستانتیسم» منتشر شده است.

نیكفر دكترای فلسفه دارد و این روزها پژوهشی درباره «اقتصاد سیاسی و دین» را به سامان می‌رساند. زاویه دید نیكفر به تعامل میان روشنفكران و سیاست، جالب است و منحصربه‌فرد. اما جالب و خواندنی‌تر می‌شود وقتی تعاریف و توضیحاتش را در ظرف ایران می‌ریزد. او در این تعامل دلش تنها با روشنفكران است.

▪ آیا شما تاثیرگذاری روشنفکران ایرانی در حوزه سیاست را قابل توجه و قابل‌قبول می‌دانید؟

ـ من نمی‌دانم منظور از تاثیر چیست. روشنفکران منتقد نه پول دارند، نه پارتی و هم اینکه چند تنی از آنان نفس بکشند، بایستی بسیار شادمان بود.

من به همین که عده‌ای شرافتمند بمانند و نشان دهند چیزی به نام فهم و شعور و اخلاق وجود دارد، دل‌خوشم. شرمنده خواهیم شد، اگر زمانی بگویند یک نفر در میان آنان نبود که نشان دهد می‌توان در فکر و با فکر و بااخلاق زیست.

▪ با وجود این توضیح می‌خواهیم بدانیم كه از نظر شما چرا حضور حداکثری روشنفکران ایرانی در برهه‌ای همچون مرحله دوم انتخابات ریاست‌جمهوری و حمایت آنها از یك كاندیدا کم‌تاثیر بود و صدای روشنفکران توسط افراد جامعه شنیده نشد؟

ـ هر معرکه‌ای صداهای خودش را دارد.

▪ پس شما چه مکانیسمی برای ارتباط روشنفکران ایرانی با عرصه عمومی در نظر دارید و از دید شما ضعف این ارتباط را چگونه باید آسیب‌شناسی کرد؟

ـ کدام عرصه عمومی؟ تماشاچی تلویزیون؟ صحنه مردم «همیشه در صحنه»؟روشنفکران استعداد ابتلا به نوعی خودآزاری دارند؛ مردم به ما توجهی نشان نمی‌دهند، پس اشکالی در ماست! سیستم هم توی سر روشنفکر می‌زند که ببینید، شما چقدر منزوی هستید، پس لابد اشکالی دارید.

این خودآزاری، که سیستم هم آن را تشدید می‌کند، در بهترین حالتش ممکن است به ماجراجویی یا توده‌گرایی چپ منجر شود. در ادامه همین نوع خودآزاری است که در جریان‌های چپ از «روشنفکر» با تحقیر نام برده می‌شده و هنوز می‌شود.

▪ راه برون رفتن روشنفكران از این وضعیت چگونه باید باشد؟

ـ روشنفکر بایستی از این خودآزاری فاصله بگیرد و در آسیب‌شناسی ارتباط فقط مشکل را در خودش نبیند. مشکل معلوم است: در دوران گره خوردن مصرف‌گرایی با ایدئولوژی، در دوران ترکیب فلاکت با مسابقه جنون‌آمیزی برای ثروتمند شدن، در اوج بیماری دوشخصیتی توده‌ای و خلاصه کنم در این بازار ریا و تزویر و تبلیغ‌های پرسروصدای پوچ، مشکل روشنفکر یک میلیونم مشکل طرف مقابل نیست.

او کار خودش را می‌کند، مثلا کتابی می‌نویسد و دو هزار نفر آن را می‌خوانند. بی‌انصافی است به فکر آسیب‌شناسی او باشیم. او سالم‌ترین آدم این سرزمین است. فهم و شعور و سوادش را دارد که کلاهبرداری درجه یک شود و نشده است. نشسته است کتابش را می‌نویسد و به این خاطر ممکن است سرش بر باد رود.

او عادی است، دیگران غیرعادی هستند. پس او را سپاس گویید و بروید دیگران را آسیب‌شناسی کنید. آبروی ما در نهایت همین چند قلم کتابی است که نوشته می‌شود. باور نمی‌کنید به تاریخ گذشته بنگرید و به تاریخ ملت‌های دیگر. هنر و اندیشه ممنوع سند زیست فرهنگی است. زندگی بدون آنها ملال‌انگیز و پوچ می‌شود.

▪ با این حال نمی‌توان از نقش و رسالت روشنفكران سخنی نگفت و لذا باز هم سوال این است كه جماعت روشنفکر تا چه اندازه می توانند در هدایت مسیر اصلاحات در ایران تاثیرگذار باشند؟ چه میزان باید از امر کلی فاصله بگیرند و اصولا تاچه اندازه می‌توان از آنها توقع ورود به مسائل جزیی را داشت؟

ـ اگر منظور از اصلاحات، تعمیرات سیاسی است تا آپارات مثلا کمتر دود کند و کمتر لنگ زند، کاری از دست روشنفکران برنمی‌آید و آنان بهتر است دست خود را سیاه نکنند، اما در مورد نیمه دوم پرسش؛ در اینجا تلویحا تعریفی از روشنفکر پیش گذاشته شده است.

گویا روشنفکر کسی است که به امر کلی می‌پردازد؛ بنابراین بایستی بحث کرد که کی و چگونه درگیر جزییات شود. این تعریف و این تفکیک بی‌فایده و بی‌ربط به اصل مساله است.

▪ شاید لازم باشد تعریف خود از روشنفكری را هم كمی توضیح دهید.

ـ باید ببینیم روشنفکر در متن اصلی موضوع بحث کیست؛ او کسی است که بالقوه می‌تواند جذب سیستم و کارگزار آن شود اما به دلیل نیروی قضاوتش این کار را نمی‌کند. فهم و روشن‌بینی، تهدیدکننده سیاه‌کاران و فضای سیاه سیاه‌کاری است. روشنفکر تجسم روشن‌بینی و نیروی داوری است. حتی اگر هیچ کاری نکند و ساکت ساکت هم باشد، تهدید به حساب می‌آید.

وجود او مزاحم است. پنداری، کسانی دارند در اتاقی کار خلافی می‌کنند و این حس را دارند که منفذی وجود دارد که از آنجا می‌شود داخل اتاق را دید.

وجود این منفذ همه را مضطرب می‌کند. من اگر استعداد داستان‌نویسی داشتم در توضیح این وضعیت داستانی این چنین می‌نوشتم: کجای ناکجایی وجود دارد که در آن دیکتاتوری مطلق برقرار است. فاشیست دستور داده است همه آدم‌های باشعور را سر به نیست کنند.

او هر روز در فهرست اعدام‌شدگان دنبال اسم خاصی است؛ اسم یکی از همشاگردی‌های قدیمش که می‌داند بسیار باشعور است و قضاوت روشن و فسادناپذیری دارد. او به تدریج عصبی می‌شود، چون اسم او را در فهرست هر روزه نمی‌یابد. جایی می‌رسد که دیگر فهرستی در کار نیست؛ این از نظرش به این معنی است که همه سر به نیست شده‌اند، جز «او»، اویی که با یک نگاه روابط را تشخیص می‌داد.

دیکتاتور سخت مضطرب می‌شود. در تظاهرات میلیونی، تمام مدت نگران چشم‌هایی است که از یک گوشه مرموز او را می‌نگرند. وقتی از خیابان‌ها می‌گذرد، این حس را دارد که همه پنجره‌ها به اشغال آن دو چشم درآمده‌اند. در کاخش نیز آرامش ندارد.

حس می‌کند «او» از سوراخ کلید به درون اتاقش می‌نگرد. داستان را می‌شود مهیج‌تر کرد به این صورت که در جایی به خواننده خبر داد که آن همشاگردی قدیم سال‌ها پیش مرده بوده است، مثلا بر اثر یک تصادف احمقانه. چشمهایش اما هنوز هستند.

شاخص روشنفکری امتناع است. البته روشنفکران سیستمی هم داریم، به این دلیل ساده که سیستم هم به اعتباری با فکر کار می‌کند و کنش‌ها و واکنش‌هایش همه از سر غریزه نیست. چنین کسی ممکن است منتقد هم باشد، ممکن است بسیاری چیزها را نپسندد و حتی بعدها بگوید که بسیار ناراضی بوده است. شاید هم واقعا ناراضی باشد، بیشتر به این دلیل ساده که چون می‌فهمد، مضطرب است و نمی‌تواند آسوده‌خاطر باشد.

این قبیل آدم‌ها وضعیت رقت‌انگیزی دارند. جالب این است که آنان از کسانی بدشان می‌آید که می‌دانند متوجه وضعیت هستند. آنان خود را در مقابل آدم‌های تیزبین لخت و عریان حس می‌کنند و این سخت آزارشان می‌دهد.

در تاریخ پیش آمده که این گونه آدم‌های چیزفهم دستگاه، از همه بی‌رحم‌تر شوند. به خاطر این عده هم که شده باید معیارمان را تدقیق کنیم.

▪ اگر امكان دارد منظور مشخص خود از سیستم را كمی روشن‌تر بیان كنید.

ـ نخست باید حد و حدود سیستم را مشخص کنیم. می‌شود سیستم را چنان مفهوم وسیعی در نظر گرفت که دست آخر برپایه آن، شرط روشنفکری را خودکشی دانست، زیرا هر کاری کنی، جزئی از سیستم هستی. نه! سیستم این نیست و نبایستی تعریف غلوآمیزی از آن به دست دهیم؛ تعریفی که با آن فقط باعث آزار خودمان شویم.

▪ سیستم، در متن بحث ما، آن چیزی است که در هر جامعه‌ای هر فرد فهمیده‌‌ای زمانی بایستی با آن تعیین‌تکلیف کند: هستم ... یا نیستم؟

ـ دکارت می‌گفت: هستم، چون می‌اندیشم. در بحث ما، داستان این می‌شود: هستم، چون نمی‌اندیشم؛ نیستم، چون می‌اندیشم. نیستم، چون این نیروی قضاوت را دارم که بفهمم اگر در این زمان در این نقطه باشم، شریک جرم هستم. به نظر من دایره جرم در هر دوره‌ای و در هر جایی مشخص است.

در آمریکا مشخص است، در آلمان مشخص است، در سوریه مشخص است، در بورکینافاسو مشخص است و در ایران زمان شاه مشخص بود. با این حساب تعریف روشنفکر این می‌شود: روشنفکر کسی است که دایره جرم را تشخیص می‌دهد. کسانی ممکن است، تشخیص دهند و باز همراهی کنند. آنان لقب خاص خودشان را دارند.

مریم شبانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.