پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

در نقد پست مدرنیسم


در نقد پست مدرنیسم

با وجود آنکه پست مدرنیسم امروزه واژه یی آشنا برای بسیاری از افراد است اما به جرات می توان ادعا کرد که کثیری از مردم از ارائه یک تعریف ساده و قابل فهم از آن عاجزند

مدت زمانی است که اندیشه های پست مدرن در میان بسیاری از روشنفکران جوامع مختلف به نوعی مد فکری بدل شده و حتی صفحات اندیشه روزنامه های داخلی نیز بعضاً با چنین آرایی پر می شود. به باور نگارنده به رغم آنکه در بعضی باورهای پست مدرنیستی سخنان جدی و قابل تاملی وجود دارد، بخش عمده افکار پست مدرن ها به نتایج نامطلوبی می انجامد که می تواند در حوزه نظر و عمل جامعه را با مشکلات جدی مواجه سازد.

با وجود آنکه پست مدرنیسم امروزه واژه یی آشنا برای بسیاری از افراد است اما به جرات می توان ادعا کرد که کثیری از مردم از ارائه یک تعریف ساده و قابل فهم از آن عاجزند. علت این امر شاید ناشی از دو علت باشد. یکی پیچیدگی است که در اندیشه های پست مدرن وجود دارد و دیگری به این امر بازمی گردد که پست مدرنیسم بیش از هر چیز فلسفه یی سلبی است تا ایجابی. یعنی پست مدرنیسم وظیفه اصلی خود را نقد مدرنیسم قرار داده اما تاکنون بدیل مشخصی در مقابل مدرنیسم ارائه نداده است. به همین علت است که برخی پست مدرنیسم را مکتب جدیدی تلقی نمی کنند چرا که مدرنیسم بر خلاف پست مدرنیسم علاوه بر نقد سنت، بدیل های مشخص و روشنی ارائه داد. (فارغ از مطلوب یا نامطلوب بودن آن) در حالی که پست مدرنیسم تاکنون به جز نقدهای سهمگینی که متوجه اندیشه های مدرن کرده است تاکنون آلترناتیو واضحی را معرفی نکرده است.

پست مدرنیسم چیست؟ ساده ترین تعریفی که می توان از پست مدرنیسم ارائه داد نفی مرکزیت و محوریت در عالم است. این نکته در هنر پست مدرن نیز به خوبی مشخص می شود. سبک های معماری پست مدرن بر پیچیدگی و تو در تو بودن بسیار علاقه مند هستند و نگاهی به ساختمان هایی که به این سبک ساخته شده است این امر را به خوبی نمایان می سازد. این امر بر خلاف هر دو جریان قبلی یعنی سنت و مدرنیسم است که هر دو بر نقاط خاصی به عنوان محور فکر و عمل تاکید می گذاردند. سنت گرایان امر سنت و مدرن ها خرد نقاد بشر را نکته محوری خود می دانستند. به هر روی، این مرکزگریزی که در اندیشه های پست مدرن وجود دارد به طور مشخص خود را در دو حوزه نمایان ساخته است. یکی در حوزه فلسفه علم (اپیستمولوژی) و دیگری در حوزه عمل یا به تعبیری ارزش هایی که موجب برانگیختن اعمال آدمیان می شوند.

● پست مدرنیسم در حوزه فلسفه علم

مکتب مدرنیسم با تاکید بر مرجعیت عقل بشری شناخته می شود. پیشگامان مدرنیسم بر این باور بودند که ذهن انسان همچون آینه یی است که می تواند جهان خارج را در خود منعکس سازد و لذا ما با ابزار ذهن خود قادر خواهیم بود که شناختی عینی از جهان خارج به دست آوریم. این نگرش خام و مقدماتی به عقل به تدریج توسط متفکران بعدی مورد تردید و اصلاح قرار گرفت. یکی از مهم ترین اصلاحیه ها را در این زمینه کانت ایجاد کرد. او گفت که ذهن انسان نه چون آیینه که چون یک عینک است که ما از آن جهان خارج را نگاه می کنیم و لذا هیچ تضمینی وجود ندارد که آن چه ما از جهان بیرونی درک می کنیم مطابق با واقعیت بیرونی باشد. اگر ما فرضاً عینکی زردرنگ به چشم زده باشیم همه چیز را از ورای شیشه ای زردرنگ مشاهده می کنیم.

این اصلاحیه ها در خصوص عقل بشری در میان متفکران پست مدرن اما شکلی انقلابی و رادیکال یافت که از اساس مرجعیت عقل را به زیر سوال برد. به باور پست مدرن ها اساساً هیچ هماهنگی میان ذهن انسان و جهان بیرونی وجود ندارد و ما تنها توهمات خود را به عنوان واقعیت ارائه می کنیم. این گونه سخنان که بهره های مهمی هم از واقعیت دارند در صورتی که بخواهند به صورت آرایی تجویزی در خصوص علم درآیند، نتیجه یی جز فلج فکری به همراه نخواهند داشت.

این سخن معرفت شناسانه کاملاً درست است که ما پارادایم های علمی متفاوت و گاه متضاد زیادی در عرصه علم داریم و درستی یا نادرستی هیچ یک از آنها هم قطعاً قابل اثبات نیست. اما اگر از این سخن چنین نتیجه بگیریم که فرقی میان علم و غیرعلم وجود ندارد و فرضاً کار یک جادوگر در یک قبیله و یک پزشک در عرض هم قرار دارد، به یک مغالطه هولناک دست یازیده ایم. مغالطه یی که برخی از جریان های پست مدرن در خصوص علم می کنند دقیقاً در اینجا قرار دارد. آنها هر حرف و سخنی را در عرض دیگری قرار می دهند و به این نکته توجه نمی کنند که این پارادایم های علمی است که در عرض یکدیگر قرار دارد و نه یک سخن علمی و مشتی یاوه که از سوی برخی نادان صادر می شود. این نکته درست است که در مورد برخی مباحث علمی در میان دانشمندان اختلافات جدی وجود داشته و هیچ کس نمی تواند با جزمیت به تایید یکی و انکار دیگری برخیزد اما همان طور که اشاره شد در اینجا ما خردها را در عرض یکدیگر قرار می دهیم و حال آنکه برخی از باورهای پست مدرنیستی فرقی میان جهل و عقل قائل نیستند.

نکته دیگری که در خصوص فلسفه علم باید به آن پرداخت این است که به رغم وجود پارادایم های مختلف علمی، این سخن به هیچ وجه به معنای ترک علم و خداحافظی با آن نیست. بسیاری از همین پارادایم های موجود برای بشر بسیار مفید بوده اند و به عنوان مثال غلبه پارادایم توسعه گرایی در علم، جامعه امروزین را برای بشر به ارمغان آورده است که مواهب آن برای همه بسیار ملموس است. گاه برای اثبات امور لازم نیست به استدلال های غریب فلسفی و متافیزیکی رو آوریم. تردیدی نیست که تجربه می تواند در بسیاری موارد بهترین قرینه ممکن باشد. مثلاً برای اثبات فایده یک دارو بهترین راه بررسی تاثیر دارو در بیماران است و هیچ نیازی به رجوع به روایت و فراروایت هم نداریم. در مورد هم عرض بودن یا نبودن پارادایم های موجود هم می توان نگاهی ساده به نتایج آنها انداخت. اگر به باور برخی از پست مدرن ها هیچ تفاوتی میان علم تجربی در غرب و جادوگری در قبایل آفریقا وجود ندارد، چرا هیچ کدام از این بزرگان حاضر به زندگی در شرایط دوم نیستند؟ راستی چگونه است که متفکران پست مدرن علی الاغلب در پیشرفته ترین کشورهای جهان زندگی کرده و از مواهب زندگی مدرن بهره مند می شوند و در همان حال ادعای خاتمه دوران مدرن را دارند؟

به نظر می رسد که برای پاسخ به این سوال می بایست به چارچوب استدلالی آنها نگاه کرد. همان طور که اشاره شد آنها از یک مقدمه صحیح به نتایجی غلط می رسند. انقلابی که توسط توماس کوهن در حوزه اپیستمولوژی رخ داد و فراروایت های علمی را به زیر سوال برد بر نکات دقیقی تاکید ورزید اما پست مدرن ها از چنین سخنان درستی به نتایج عجیب و غریبی رسیده اند که به طور خلاصه هم ردیف دانستن تمامی نظرات و ایده ها با یکدیگر است. پارادایم علمی بر خلاف باور پست مدرن ها چنان معنای بی در و پیکری ندارد که هر مهملی را بتوان در چارچوب یک پارادایم قرار داده و آن را با سخنان علمی هم عرض معرفی کرد. به طور خلاصه همان طور که اشاره شد باورهای پست مدرنیستی در حوزه علم در نهایت نتیجه یی جز فلج مطلق فکری به همراه نخواهند داشت. گذار از نقد عقل و رسیدن به نفی کامل آن مسیری بوده است که پست مدرن ها طی کرده اند و نتیجه عبثی که از این گذار به دست خواهد آمد روشن تر از آن است که نیازی به برهان و دلیل بیشتری داشته باشد.

● پست مدرنیسم در حوزه اجتماع

آنچه که پست مدرنیسم در حوزه اجتماع و اخلاق انجام می دهد بسیار ناگوارتر از حوزه علم است. نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی خلاصه سخن پست مدرن ها در این عرصه است. برای درک بهتر آنچه پست مدرن ها در خصوص کنش انسانی می گویند می بایست نخست نگاهی مختصر به تاریخچه این امر بیندازیم. همان طور که اشاره شد محور مدرنیته عقل بشری است و مدرن ها انسان را اولاً و بالذات موجودی عاقل می دانند که کنش و واکنش های او علی الاغلب بر اساس محاسبات عقلانی صورت می پذیرد. این موضوع توسط سه متفکر برجسته مورد تردید جدی قرار گرفت. نیچه، مارکس و فروید اندیشمندانی بودند که اعلام کردند رفتار انسانی نه بر پایه محاسبات عقلانی که بر اساس انگیزه های دیگری انجام می شود. نیچه، مارکس و فروید به ترتیب قدرت، ثروت و شهوت را عامل برانگیزاننده رفتارهای انسانی برشمردند.

پس با زیر سوال رفتن مرجعیت عقل در رفتارهای انسانی توسط این متفکران، مقدمات لازم برای اندیشه های پست مدرنیستی در دوره های آتی فراهم شد. البته در اینجا هم باید اشاره کنیم که مرجعیت مطلق عقل در رفتارهای انسانی نگاه اولیه و خامی بود که به طبیعت بشر افکنده شد و امروزه همه می دانیم که رفتارهای انسانی تابعی از فاکتورهای متعدد روانشناختی، فرهنگی، اجتماعی و غیره است. اما نکته یی که پست مدرن ها بر آن تاکید می ورزند رسمیت بخشیدن و مطلوب پنداشتن هر رفتاری در چارچوب فرهنگی جامعه مربوطه است. این نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی که به ویژه در انواع حاد پست مدرنیسم ترویج می شود نتیجه یی جز به رسمیت شناختن هر رفتار نامعقول و حتی وحشیانه نخواهد داشت. حتی اگر پست مدرن ها هم به صراحت اعلام نکنند در چارچوب باورهای نسبی گرایانه فرهنگی آنها قتل های ناموسی دختران بیگناه، ازدواج های اجباری و حتی آدمخواری نیز چنانچه در چارچوب یک فرهنگ پذیرفته شده جماعتی انجام شود قابل پذیرش است. ای کاش پست مدرن هایی که دائماً از غلبه فرهنگ مدرن در جهان می نالند و بر برابری فرهنگ ها تاکید می ورزند با صراحت بدیل خود را مشخص کرده یا لااقل خط قرمزهایی را که در رفتار انسانی قائل هستند برای مخاطبان خود روشن سازند. طغیان کور و بی هدف علیه مدرنیته و دستاوردهای آن بیشتر این گمان را به ذهن متبادر می سازد که پست مدرن ها بر اثر کسالت ذهنی که به آن دچار شده اند به چنین سخنانی روی می آورند.

البته نباید از یاد برد که عقبه بسیاری از تفکرات پست مدرنیستی به اندیشه های چپ شکست خورده ای بازمی گردد که این بار نزاع خود را با جامعه سرمایه داری از زاویه دیگری آغاز کرده اند. واقعاً انتقاد از سلطه مصرف گرایی در جهان اعتراض به کدام نهاد است؟ آیا جز این است که به هر حال باید به چیزی در این دنیا حمله کرد. اینکه اشکال خشن سلطه در این دنیا به اشکال نرم و پنهان بدل شده است امری صحیح است اما نباید از یاد برد که اتفاقاً این امری مطلوب و پسندیده است و معلوم نیست که پست مدرن ها به چه چیزی اعتراض دارند. اگر رویای خام حذف سلطه در روابط انسانی را در سر می پرورانند باید گفت که زهی خیال باطل، اتفاقاً روشی که آنها در پیش گرفته اند بازگشتن به اشکال خشن سلطه است. به تعبیر پوپر اندیشه های مارکسیستی نظرات ابطال پذیری بودند که ابطال آنها هم اثبات شد. اما سخنان پست مدرن ها نظرات ابطال ناپذیری است که اساساً در حوزه علم قرار نمی گیرد.

حقوق بشر دستاورد بسیار مهم مدرنیته است که رفتار انسان ها را نسبت به یکدیگر بسیار بسامان تر از گذشته کرده است. اما نتیجه یی که از سخنان پست مدرن ها به دست می آید تهی کردن رفتار انسانی از هرگونه هنجار اخلاقی است. نسبیت فرهنگی که پست مدرن ها از آن دم می زنند نتیجه یی جز به زیر سوال بردن حقوق بشر و توجیه هر رفتار غیرانسانی در چارچوب فرهنگ ها و خرده فرهنگ های گوناگون ندارد.

● نتیجه

مدرنیته و محصولات بی شمار آن را شاید بتوان بزرگترین دستاورد بشر در طول تاریخ تمدن دانست. عقل گرایی، حقوق بشر، علم گرایی و به تبع آن رشد حیرت آور تکنولوژی که بی اغراق دنیا را در مسیر شتابانی به حرکت انداخته است برخی از این دستاوردها است. البته تردیدی نیست که مدرنیته همانند تمامی دیگر دستاوردهای بشری قابل نقد و اصلاح است و اتفاقاً پتانسیل خوداصلاحی که در متن مدرنیته قرار دارد آن را تا به امروز زنده و پویا نگاه داشته است اما نباید از یاد برد که لااقل تا زمان حاضر این امر به اثبات عملی رسیده است که مدرنیته جایگزینی ندارد. حمله به مفاهیمی چون غلبه روح مصرف گرایی توسط پست مدرن ها در حقیقت نشان از درماندگی آنها در شناسایی ضمیر مورد حمله است. آیا مصرف گرایی چیزی جز غلبه طبیعت لذت جوی بشر است که با رشد تکنولوژی مجال بروز یافته است؟ اگر پست مدرن ها به طبیعت بشر اعتراض دارند می توانند در پی ساختن عالم و آدمی نو برآیند اما بهتر است که لااقل در شرایط کنونی انتقادات و اعتراضات خود به دستاوردهای مدرنیته را مستند به دلایل قوی تری ساخته و همان طور که مرتباً بر آن تاکید رفت بدیل مشخص خود را نیز ارائه کنند.

در نهایت می توان ادعا کرد که برای ارزیابی مکاتب بشری موثرترین روشی که تاکنون طراحی شده است روش فایده گرایانه است. در فوق نیز اشاره کردیم که رجوع به استدلال های متافیزیکی ممکن است در حوزه فلسفه علم بسیار آموزنده و صحیح باشد اما در حوزه های عملی بهترین روش ممکن نگاه به فایده مکتب ها و تفکرات مختلف است. در حقیقت روش فایده گرایی در ذات بشر وجود دارد چه حتی خود متفکران پست مدرن هم هرگز حاضر نیستند در جوامعی زندگی کنند که لاف دفاع از فرهنگ عقب مانده آنها را می زنند.

اگر از موارد و شرایط نادر و استثنایی بگذریم تاریخ بشری اثبات کننده سخنان فلاسفه بزرگی چون بنتهام و میل است که انسان را لذت جو و دردگریز تعریف می کنند. فایده گرایی که در بطن مدرنیسم قرار دارد این امر را تئوریزه و عملیاتی کرد و تمدن بشری را در مسیر شتابان توسعه امروزین قرار داده است. گذار از فایده گرایی تنها با تغییر طبیعت بشر ممکن است که به نظر نمی رسد لااقل در آینده ای نزدیک هیچ مکتب و مرامی قادر به انجام آن باشد.

سعید تراشیون