شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

بیدار شو بردار شو


بیدار شو بردار شو

اگر مرد ها هم می توانستند فرزند بزایانند آنگاه گردونه بخت ما به کدام سو می چرخید اگر زن ها زن می زاییدند و مردها مرد, آنگاه روزگار چه ساز و کاری داشت

۱) اگر مرد‌ها هم می‌توانستند فرزند بزایانند آنگاه گردونه بخت ما به کدام سو می‌چرخید؟ اگر زن‌ها زن می‌زاییدند و مردها مرد، آنگاه روزگار چه ساز و کاری داشت؟ اگر مردها زن می‌زاییدند و زن‌ها مرد، آنگاه زندگی چه رنگی در پیشگاه ما می‌آراست؟ این گپ را ادامه ندهیم که به بیراهه‌ می‌رویم. اما آنچه که نمایان است به‌جا بودن و برمدار بودن همه‌چیز این کیهان و کاینات است. اگر قرار است سعادتی نصیب‌مان شود، اگر قرار است راهی درست طی شود و اگر قرار است «زندگی» کنیم باید به اتفاق هم و با جمع زن و مرد این حوادث رخ بنمایانند.

۲) زمان رخداد نمایش «بیداری‌خانه نسوان» به کارگردانی حسین کیانی در روزهای آخر سلطنت پهلوی اول و در بحبوحه جنگ جهانی دوم است. انتخاب زمان توسط کارگردان از آن رو قابل تحسین است که یک همانندی میان شرایط ایران و خارج آن را نشان می‌دهد. جهان هرچه به متمدن شدن و مدرنیت پیش می‌رود جنگ‌های وحشتناک‌تر و خونبارتری را تجربه می‌کند و انسان‌های بیشتری را به زیر خاک می‌کند، در ایران نیز ما هر چه متجدد‌تر و نونماتر می‌شویم رفتار و دیدگاه‌مان نسبت به یکدیگر نیز تندخویانه‌تر و کینه‌ورزانه‌تر می‌شود؛ تا آنجا که هرگونه پیشرفت و بالندگی رقیب و طرف مقابل را تاب نمی‌آوریم و دست به کار کندن چاله در راه ‌او می‌شویم.

بعد از اجرای قانون کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ توسط رضا پهلوی، زنان به دنبال آزادی‌های سلب‌شده خود بودند اما آنان معنای «کشف» را به‌درستی درنیافته بودند و به این نکته توجه نداشتند که این قانون «ممنوعیت» حجاب بود نه «آزادی» آن. این دوره تاریخی همزمان بود با رو به افول رفتن جنبش فمینیسم؛ اکثریت زنان در اروپا و آمریکای شمالی از آموزش ابتدایی برخوردار شده بودند و به‌تدریج این جنبش در حال از مد افتادن بود و به کهنگی می‌گرایید. زنان و دخترانی ایرانی که روزگاری را در فرنگ به تحصیل و زندگی مشغول شده بودند با مشاهده به بار نشستن همبستگی زنان غربی در موج اول فمینیسم به فکر تشکیل جمعیت‌ها و گروه‌های زنانه در ایران افتادند. حسین کیانی «جمعیت بیداری نسوان ترقی‌خواه» را به عنوان چکیده‌ای از طبقات زنان در آن دوران به تصویر می‌کشد. «مدحت‌السادات» بنیانگذار و تحصیلکرده فرنگ، «محجوبه» دختری روشن‌اندیش اما گرفتار خانواده سنتی متعصب و متضاد، «ملکه» نماینده باقیمانده از شاهزادگان قاجار که به واسطه ثروت‌شان هنوز جایگاه خاص اجتماعی خود را حفظ کرده بودند، «اختر» با پدری به‌ظاهر نواندیش و متجدد و همسری نظامی و بالاخره «قمری» مستخدم این «بیداری‌خانه» که نقش منذر از بلاها را برعهده دارد اما در حقیقت روح آگاه و حقیقت‌بین این گروه و به‌طور کل جامعه زنان آن روزگار به حساب می‌آید. اما در طرف مقابل شخصیت‌هایی چون «هندوبیک»، «ادیب‌الممالک» و «مظفرخان» به عنوان نسل اول مردان تجددخواه با نام‌هایی متناسب روزگار خود قرار دارند و در ادامه آنها «ایرج»، «منوچهر»، «هوشنگ» و «فریدون» نسل بعدی و جوان متجددان عصر را تشکیل می‌دهند که کیانی با انتخاب نام‌های «ایرانی‌اصیل» برای آنان حلقه مردان را تکمیل می‌کند.

هشیاری کارگردان در اینجا ستودنی است؛ او نقش‌های نسل اول مردان را به یک نفر (حمیدرضا آذرنگ) می‌سپرد و نقش نسل دوم به عهده دو جوان (شهرام حقیقت‌دوست و امیررضا دلاوری) است که با ظاهری کاملا پارادوکسیکال و در حقیقت یکسو ایفای نقش می‌کنند و به‌خوبی حال و روز مردان جوان آن روزگار را به نمایش می‌گذارند. یک نقش زن دیگر نیز در نمایش حضور دارد که تحت عنوان مادر محجوبه ظاهر می‌شود که خارج از دایره این بیداری‌خانه و در سویه تضاد و مخالف قرار دارد و حلقه جامعه «ایران نوین» را تکمیل می‌کند. «بیداری‌خانه نسوان» قرار است محلی باشد که در آن زنان «درام» بنویسند و به طریقی وضع موجود را به تصویر بکشند. زنان دیگر نمی‌خواهند یک «قصه‌گو» باقی بمانند بلکه با پا گذاشتن به حوزه «درام» با ساز و کار تجددخواهی، پراگماتیک رفتار کنند و تاثیرگذاری بی‌چون و چراشان را به صورت نمایان در جامعه متجلی سازند. «مدحت‌السادات» در یکی از جلسات بیداری‌خانه طرح نمایشنامه خود را اقتباس از شخصیت «ماه‌آفرید» در شاهنامه عنوان می‌کند و قصد دارد به این شخصیت نگاهی تازه و حقیقی بیندازد. ماه‌آفرید کنیز ایرج پسر فریدون شاه ایرانی است و از او آبستن می‌شود و بعد از کشته شدن ایرج به دست برادرانش نسل ایرج را زنده نگاه می‌دارد. خانم مهری تلخابی در مقدمه کتاب «شاهنامه و فمینیسم» می‌نویسد: «فردوسی در سایه بزرگی و فرزانگی و رایمندی‌اش اگرچه زنان را فردوست می‌خواند اما خودآگاه یا ناخودآگاه زنان را قبول دارد چراکه زنان بس بزرگ و شگرفی را به تصویر کشیده است. از این رو فردوسی در پهنه نقد فمینیستی نیز بزرگ‌ترین و سترگ‌ترین باقی می‌ماند.» این نویسنده معتقد است: «اگر کسی اندکی به انسانیت‌اش وفادار باقی مانده باشد اقرار می‌کند که فمینیسم چیزی جز خود زندگی نیست... نگارنده این سطوره با تمام هستی خویش بر این باور است که زن‌ بودن بدبختی است اما این نکته را نیز خوب می‌داند که بدبختی امری طبیعی نیست.»

۳) تماشاگران امروز نمایش‌های تئاتر در ایران از چه طبقه فکری و اجتماعی هستند؟

۴) اریک بنتلی درام‌شناس انگلیسی معتقد است: «کمدی فرس (farce) برای بشر مانند شیر اطمینانی است که از تراکم عقده‌ها جلوگیری می‌کند. عقده‌هایی که تمدن برایش به بار آورده است.» «بیداری‌خانه نسوان» کار حسین کیانی نیز خاستگاه «فرس» با صبغه «روحوضی» دارد و با تلفیق این دو نوع نمایش به زیبایی فضای حاکم را روی صحنه نمودار می‌کند.

۵) تئاتر امروز ایران به چه طبقه‌ای از جامعه تعلق دارد؟

۶) اما نکته‌ای که باعث می‌شود ما از نقد فمینیستی به نمایش «بیداری‌خانه نسوان» بگذریم و به یک نقد تاریخی متمایل شویم موضوع «درام» و درام‌نویسی به عنوان محور اصلی نمایش است. آنجا که دغدغه مخالفان درام‌نویسی بانوان برملا شدن اسرار شخصی و خانوادگی‌شان است غربتی که یک نمایشنامه‌نویس در سراسر زندگی‌اش با آن سر و کار خواهد داشت به نمایش می‌گذارد و این موضوع فراتر از زن یا مرد بودن یک نمایشنامه‌نویس است. ادیب‌الممالک در این نمایش به عنوان مظهر محافظه‌کاری و جزم‌اندیشی خود را نمایان کرده است. او چند بار از شخصیتی به نام «توپوزقلی‌میرزا» نام می‌برد که او هم درام‌نویس بوده و همه هستی او را به یغما برده است. توپوزقلی‌میرزا پینه‌دوزی در عصر شاه‌عباس بزرگ بوده است که همه مداخل کسب و کارش را صرف عیش و عشرت دوستان می‌کرده است. شاه عباس که آن زمان در لباس درویشی در شهر سرکشی می‌کرده است با توسل به حربه‌های زیادی قصد به راه آوردن این پینه‌دوز را می‌کند که هیچ‌گاه موفق به این کار نمی‌شود. توپوزقلی‌میرزا در حقیقت شخصیتی‌ است به‌ظاهر لاابالی که دم را غنیمت می‌شمارد و ملاحظه حقیقت را فدای هیچ مصلحتی نمی‌کند؛ رویه‌ای که یک نویسنده به‌خصوص نمایشنامه‌نویس باید در آن گام بگذارد.

۷) لطفا قبل از دیدن نمایش از تناول «سیر» خودداری کنید.

اصغر نوربخش