یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ایرانیان ونوشدن


ایرانیان ونوشدن

برخی فراروی و نو شدن را خصلت اصلی مدرنیته دانسته اند شناخت چیستی و چگونگی نو شدن برای هر قوم غیر غربی مسأله ای اساسی است

برخی فراروی و نو شدن را خصلت اصلی مدرنیته دانسته اند. شناخت چیستی و چگونگی نو شدن برای هر قوم غیر غربی مسأله ای اساسی است.

این مقاله كوششی است برای تبیین نسبت جامعه ایران و غرب با توجه به مفهوم توسعه و نوشدن پیشرفت .

اگر به تاریخ چند صدساله مدرنیته در غرب رجوع كنیم؛ چیزی كه جلب توجه می كند «مسأله اندیشه و تفكر نسبت به مسائل خود» است. غرب از بدو تكوین خود به عنوان یك جریان، در موقعیت تاریخی قرون وسطی ظهور یافت. این دوره تاریخی با خصوصیات و افكار خاصی پیوند داشت كه شكلی از ایستایی را در غرب ایجاد كرده بود. غرب پس از برخورد با این ركود وایستایی به انگاره ای به نام «شدن» دست یافت. یعنی تصویری از غرب متفاوت و شكلی دیگر از بودن در تاریخ.

غرب دریافت در این موقعیت نمی شود غیریت یافت چون كلیسای كاتولیك حاكم بر تمام شئون است و نهضتی فكری به عنوان جریان مخالف در مقابل كلیسای كاتولیك دست به اعتراض زد، تا نخستین حلقه زنجیره دگرگونی ها ساخته شود.

این جریان باعث ایجاد زنجیره ها و موقعیت های جدیدی شد كه دوره های خاصی را ایجاد كرد. دوره هایی نظیر انقلاب های سیاسی و اقتصادی در اروپا، جنبش های جدید فلسفی، حركت های جدید در عرصه فرهنگ و هنر و ادبیات كه به معنای ایجاد یك گفتمان خودمحور بر مبنای یك روش شناختی خودمحور و نیز به مثابه تحقق مفهوم «نوشدن» در واقعیت بود. در حقیقت این پاسخی اصیل بود كه غرب به مسائل مطروحه خود داد و این پاسخ موجد «مفهوم غرب» كنونی در اذهان شد.

از طرف دیگر در دوره قاجار كه نخستین بارایرانیان با تأثیرات مدرنیته و گفتمان غرب مواجه شدند؛ نیاز به تغییر را در جامعه حس كردند و در جهت رفع این نیاز گام برداشتند اما مشكل این بود كه ایرانیان تصمیم به «نو شدن» نگرفتند، بلكه تصمیم به «غربی شدن» گرفتند.

و گفتمان فرهنگی حاكم بر جامعه در برخورد با گفتمان قدرتمند غرب دچار انفعال گشت و آنچه از غرب برای ما قابل رؤیت بود «روبنای غرب» بود كه به صورت تكنولوژی و صنعت و محصولات خود را نشان می داد. ولی آنچه غرب را در جهت پیشرفت سوق می داد، صرفاً پاسخ به مسائل خود ـ در زمینه تاریخی خاص غرب ـ بدون توجه به موجودیت گفتمان های دیگر بود اما چیزی كه در ایران وجود داشت تقلید و اخذ در حوزه های مختلف از غرب بود كه آن هم به صورت ناقص و سطحی بروز می یافت.

از آنجا كه مبنای شكل گیری گفتمان غربی در شرایط عینی و ذهنی مشخص و هماهنگ با ساختار اروپا بود و انتقال این گفتمان به ایران موجب تضاد درون گفتمانی میان شرایط تاریخی و فرهنگی ایران و جریان غربی گردید و به علت غلبه گفتمانی غرب موازنه تولید ( به معنای عام) به نفع آن تغییر یافت. این مسأله منحصر به ایران نیست و مربوط به سایر گفتمان های غیر غربی نیز هست.

از این منظر نیز می توان به نسبت روشنفكری ایران و غرب نگریست. رویكردها و نظریه های روشنفكری ایرانی در باب گفتمان غرب بر مبنای استفاده از مفاهیم مدرنیته در گفتمان خود برای دستیابی به اعتلا و پیشرفت است و به طوری كه مبنای روش شناختی گفتمان روشنفكری در ایران در جهت تطبیق با چالش های گفتمانی غرب حركت می كند.

ولی تركیب عناصر متضاد در ساختار روشنفكری ایرانی باعث تضاد درونی گفتمانی شد كه در چند دهه به غیر دینی شدن جریانات روشنفكری انجامید.(۴) چرا كه تجدد در غرب یك امر درون گفتمانی است كه با توجه به شرایط حاكم بر غرب شكل گرفته است و انتقال آن از یك ریشه و منبع جدا و تلفیقش با گفتمانی دیگر، علاوه بر پوشاندن و تضعیف گفتمان دیگر موجب تضاد و بحران گفتمانی می شود.

به عنوان مثال، ما از ژاپن تصویر كشوری پیشرفته و متجدد را در ذهن داریم. اما اگر به دقت در ژاپن و احوالات آن بنگریم، كشور ژاپن چه در بعد فرهنگی و اجتماعی و چه در بعد مدیریتی و دانشگاهی مشحون از مفاهیم غربی است.

ژاپن در این گفتمان همواره نقش مونتاژ كننده و مقلد را ایفا كرده است زیرا مبنایی كه ژاپن براساس آن عمل می كند، در جایی دیگر ریشه دارد و آنچه باعث پویش و رشد گفتمانی است در ژاپن حضور ندارد و جایگاه تولید در این گفتمان در خاستگاه آن (غرب) خواهد بود. گویی كشورهای دیگر هیچ گاه نخواهند توانست به ابتكار در تولید معنا در این گفتمان برسند و اگر هم برسند با شرایط حاكم بر آنها در تضاد است.

با توجه به مطالب بالا ما راهی جز پاسخ دادن و اندیشه به مسائل خودمان نداریم. نو شدن باید درون گفتمانی باشد یعنی پاسخی از خود ما به خود ما باشد تا خود ما را غنا و گسترش بخشد. البته این به معنای نفی ارتباط با غرب و گفتمان آن نیست زیرا این امر امكان ندارد و در غیر این صورت چیزی كه باقی می ماند غلبه و استیلای گفتمان غرب است.

منابع

۱- داوری، رضا، اتوپی و عصر تجدد تهران، نشر ساقی، ۱۳۷۹

۲- كچویان، حسین ، تطورات گفتمان های هویتی در ایران: ایرانی در كشاكش با تجدد و مابعد تجدد، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴

۳- پدرام، مسعود، روشنفكران دینی و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، تهران، گام نو، ۱۳۸۲

محمدحسین سلطان پور