شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
بخش هایی از منظومه «افسانه شاعر گمنامی»
اشتباه
چرا نیاموختیم شباهت ها به اشتباه مان نیندازند؟
مسلم است که هیچ بادی دوبار بر تو نخواهد وزید
پس این نسیم همان باد شرطه نیست که در شراع کشتی حافظ رسیده بود
و این، نه آن بندرگاه که در انتهای کوچه متروک
سرانگشت نخل کجی نشانش می داد
به سوی حنجره ی دریا، به سوی مبدا سودای ما
به ما که نقد زمین را هزینه ی سفر به فراسو کردیم
عجب که دریا تمام ثروت مان را گرفت
جز اشک شور به ما هیچ پس نداد.
تعبیر
دریای بسته هر سفری را به مبدا آن بازمی دهد
و فاتحی که سکه های طلایش را به توفان سپرد
چون بازگشت، چیزی نداشت جز هوس تاراج
تاراج بندری که در آن دریانوردی آموخت
چندان که هوچیان و رفیقانش معبد را می سوختند
او پشت جزر و مدها - اسبی که از تنوره دریا گرفته بود -
روی مقدسات قدم زد.
این نی سوار اما آن فاتح غریبه نبود
(سگ سیرتی که میکده را از نشاط مستی ویران کرد)
او یک «خودی» است، در پیشه ی مصادره ی خویش
اکنون کتاب را، برابر حکم همان کتاب، لگدمال می کند
او وام دار کیست؟ معشوق آن امیدها که بر او بسته شد
محبوب نامه ها، که هم اکنون به حکم او می سوزند.
عشقی که برگ و بار تعصب گرفت
پوسید و پوست انداخت
در هیات درخت نزاری که باید از آن کاغذ ساخت
و یک کتاب تازه - تعبیر خواب خلق - رقم زد.
تاریخ
هنوز گربه ی تاریخ میان طبق کش ها و قافله عروس می دود
دوشیزه ای که دوره کله منار را گذراند
به هفت قلم آرایش، با لپ سبز و نگاه کبود
سوار استر آیینه بندان، رهسپار حجله بخت است
سرای داماد مزین است به ته شمع های گورستان
هنوز می توان در شهر قتل عام ها عروسی گرفت
هنوز شاپرک این خرابه ها ملال رنگ های سرخ و سیاه را خط می زند
شبح به آرامی از در شکسته می گذرد، که مرکب عروس را ببیند...
چرا نیافتی شبح غرق، خطاط، شاعر گمنام،
چرا ندیده نوشتی
جزیره را نیافتم
جزیره را نوشتم
و مجمع الکتایب را نوشتم
و مجمع الغرایب را نوشتم
و مجمع المصایب را نوشتم
که سطرسطر، از اوراق من فرو می ریخت
کتابه های شناور
که آب ها در سطح خود پراکندند
هنوز ارث گمشده ماست.
خطاط
درون حجره، میان نگاره ها، خطاط
به قیل و قال سفر گوش می کند
حکایتی نگاشت که در آن مشارکت نداشت
چگونه شاعر ساحل نشین حریف هاویه خواهد شد؟
فصاحتی نماند و نویسندگان
به استعاره ها ناخنک زدند تا
کنار عشق های فریب خورده بلرزند
از تب مرداب
جرقه ها، کلمات کتاب های غزل
زبانه ها، تقلید جمله های سوختنی ...
اگرچه شوق عزیمت، مدام، مثل تب راجعه
به سوی ما برخواهد گشت
و ضربه همیشگی خیزاب به پایه های اسکله یادآور است
که آن طرف آب ها سواحل دیگر هست
امید آنکه حرف سفر، این بار کنار میکده بسته اوج بگیرد...
قلم نی اش را قط زد
ورقچه بر سر زانو نهاد
که قصه ای بنگارد
برای همسفرانی که هیچ گاه به دنیا نیامدند
م- ع . سپانلو
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب مجلس افغانستان حسن روحانی
ایران سیل تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
مسکن بانک مرکزی دلار قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا تورم ارز سهام عدالت بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
مسعود اسکویی ایتالیا صدا و سیما تلویزیون بی بی سی دفاع مقدس مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه حماس روسیه آمریکا انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر رئال مادرید باشگاه استقلال جواد نکونام بازی علی خطیر باشگاه پرسپولیس بایرن مونیخ
اینستاگرام خواب آیفون دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
سلامت کبد چرب فشار خون گرما