چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

انحراف مشروطه با انحراف از رهبری روحانیت


انحراف مشروطه با انحراف از رهبری روحانیت

در جریان انقلاب اسلامی, رهبری واحد به دست حضرت امام خمینی ره بود, ایدئولوژی هم ایدئولوژی اسلام ناب بود و مردم هم یکپارچه بودند, حتی در کردستان و نوارهای مرزی که اهل سنت زندگی می کردند به رهبری امام می بالیدند و تمکین می کردند

● نگاهی به عامل رهبری در سه نهضت

منظور ما از سه نهضت، نهضت رسول الله(ص)، نهضت مشروطه و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران است.هر انقلابی ۳ رکن اصلی دارد که عبارتند از رهبری، ایدئولوژی و مردم. با مقایسه این ارکان در این سه نهضت می‌توان به نقاط ضعف و قوت نهضت‌ها پی‌برد، در خصوص نهضت رسول الله(ص)، شاهد توفیق این نهضت هستیم. در این نهضت در ابتدا طاغوت براندازی می‌شود و ابتدا و انتهای این نهضت پیروزی است لکن بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) نهضت دچار مشکلاتی می‌شود. نهضت مشروطه در ابتدا با پیروزی مواجه شد، لکن بلافاصله رو به شکست رفت، دلایل این شکست را با مقایسه نهضت‌ها می‌توان به دست آورد.‏

● رهبری دوگانه در مشروطه

در نهضت رسول الله رهبری واحد، ایدئولوژی، اسلام ناب و مردم هم مسلمانان بودند. درنهضت مشروطه این ارکان دوگانه شد، رهبری دوگانه شد در نتیجه ایدئولوژی هم دوگانه و مردم هم دوگانه شدند.در نهضت مشروطه ابتدا رهبری به دست روحانیت بود لکن روشنفکرهای طرفدار غرب پس از چندی وارد میدان و جلودار نهضت شدند.روشنفکری در یک سده قبل که به‌وجود آمد با عنوان "منور الفکری" مطرح شد منور الفکرها جاده صاف کن غرب آن روز یعنی انگلستان بودند. در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ روشنفکران، طرفدار شرق شدند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به حالت اولیه خود بازگشتند با این تفاوت که قبله آنها هم اکنون آمریکاست.به هر حال در جریان مشروطه با مطرح شدن روشنفکران، رهبری نهضت دوگانه شد از این رو می‌بینیم در مهاجرت کبری، حالتی را که مردم از اول داشتند از دست می‌دهند و یک حالت دوگانگی در مردم به‌وجود می‌آید. برخی به طرفداری روحانیت آگاه به قم می آیند ولی برخی به سفارت انگلیس پناه می‌برند و این حالت دوگانگی در رهبری، ایدئولوژی و مردم یک شکست بسیار جانانه‌ای را بر پیکر نهضت مشروطه وارد می‌کند و نمی‌گذارد این جریان ادامه حیات دهد. به هر حال محصول و نتیجه انقلاب مشروطه رضا خان می‌شود به همین دلیل نمی‌توان برای مشروطه از عنوان "انقلاب" استفاده کرد.‏

در جریان انقلاب اسلامی، رهبری واحد به دست حضرت امام خمینی(ره) بود، ایدئولوژی هم ایدئولوژی اسلام ناب بود و مردم هم یکپارچه بودند، حتی در کردستان و نوارهای مرزی که اهل سنت زندگی‌ می‌کردند به رهبری امام می‌بالیدند و تمکین می‌کردند. همین سه رکن باعث پیروزی انقلاب شد و آنچه که امروز جهانخواران و استکبار جهانی فهمیده‌اند این است که وحدت در رهبری و ایدئولوژی و مردم، انقلاب را حفظ کرده و اگر بخواهد این انقلاب بزرگ را با شکست مواجه کند باید در این ارکان تشتت ایجا کنند و چون تشتت در ایدئولوژی بسیار سخت است از مردم شروع می‌کنند. اگر بتوانند اختلاف در ایدئولوژی به‌وجود آورند، رهبران هم چندگانه می‌شوند و این مسئله باعث شکست انقلاب می‌شود لکن خود مردم این مسئله را به خوبی فهمیده‌اند و اجازه ایجاد چنین حرکتی را نمی‌دهند به همین خاطر است که بزرگان معتقدند انقلاب اسلامی زمینه های ظهور انقلاب نهایی حضرت حجت را فراهم می‌کند.

● اختلاف در روحانیون ‏

اختلاف بین روحانیون و روشنفکران در رهبری نهضت مشروطه به خود روحانیون هم سرایت کرد، برخی روحانیون دور از معرکه و بیرون از ایران بودند، برخی روحانیون داخلی هم چون ژست روشنفکری داشتند با شیخ همراهی مناسبی نکردند.به هر حال بحث مدیریت سلایق و دیدگاه‌ها در جریان انقلاب اسلامی از زیرکی های حضرت امام(ره) بود و نمی توان توقع داشت که شهید مدرس و شیخ فضل الله مثل امام خمینی(ره) عمل می‌کردند، هر چند آنها هم وظایف خود را انجام دادند و پیش خدا ماجورند. شاید اگر امام در جریان مشروطه بود چنان اینها را جمع می‌کرد و وحدت در رهبری پدید می‌آورد که به هیچ وجه به تفاوت در ایدئولوژی نمی‌کشید ولی رهبران مشروطه نتوانستند این کار را بکنند و وحدت در رهبری به این اندازه نبود، در جریان مشروطه دیگران هم خود را هم عرض شیخ فضل الله می دانستند، از این رو وحدت در رهبری پیش نیامد.در نهضت تنباکو، میرزای شیرازی به خاطر شخصیت بزرگی که داشت توانست وحدت در رهبری را ایجاد کند و نهضت را پیروز کند ولی در جریان مشروطه این وحدت حاصل نشد.در جریان انقلاب اسلامی با وجود اینکه دشمن بسیار جسورتر شده بود ولی نتوانست پیروز شود.

شیخ فضل الله را پس از پیروزی نهضت تنباکو دیدند که در خلوت خود گریه می‌کند، به وی می‌گویند شما که باید از این پیروزی خوشحال باشید، می‌گوید من از این ناراحتم که دشمن نقاط ضعف و قوت ما را دانست و برای آن برنامه‌ریزی می‌کند. گویا شیخ همان موقع داشت چوبه دار خود را در پانزده سال بعد می دید. در دوران انقلاب اسلامی دشمن رفته رفته قوی تر شده بود ولی حضرت امام به عنوان یک رهبر خود ساخته، آن قدر زیبا وحدت در رهبری و دیگر ارکان را ایجاد کرد که هر قدر دشمن تلاش می‌کند نمی تواند موفق شود.باید توجه داشت که در دوران انقلاب مثل دوره مشروطه نبود که آمریکا به مشکلات خود مشغول باشد، در جریان انقلاب آمریکا و انگلیس حتی با شوروی هم کنار می‌آیند.در قضیه نهضت جنگل مرحوم میرزا معتقد بود چه اشکالی دارد که به‌ واسطه شرق غرب را بکوبیم بعد سراغ خود شرق برویم، میرزا در حقیقت می‌خواست تا حدودی از سیاست موازنه منفی استفاده کند ولی این سیاست جواب نداد چون به قول شهید مطهری گاهی سوسیالیسم و امپریالیسم دو تیغه یک قیچی‌اند و در واقع از پشت به هم دست داده اند. این کار را با میرزا کوچک خان جنگلی کردند.مستکبران هیچ ابایی ندارند که دنیا را با هم تقسیم کنند، با وجود این شیوه حرکتی غرب، حضرت امام(ره) بسیار زیبا توانست وحدت در ارکان را به وجود بیاورد و تاکنون استکبار هرچه تلاش کرده نتوانسته ضربه ای به انقلاب بزند، هرچند جا دارد این سخن حضرت امام را یاد آوری کنیم که این کار، یک کار خدایی بود، حضرت امام(ره) می فرمود اینکه ۱۴ کنگره از تاق کسری در شب ولادت پیامبر اسلام(ص) فرو ریخت دلیل بر این است که ۱۴ قرن بعد همه اسباب ستم از ایران فرو می‌ریزد.‏

درمورد حمایت شیخ فضل الله از سلطنت، بحث اهم و مهم و دفع افسد بفاسد است که یک بحث فقهی و اصولی است و کسی که این طور حرکت نکند عقل و دین ندارد، امیرالمومنین(ع) در حدیثی ‌می‌فرمایند: عاقل کسی نیست که خوب و بد را تشخیص می‌دهد بلکه کسی است که بد را از بین بد و بدتر تشخیص می دهد.در مشروطیت وحدت در ارکان نهضت تا یک زمانی وجود داشت و به تعبیر شیخ این وحدت تا قبل از دیگ پلوی انگلیس بود، زمانی که مهاجرت کبری صورت می‌گیرد و علما به قم می آیند، روشنفکران هم به سفارت انگلیس دعوت می شوند، آنجاست که این بحث مشروطه متولد می شود. البته نمی‌توان گفت میرزا ملکم خان و آخوند زاده در آن وحدتی که مطرح شد طمع نداشتند ولی تا پیش از مهاجرت کبری نمی‌توانستند کاری بکنند، تنها یک بحث قانون خواهی و رفع ظلم و استبداد مطرح بود.

به هر حال در قضیه استبداد زدایی، مهار ظلم، ایجاد قانون و ایجاد عدالتخانه از ابتدا مرحوم شیخ علمدار بود و دیگران هم با او بودند ولی در ادامه کار، انگلیس و استعمار ضربه خود را می زند و در این جریان انشعاب ایجاد می کند.‌ در اینجا دیگر شیخ نمی توانست وحدت ایجاد کند چراکه بحث حذف اصول درمیان بود‌. در مهاجرت صغری و بسط مرحوم شیخ در حرم عبدالعظیم، مرحوم بهبهانی و طباطبایی به جمع خودشان می‌گویند ما می‌توانیم شیخ را از تحصن خارج کنیم‌، برای همین شبانه پیش مرحوم شیخ می‌آیند و در بسط شیخ می‌نشینند شیخ همین طور گریه می کند و سند ارائه می‌دهد و می گوید از من می‌خواهید تا به شما ملحق شوم، با این روزنامه و آن توهین به حضرت زهرا(س) و .... چه کنم‌، در نهایت سیدین می‌گویند شیخ تو را می کشند، می‌گوید اگر مرا کشتند شما را هم می‌کشند و همین طور هم شد به سال نکشید که بهبهانی را ترور فیزیکی و طباطبایی را ترور شخصیتی کردند.به هر حال وقتی مرحوم شیخ به دار آویخته شد همه زانوهایشان لرزید، سر خورده و ناراحت شدند.

حجت الا سلام والمسلمین دکتر نصرالله سخاوتی

عضو هیئت علمی جامعة‌المصطفی العالمیه(ص)



همچنین مشاهده کنید