سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

خواجه نصیرالدین طوسی و نقش او در گسترش تشیّع و حفظ آثار اسلامی


خواجه نصیرالدین طوسی و نقش او در گسترش تشیّع و حفظ آثار اسلامی

خواجه نصیرالدین طوسی از جمله كسانی به شمار می رود كه به كثرت تألیف در علوم و فنون مختلفِ متداول در عصر خویش اشتهار یافته اند علومی همچون تاریخ, ادبیات, فقه, تفسیر, حدیث, حكمت و فلسفه, اخلاق, هندسه, حساب, جبر و مقابله, هیأت, نجوم, علم تقویم و زیج و احكام ستارگان, اسطرلاب و موسیقی, آثار او به سادگیِ عبارات و خالی بودن از پیچیدگی, قویم بودن معانی و دور بودن از حشر و زواید معروفند

سیدحسن الامین، نویسنده و مورّخ شیعی، فرزند علاّمه سید محسن الامین، در سال ۱۹۰۸ م در دمشق متولّد شد و در سال ۲۰۰۲ م در جبل عامل لبنان چشم از جهان فروبست. از وی ده‏ها اثر باارزش علمی بر جای مانده است كه از میان آن‏ها سه اثر جایگاه مهمی دارند: اعیان الشیعه (از حرف ش به بعد)، مستدركات اعیان الشیعه و دائرهٔ المعارف الاسلامیهٔ الشیعیهٔ. كتاب الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی یكی از آثار با ارزش اوست كه برای اولین بار در سال ۱۹۹۷ م در بیروت به چاپ رسید و با سفارش مؤسسه «الغدیر» وابسته به مؤسسه «دائرهٔ المعارف فقه اهل البیت» توسط مترجم ترجمه شد و اینك در دست چاپ است.

اصل این كتاب سیصد صفحه‏ای می‏كوشد تا از دو حادثه تاریخی ابهام‏زدایی كند: یكی ماجرای دست داشتن، بلكه آمر بودن خواجه نصیرالدین در ویرانی و كتاب‏سوزی بغداد و قتل خلیفه عبّاسی؛ و دیگری جداكردن دو فرقه اسماعیلیه و مستعلیه (نزاریه) از یكدیگر و بدین‏وسیله رفع تهمت و دفاع از فاطمیان در مقابل نزاریان. اما در لابه‏لای بیان این دو مطلب، مطالب سودمند دیگری هم یافت می‏شوند كه از جمله آن‏ها، نقش خواجه در گسترش تشیّع و حفظ آثار اسلامی است كه مؤلّف محترم استطرادا در برخی فصول و به طور پراكنده به آن‏ها اشاره كرده است. مترجم از تلخیص و چینش آن‏ها كنار هم، مقاله حاضر را تهیه نموده است.

شایان ذكر است كه كلیه پی‏نوشت‏های این مقاله از مترجم است، مگر در یكی دو مورد كه آن هم مؤلف محترم صرفا به ذكر نام كتاب بدون ذكر صفحه و دیگر ویژگی‏های آن اكتفا كرده است.**

● زندگی پیش از حمله مغول‏ها

محمّد بن محمّد بن حسن طوسی، مشهور به «خواجه نصیرالدین طوسی»، سال ۵۹۷ ه. ق در طوس چشم به جهان گشود و در روز عید غدیر سال ۶۷۲ ه. ق در بغداد چشم از جهان فرو بست و در كاظمین به خاك سپرده شد.(۱) او در دامان پدرش، محمّد بن حسن، كه از زمره فقها و محدّثان بود، پرورش یافت و تحت نظر او رشد كرد.(۲) او پس از آنكه علوم ادبی را به خوبی فراگرفت، به تحصیل فقه، منطق، فلسفه و ریاضیات روی آورد؛ فقه را نزد پدرش آموخت و مدتی در دروس دایی‏اش، نورالدین علی بن محمّد، حضور یافت. برخی معتقدند: او مقدّمات منطق و فلسفه را نیز نزد او آموخت. وی مقدّمات ریاضیات را در طوس، نزد كمال الدین محمّد صاحب فرا گرفت، سپس به نیشابور ـ یعنی مكانی كه در آن عصر مركز علمی با اهمیت و كانون تجمع گروهی از بزرگان فلاسفه، فقها، علما و فضلا بود ـ سفر كرد.(۳) در این شهر، مدتی ماند و از سرچشمه حكمت و معرفت سیراب شد، به طوری كه در عنفوان جوانی، در بیشتر علوم و فنون زبردست گردید. وی ظاهرا نیشابور را پیش از آنكه مورد حمله لشكر مغول قرار گیرد و به ویرانی و نابودی كشیده شود، ترك كرد و به ری كوچ نمود و از آنجا برای حضور در دروس علمای بزرگ به بغداد و موصل رهسپار شد. وی در موصل نزد كمال الدین بن یونس موصلی تلمّذ كرد؛ آن‏گاه از سالم بن بدران مصری، كه از بزرگان فقهای شیعه محسوب می‏شد، اجازه اجتهاد دریافت نمود و به وطن مراجعت كرد.(۴)

خواجه نصیرالدین طوسی از جمله كسانی به شمار می‏رود كه به كثرت تألیف در علوم و فنون مختلفِ متداول در عصر خویش اشتهار یافته‏اند؛ علومی همچون تاریخ، ادبیات، فقه، تفسیر، حدیث، حكمت و فلسفه، اخلاق، هندسه، حساب، جبر و مقابله، هیأت، نجوم، علم تقویم و زیج و احكام ستارگان، اسطرلاب و موسیقی، آثار او به سادگیِ عبارات و خالی بودن از پیچیدگی، قویم بودن معانی و دور بودن از حشر و زواید معروفند. این ویژگی‏ها موجب شدند تا آثار او به حدی مورد رغبت طلاّب و اقبال دانشمندان قرار گیرند كه طی قرون متمادی، به عنوان كتب درسی در حوزه‏های علمیه مطرح باشند و به همین دلیل، بسیاری از علما به شرح و تحشیه آن‏ها پرداخته‏اند.

● زندگی خواجه در زمان حمله مغول‏ها

خواجه نصیرالدین طوسی یكی از قربانیان نخستین حمله مغول‏هاست كه طی آن سپاهیان چنگیز (۱۲۱۵ ـ ۱۲۲۷ م) سرزمین‏های اسلامی را مورد تعرّض قرار دادند(۵) و به هر شهری كه رسیدند، آن را با خاك یكسان كردند. شهر نیشابور نیز یكی از این شهرهاست كه در آن زمان دارای مدارس علمیه متعدد و مملو از علما بود. مغول‏ها در این حمله، نه تنها نیشابور را ویران كردند، بلكه با شمشیر به جان مردم افتادند و هر كس را كه یافتند، كشتند. تنها عده معدودی توانستند از دست آنان جان سالم به در برند و خواجه نصیرالدین طوسی یكی از آن‏ها بود كه در پی پناهگاهی مطمئن و امن، آواره بیابان‏ها شدتا اینكه سرانجام، قلعه‏های شكست‏ناپذیر اسماعیلیان را بهترین مأمن و پناهگاه برای حفظ جان خویش یافت و به آنجا پناهنده شد.(۶) البته خواجه نصیرالدین طوسی تنها كسی نبود كه به قلاع اسماعیلیه پناهنده شد، بلكه بسیاری از كسانی كه توانستند از دست مغول‏ها جان سالم به در برند، به این قلاع پناهنده شدند.(۷)

خواجه نصیرالدین طوسی تا شروع حمله دوم مغول‏ها به رهبری هلاكوخان و تسلیم ركن الدین خورشاه، مدتی را در قلعه «میمون دز» و مدتی دیگر را در قلعه «الموت»، از قلاع اسماعیلیه، سپری كرد.(۸) یكی از تبعات تسلیم شدن خورشاه این بود كه وی و تمامی همراهانش بجز خواجه و دو پزشك نامی، كه هلاكو آنان را به اردوی خویش ملحق نمود، به قتل رسیدند.

اینكه چرا خواجه مدتی از زندگی‏اش را در قلاع اسماعیلیه گذراند، تحقیق مستقلی می‏طلبد، اما آنچه مسلّم است اینكه دیدگاه ابن تیمیه در این زمینه مغرضانه‏ترین دیدگاه است. وی گفته است: «مهم‏ترین شخصیت اسماعیلی، كه بار تمام این وقایع را به دوش كشید، وزیر اسماعیلیان خواجه نصیرالدین طوسی در الموت بود.»(۹)

قطعا خواجه اسماعیلی نبوده است، چه رسد به اینكه مهم‏ترین شخصیت و وزیر اسماعیلیان باشد.(۱۰) حقیقت این است كه خواجه نصیرالدین طوسی در طوس متولّد شد و در همین شهر تحصیلات اولیه‏اش را آغاز كرد، اما چون در آن زمان نیشابور محل اجتماع دانشمندان و طلاّب علوم گوناگون بود، به آن شهر رفت و در دروس سراج الدین قمری، قطب الدین سرخسی، فرید الدین داماد و ابوالسعادت اصفهانی و دیگران شركت می‏كرد و در همین شهر با فرید الدین عطّار نیشابوری ملاقات نمود(۱۱) و چیزی نگذشت كه نبوغ و برجستگی او در این شهر نمودار شد و از شخصیت‏های مبرّز این شهر گردید.(۱۲)

در خلال حضور خواجه در نیشابور، مغول‏ها اولین حمله خود را به رهبری چنگیزخان آغاز كردند و با كوله باری از مرگ و ویرانی، خراسان را به خاك و خون كشیده، پیشوایشان، سلطان محمّد خوارزمشاه، را به تسلیم واداشتند. پس از آن بود كه هر مقاومتی در هم شكست و شهرها یكی پس از دیگری سقوط كردند؛ كشتار، ویرانی و آتش همه جا را فراگرفت و مردم در حالی كه سرگردان بودند؛ خانه و كاشانه خود را رها كرده، برخی به دشت‏ها و برخی دیگر به شهرهای دوردست و در نهایت، گروهی به دژهای محكم پناهنده شدند. در این میان، فقط قلعه‏های اسماعیلیان توانستند خود را حفظ كنند و مانع دست‏یابی مغول‏ها به آن‏ها شوند. از جمله كسانی كه به این قلعه‏ها پناهنده شد، خواجه نصیرالدین طوسی بود.(۱۳)

برخی معتقدند: محتشم ناصرالدین عبدالرحیم، حاكم قهستان، از طرف علاءالدین محمّد، پیشوای اسماعیلیانِ آن زمان، به ریاست قلاع اسماعیلیان خراسان منصوب شد. محتشم ناصرالدین، كه مردی دانشمند بود، از جوان‏مردان روزگار خود بود، به دانشمندان و فضلا عنایت داشت و آوازه خواجه را شنیده بود و جایگاه او را در علم و فلسفه و اندیشه می‏دانست و از قبل، راغب بود كه او را ملاقات كند. از این‏رو، به واسطه پیكی از او دعوت به عمل آورد تا به قهستان بیاید. این دعوت، تمایل شدید مدعوِ آواره را به خود جلب كرد و فكر كرد كه آن پناهگاه امنی را كه به دنبال آن بوده، یافته است. از این‏رو، دعوت او را پذیرفت و به قهستان رفت. خبر ورود خواجه بر ناصرالدین به گوش علاءالدین محمّد، پیشوای اسماعیلیان نزاری، رسید و از او خواست تا خواجه را نزد او روانه كند. خواجه، كه چاره‏ای جز اجابت این درخواست، نداشت به همراه ناصرالدین به طرف قلعه «میمون دز»، مقرّ علاءالدین محمّد به راه افتاد. پس از آنكه علاءالدین به دست یكی از حاجبانش به قتل رسید، ریاست نزاریان به دست فرزند ارشدش، ركن الدین خورشاه، افتاد، تا آنكه مغول‏ها حمله دومشان را به رهبری هلاكو آغاز كردند و ركن الدین مجبور به تسلیم شد.(۱۴)

اما برخی دیگر معتقدند: خواجه علی‏رغم میل باطنی خود، نزد نزاریان رفت و از روی اجبار و اكراه نزد آنان اقامت گزید. در درهٔ الاخبار آمده است: فرمانی به فداییان اسماعیلی صادر شد كه خواجه را بربایند و به قلعه الموت ببرند. فداییان اسماعیلی، كه مدت‏ها در اطراف باغ‏های نیشابور در كمین خواجه بودند، از او خواستند به همراه آن‏ها به الموت برود. ولی او از آمدن امتناع كرد. در نهایت، وقتی او به قتل تهدید شد، همراه آنان به الموت رفت. او در سالیانِ اقامت در الموت، همچون یك اسیر یا زندانی زندگی كرده است.(۱۵)

دیدگاه سومی هم در این زمینه وجود دارد: در وصاف الحضرهٔ آمده است: خواجه نصیرالدین طوسی با اختیار خود، نزد ناصرالدین آمد، اما طی اقامتش نزد او حوادثی اتفاق افتادند كه رابطه آن‏ها را تیره نمود و از این‏رو، ناصرالدین بر او غضب كرد و او را به عنوان یك زندانی نزد خود نگه داشت. پس از مدتی ناصرالدین، خواجه را مجبور كرد كه همراهش به قلعه «میمون دز» برود. خواجه مدتی را در این قلعه به عنوان یك زندانی، كه قادر به ترك مكان خود نیست، زندگی كرد.(۱۶)

به هر حال، هر یك از نظریات فوق كه صحیح باشد، بر نظریه ابن تیمیه، كه معتقد است خواجه یكی از شخصیت‏های مهم اسماعیلیان و از مشاوران آن‏ها بوده، خط بطلان می‏كشد. جالب اینجاست كه ابن تیمیه به این هم اكتفا نمی‏كند كه خواجه یك شخصیت مهم اسماعیلی بوده است، بلكه پا را فراتر نهاده، می‏نویسد: وی وزیر و مشاور آن‏ها بوده است. پناهنده مستأصل بی‏نوایی كه بیش از یك پناهگاه امن آرزویی نداشت، از نظر ابن تیمیه تا سر حد یك وزیر ترقّی می‏كند.

البته این نظریات تا وقتی مورد پذیرش هستند كه نصّ صریح و روشنی از خواجه در این زمینه نداشته باشیم. اما خود خواجه حقیقت ماجرا را برای ما نگاشته است. بنابراین، جایی برای نظریات دیگر باقی نمی‏ماند. خواجه در كتاب شرح اشارات، كه آن را در مدت اقامتش در قلاع اسماعیلیان نگاشته است، چنین می‏نویسد: «اكثر این كتاب را در دشوارترین وضعیت ممكن و تیره و تارترین حال زندگی به رشته تحریر درآوردم، بلكه غالب آن را در اوراقی كه هر زمان آن حامل اندوه و رنجی دردآور و حسرت و دریغی بزرگ است، و در اوضاعی كه در هر لحظه آن شعله‏های آتش جهنم زبانه می‏كشد و از آسمان آتش می‏بارد، نگاشتم. زمانی نیست كه چشمان من اشك آلود و خاطرم مكدّر و لحظه‏ای نیست كه دردم افزون و غم و اندوهم دوچندان نباشد. چه خوش گفته است آن شاعر فارسی كه:

به گرداگرد خود چندان كه بینم بلا انگشتری و من نگینم

پی‏نوشت‏ها

** یكی از اصلی‏ترین ویژگی‏های یك اثر علمی قوی، ذكر منابعی است كه آن اثر از آن‏ها بهره برده است. هر قدر منابع تحقیق غنی‏تر باشند، آن اثر علمی هم از غنای بیشتری برخوردار است. اما این قاعده می‏تواند در مواردی استثنا هم داشته باشد و آن، جایی است كه صاحب اثر، خود یك منبع علمی مطمئن محسوب شود. در این‏گونه موارد، سخن صاحب اثر به عنوان سند محسوب می‏شود و محققان انتظار ذكر منبع سخن از وی ندارند. دكتر سیدحسن امین از زمره این دانشمندان است. وی نیز مانند پدرش، معمولاً منابع مطالب ذكر شده در آثارش را ذكر نمی‏كند. ولی چون خود وی به عنوان سند و یك منبع مطمئن و قابل اعتنا محسوب می‏شود، این شیوه وی ضرری به علمیّت آثار وی نمی‏زند. با این حال، برای آگاهی مخاطبان گرامی تا آنجا كه ممكن بوده، منابع نقل قول‏ها و اظهارات وی نقل شده‏اند.

۱. ملاّ كاتب چلبی، كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، بی جا، نشر سعادت، بی تا، ج ۲، ص ۳۸۰ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیّام، ۱۴۰۱ ه. ق، ج ۵، ص ۱۶۰.

۲ و ۳ و ۴. همان.

۵. ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، تهران، گستره، ۱۳۶۷ ه. ش، ص ۲۹۱ / برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۸.

۶. عبدالمحمّد آیتی، تحریر تاریخ وصّاف، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۴۶ ه. ش، ص ۲۴.

۷. محمد رضا شبیبی، مورّخ العراق ابن الفوطی، عراق،نشر مجمع العلمی‏العراقی،۱۹۵۸م،ج۲، ص۳۱.

۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴ / برتولد اشپولر، پیشین، ص ۲۴۵.

۹. به نقل از محمد تقی مدرّس رضوی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۸۴، به نقل از: احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه، الرّدّ علی النصیریه، چاپ مصر، ص ۸۹.

۱۰. در مذهب خواجه، اقوال متعددی ذكر شده است. گروهی از متعصّبان اهل سنّت و مغرضان وی را كافر و ملحد و عامل قتل خلیفه عبّاسی شمرده‏اند كه مرحوم سید حسن الامین در كتاب «الاسماعیلیهٔ و المغول و نصیرالدین الطوسی، به این مطلب پرداخته و به آن پاسخ داده است. گروهی دیگر او را اسماعیلی پنداشته‏اند. اما علمای شیعه همگی او را به دیانت و ترویج مذهب و وثاقت در نقل حدیث توصیف كرده و با تجلیل بسیار از او نام برده و رئیس اسلام و مسلمینش خوانده‏اند و هیچ‏كس از اسماعیلی بودن او و یا تأیید آیین باطنیه كران در تألیفاتش سخنی نرانده و همه او را امامی مذهب و از زعمای شیعه اثناعشریه دانسته‏اند و به تعبیرات گوناگون مانند «حجهٔ الفرقهٔ الناجیهٔ» و «من انتهت الیه رئاسهٔ الامامیهٔ» و امثال آن او را ستوده‏اند. اینك گفته چند نفر از علمای امامیه در حق او: علاّمه حلّی درباره استادش، خواجه، در اجازه‏ای كه به بنی زهره داده، چنین گفته است: «و كان هذا الشیخ افضل اهل عصره فی العلوم النقلیه و له مصنفاتٌ كثیرهٔ فی العلوم الحكمیهٔ و الشرعیهِٔ علی مذهب الامامیهِٔ». (اجازات بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۱)

شیخ بهائی در مقدّمه شرحی كه بر رساله «فرائض نصیریه» نوشته در حق او چنین فرموده است: «الرسالهٔ الشهیدهٔ بالفرائض النصیریهٔ لسلطان اصحاب التدقیق بین البریّه، اعظم حكماء الاسلام شأنا و اعلاهم منزلاً و مكانا و اقواهم منهاجا و طریقا و اصوبهم رأیا و تحقیقا و ارفعهم فی معارج الاتقان قدرا و انورهم فی سماء العرفان بدرا المخصوص من الله سبحانه بالفیض القدسی نصیر الملهٔ و الحق والدین، محمّد بن محمّد بن الطوسی ... .» (شرح فرائض نصیریه، نسخه خطی كتابخانه مجلس شورای ملّی، ش ۱۲۳۱)

علاّمه مجلسی در وجیزه خود، كه در علم رجال است، پس از ذكر نام خواجه فرموده است: «ثقهٔ معروف».

میر مصطفی تفرشی در كتاب نقد الرجال (چاپ تهران، ص ۳۳۱) او را چنین ستوده است: «نصیرالملّهٔ، قدوهٔ المحقّقین، سلطان الحكماء و المحقّقین، انتهیت رئاسهٔ الامامیّهٔ فی زمانه الیه و امره و علو قدرته و عظم شأنه و سمو رتبته و تبحره فی العلوم العقلیهٔ و النقلیهٔ ... و كفاك فی ذلك حلّه ما ینحل للحكماء المتبحّرین من لدن آدم الی زمانه، رضی الله عنه و ارضاه.»

مرحوم مامقانی نیز در تنیقیح المقال (ج ۲، چاپ تهران، ص ۱۷۹) همین عبارات را از تفرشی ذكر كرده است.

اینها اقوال دیگران در حق وی بود. اما خود خواجه در مواضع متعدد كتب كلامی خویش، عقیده و مذهب خود را به صراحت بیان نموده و درباره اسماعیلیه اظهار نظر كرده و آن‏ها را كافر خوانده است؛ از جمله در رساله امامت، كه آن را به درخواست مجدالدین علی بن نام‏آور نوشته، این طایفه را از جمله طوایف از اسلام خارج دانسته است:

«ثم اختلفوا فی تعیین الامام فذهب الفرقهٔ الاخیرهٔ القائله بوجوب النصب علی الله اَنّ الائمهَٔ اثنا عشر نقیبا من اهل بیت النبی و ذهب الباقون الی غیره كلٌ فریق الی فرقهٍٔ و قد عرفت اَنَّ الحق لایخرج من الجمیع، فلما كان القائلون بعدم وجوب نصب الامام علی الله مبطلین ظهر صحّهٌٔ ما ذهب الیه الاثنا عشریون.»

و در همان رساله می‏گوید: «اگر كسی بگوید: اَنّ الاسماعیلیه قائلهٔ ایضا بان الامام منصوب من قبل الله و انّه لا یخلُ بواجب و لایرتكب قبیحا فیجب كونهم علی الحق.»

در جواب می‏گوییم: «انّهم خارجون عن الملّهٔ بادعائهم قدم الاجسام و غیرها من الخرافات و لاینفون اخلال الواجبات و ارتكاب المقبحات عن الامام بانّه لاتختاره بل یقولون كل ما فعله الامام طاعهٔ و ان كان كذبا او ظلما او شرب خمر او زنی مثلاً، فلظهور بطلان قولهم ما نعدهم فی سائر الاقوال.»

همچنان‏كه ملاحظه می‏شود، او این گروه را خارج از ملت اسلام می‏داند. بنابراین، اینكه او اسماعیلی است، تهمتی صرف و اجتهاد در مقابل نص است. در اینجا ممكن است سؤال شود كه پس در مورد كتاب‏هایی كه وی به روش باطنیه و اسماعیلیه نوشته است، چه می‏گویید؟ در پاسخ، می‏گوییم: كتبی وجود دارند كه به روش اسماعیلیه تألیف شده و در مقدّمه آن‏ها نام نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی ذكر گردیده است كه بعضی از روی غفلت، این كتاب‏ها را به او نسبت داده‏اند، اما به طور قطع این كتاب‏ها از او نیستند و ذكر نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی در مقدّمه كتاب، دلیل انتساب آن‏ها به خواجه نمی‏باشد؛ زیرا نصیرالدین طوسی نام عده كثیری از دانشمندان مخالف و موافق بوده است كه برای آگاهی از خصوصیات آن‏ها می‏توان به امل الآملِ شیخ و عاملی ذیل «نصیرالدین» و دیگر كتب رجالی مراجعه كرد.

برای اطلاع بیشتر از مذهب خواجه می‏توان به منابع ذیل رجوع كرد: محمدتقی مدرّسی رضوی، احوال و آثار خواجه، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۳، ۴، ۸۴ / عبداللله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، چاپ مرتضویه، چاپ سنگی، ۱۳۵۲ ه. ش، ج ۳، ص ۱۷۹ / محمود بن محمّد، مسامرهٔ الاخبار و مسائرهٔ الاخیار، قم، انتشارات‏مؤسسه آل‏البیت، ۱۴۱۸ه. ق، ج ۴، ص ۳۱۳.

۱۱. عارف تامر، نصیرالدین فی مرابع ابن سینا، بیروت، مؤسسهٔ عزالدین للطباعهٔ و النشر، ۱۹۸۳ م، ص ۴۵ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیام، ۱۴۰۱ ه. ق، ص ۱۶۱ / عبدالامیر الاعسم، الفیلسوف نصیرالدین طوسی، بیروت، دارالاندلس، ۱۹۷۵ م، ص ۲۸.

۱۲. عارف تامر، پیشین، ص ۵۰.

۱۳. همان، ص ۴۵.

۱۴. همان، ص ۴۶.

۱۵. ابوالحسن بیهقی، درّهٔ الاخبار و لمعهٔ الانوار، ترجمه ناصرالدین منشی یزدی، تهران، شركت سهامی، ۱۳۱۸ ه. ش، ص ۱۰۶.

۱۶. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴.

۱۷. نصیرالدین طوسی و فخرالدین رازی، شرح الاشارات، قم، كتابخانه آیت الله مرعضی نجفی، ج۲، ص ۱۴۵.

۱۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۲۸.

۱۹. همان، ص ۲۰۲.

۲۰. همان، ص ۲۴.

۲۱. علی اكبر فیّاض، محاضرات عن الادب الفارسی و المدینهٔ الاسلامیهٔ، این منبع توسط خود مرحوم دكتر حسن الامین ذكر شده، اما متأسفانه از صفحه و دیگر ویژگی‏های كتاب نامی نبرده است محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ ۲۱۶.

۲۲. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.

۲۳. محمّد مدرسی زنجانی، سرنوشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳ ه. ش، ص ۹۳.

۲۴. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.

۲۵. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۷.

۲۶. همان / ابن فوطی، مجمع الآداب، تصحیح محمد رضا شبیبی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۴ ه. ش، ج ۲، ص ۵۵۲.

۲۷. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی مولوی، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۳ ه. ش، ج ۲، ص ۱۲۵۳.

۲۸. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، حرف نون.

۲۹. ابن فوطی، مجمع الآداب، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۶.

۳۰. محمد مدرّسی زنجانی، پیشین، ص ۱۳.

۳۱. ابراهیم قفس اوغلی، پیشین، ص ۲۱۲.

۳۲. جعفر خصباك، العراق فی عهد الملوك الایلخانیین، در اینجا نیز مرحوم امین ویژگی‏های دیگر منبع را ذكر نمی‏كند.

۳۳. ابن فوطی، الحوادث الجامعهٔ، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۱ ه. ش، ص ۲۱۰ / ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، بیروت، دارالآفات الجدیدهٔ، ج ۵، ص ۳۱۶.

۳۴. خیرالدین زركلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۶ م، حرف میم.

ترجمه، تلخیص و تحقیق: مهدی زندیه

منبع:فصلنامه شیعه شناسی،‌شماره ۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.