پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

صد نشانه تا کمال ایمان


صد نشانه تا کمال ایمان

ایمان, حقیقت زندگی است انسان مومن, انسانی است که حقیقت را دریافته و مسیر کمالی آفرینش را طی می کند تا رستگار و آسوده در دو سرای دنیا و آخرت, بر کائنات فخر فروشد

ایمان، حقیقت زندگی است. انسان مومن، انسانی است که حقیقت را دریافته و مسیر کمالی آفرینش را طی می کند تا رستگار و آسوده در دو سرای دنیا و آخرت، بر کائنات فخر فروشد.

ایمان نیز مانند هر حقیقت دیگر انسانی دارای مراتب و سطوح گوناگون و متعددی است. رسیدن به کمال ایمان، در یک فرآیندی تحقق می یابد. هر کسی می بایست تلاش کند که به کمال بلکه تمامیت ایمان برسد؛ هرچند که رسیدن به نقطه اخیر بیرون از دایره توان بیشتر انسانهاست و تنها مقربان به این مقام می رسند، ولی تلاش برای کمال ایمان، واجب هر مسلمان و مومنی است.

در فرهنگ اسلام، راه های رسیدن به کمال ایمان به اشکال گوناگون تبیین و روشن شده است. شاید یکی از کامل ترین دستور العمل ها برای تحقق کمال ایمان، دستورالعملی است که پیامبر(ص) به امیرمومنان (ع) داده است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا نگاهی گذرا به این دستورالعمل داشته باشد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

● انسان، موجود کمال طلب

هر خردمندی به طور فطری گرایش دارد تا به تمام و کمال چیزی برسد که محبوب است؛ چرا که انسان کمال گراست و به کمتر از تمامیت کمال چیزی، بسنده نمی کند. به این معنا که می خواهد هر کمالی را داشته باشد و در داشتن کمال، تمامیت آن نیز نصیب او شود. از این رو تمامیت خواهی به یک معنا فطری بشر است. اگر بشر بداند که امری کمالی است، می خواهد تمامیت آن را به دست آورد به گونه ای که دیگر فراتر از آن مرحله و مرتبه نتوان، سطح و مرتبه ای تصور کرد. بنابراین تمامیت خواهی به این معنا بسیار خوب است.

با همه تلاش هایی که انسان برای تمامیت خواهی انجام می دهد، به علل درونی و بیرونی، چنین امکانی برای بیشتر مردم فراهم نیست تا به تمامیت کمال چیزی برسند. از جمله این موانع می توان به ظرفیت محدود دنیا اشاره کرد. بسیاری از کمالات در دنیا قابل تحقق نیستند، چه رسد که بتوان تمامیت کمالی را در دنیا درک کرد.

البته هستند انسان هایی که فراتر از زمان، گام برمی دارند و همان گونه که برخی طی الارض دارند و بر مکان، فرمانروایی می کنند و مکان، ایشان را نمی تواند محدود کند، بلکه ایشان بر مکان احاطه دارند، هستند انسان هایی که طی الزمان دارند و بیرون از دایره زمان سیر می کنند و محیط بر زمان مکان می باشند. برای این دسته از انسانها که از آنان به مقربان و سابقون یاد می شود، هیچ گونه محدودیتی وجود ندارد و می توانند نه تنها کمالات را به تمام و کمال دارا شوند، بلکه به فعلیت دارا می باشند که این گونه بر همه هستی محیط هستند و به عنوان مظهریت احاطه خداوندی تجلی می کنند و مظهر محیط می باشند.

به هر حال، هر انسانی دوست دارد تا کمالات را در حد تمام آن داشته باشد. تلاش برای این داشتن و رسیدن همان چیزی است که از آن به «کدح» در آموزه های قرآنی یاد می شود: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه. اما مشکل بسیاری از مردم این است که به عللی قدرت تشخیص خویش را از دست می دهند و امر غیرکمالی را کمال می پندارند و یا در مسیر متقابل کمال واقعی حرکت می کنند.

کمال خواهی و تمامیت خواهی کمال در انسان، فطری است، از این رو به طور طبیعی گرایش به خوبی ها و زیبایی ها دارد و از بدی ها و زشتی ها می گریزد.

اما چنان که گفته شد، بسیاری از مردم یا در تشخیص امر کمالی به خطا می روند یا این که قدرت تشخیص خود را از دست می دهند یا به عللی دیگر، به سوی نواقص می روند. پس کم هستند کسانی که کمال واقعی و حقیقی را بشناسند و بدان گرایش داشته و آن را در خود تحقق بخشند.

ایمان نیز یکی از کمالات بشری، بلکه اساس و بنیاد آن است؛ چرا که حقیقت همه کمالات را می بایست در حقیقت ایمان جست. کسی که ایمان دارد، همه کمالات را با خود دارد.

البته از آن جایی که ایمان دارای مراتب و سطوح متعددی است، کمال خود ایمان، زمانی تحقق می یابد که اموری در شخص تحقق یابد. اما پرسش اساسی این است که کمال ایمان با چه چیزهایی تحقق می یابد و یا نشانه های کمال ایمان چیست؟

پیامبر(ص) در پاسخ این پرسش در روایتی خصوصیات و نشانه هایی را برمی شمارد که بیانگر کمال ایمان در شخص است.

البته ناگفته نماند که آن چه پیامبر(ص) از نشانه های کمال ایمان بیان می کند، برخی در اختیار انسان است و برخی دیگر بیرون از دایره اختیار اوست و از فضل و عنایت الهی سرچشمه می گیرد. چنان که این نشانه ها در منش و کنش و ظاهر و باطن شخص بروز و ظهور پیدا می کند و چیزی از ابعاد انسان نیست که خصلتی به آن تعلق نگرفته باشد.

بسیاری از خصوصیاتی که پیامبر بیان کرد، به حوزه اخلاق و عمل اجتماعی ارتباط پیدا می کند که خود آن بیانگر ارزش و جایگاه اخلاق و عمل اجتماعی در کمال یابی بشر است. به این معنا که کمال ایمان را می بایست در رفتارهای اجتماعی شخص ردگیری کرد؛ زیرا یک امر باطنی چون ایمان را تنها با نشانه های ظاهری آن در مقام عمل می توان شناخت. این که گفته می شود فلانی اهل تقواست، زمانی دانسته می شود که شخص در هنگام قرار گرفتن در مواضع ابتلایی، بتواند خود را نگه دارد. در حقیقت این نشانه ها بیانگر حضور ایمان و تقوا در شخص است. این نشانه ها در عمل اجتماعی و حوزه تضادها خود را می تواند به درستی و راستی نشان دهد.

اگر پیامبر (ص) از نشانه های کمال به تیزهوشی و ذکر به دوام شخص خبر می دهد، در همان جا بی درنگ به نشانه کمال در منش و رفتار شخص نیز اشاره می کند که اهل تبسم است و نسبت به مردم تواضع دارد.

مجموعه نشانه هایی که پیامبر (ص) برای کمال ایمان برمی شمارد، اگر در شخص و یا افراد جامعه ای پدید آید، آن شخص و جامعه می بایست رستگاری و خوشبختی را در دنیا تجربه کند. با این تفاوت که رستگاری در چنین جامعه ایمانی به سبب محدودیت های دنیوی، محدودیت دارد و پایا و مانا نیست، ولی رستگاری در آخرت از پایداری و مانایی برخوردار می باشد.

به سخن دیگر، اگر جامعه در برنامه آموزشی و پرورشی خویش این امور را سرمشق قرار دهد و مردم را به آن خصلت ها بخواند و کودکان را بر پایه آن، آموزش و پرورش دهد، در همین دنیا می تواند بهشت کوچک و محدودی را تحقق بخشد و رستگاری و خوشبختی را تجربه کند.

از این رو بر دولتمردان و اولیای امور است تابا شناسایی این خصلت، مردم را به آن دعوت کنند و منش و کنش خویش را بر پایه آن قرار دهند.

به نظر می رسد که اگر هر شخص از افراد جامعه ایمانی، تلاش کند تا دست کم برخی از این خصلت ها را درظاهر داشته باشد و آن را مراعات کند؛ بازهم بسیاری از مشکلات جوامع بشری از میان خواهدرفت؛ زیرا بسیاری از رفتارهای ظاهری ماست که تنش ها و درگیری ها را افزایش می دهد و حالت روانی جامعه را تهدید می کند و با بحران مواجه می سازد. بنابراین مراعات حتی ظاهری برخی از این دستورالعمل ها نیز می تواند درکاهش بحران روانی و ایجاد سلامت روانی جامعه مفید واقع شود.

بنابراین، بر یکایک افراد جامعه است که گام به گام این صدگام را برای رسیدن به جامعه ایمانی مطلوب که اسوه و سرمشق جوامع دیگر بشری باشد، بردارند و با این کار دست کم آرامش و سعادت خود را در جامعه تضمین کنند، پیش از آن که رضایت پیامبر(ص) را به دست آورند؛ چرا که اگر این گام ها برداشته شود، سود آن بیش از آنکه رضایت و محبوبیت پیامبر باشد، آرامش و آسایش برای خود افراد جامعه است.

چنان که گفته شد، بخش اعظم این خصلت هایی که برای اهل ایمان برشمرده شده در حوزه اخلاق و عمل اجتماعی است. بنابراین، می توان دریافت که ایمان واقعی دراخلاق و عمل اجتماعی خود را نشان می دهد. از این رو، بیراهه نیست که گفته شود، ایمان و دین، چیزی جز اخلاق و رفتار پسندیده با مردم نمی باشد. برهمین اساس پیامبر(ص) علت بعثت و فلسفه و هدف رسالت خویش را اتمام مکارم اخلاق برمی شمارد.

● ۱۰۳ خصلت برای کمال ایمان

اما آن خصلت ها که نشانه های کمال ایمان است؛ دراین روایت این گونه بیان شده است: روی ان رسول الله(ص) قال: لایکمل المؤمن ایمانه حتی یحتوی علی مائه و ثلاث خصال فعل و عمل و نیه و ظاهر و باطن؛ از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمودند: ایمان مؤمن کامل نمی شود تا اینکه دارای ۳۰۱ خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد.

فقال امیرالمؤمنین(ع) یا رسول الله ما یکون المائه و ثلاث خصال. فقال یا علی! من صفات المؤمن ان یکون؛ آنگاه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: یا رسول الله آن ۳۰۱ خصلت کدامند؟ فرمودند: یا علی از جمله صفات مؤمن این است که جوال الفکر، جوهری الذکر، کثیراً علمه، عظیما حلمه، اندیشه اش بسیار متحرک و پویاست، ذاتا متذکر یاد خداست، علم و دانشش فراوان، بردباریش بزرگ، جمیل المنازعه، کریم المراجعه، اوسع الناس صدرا، و اذلهم نفسا؛ خوش برخورد در کشمکش ها، بزرگوار در بازگشت و پذیرش، سعه صدرش از همه بیشتر و نفسش از همه خاکسارتر است.

ضحکه تبسما، واجتماعه تعلما، مذکر الغافل، معلم الجاهل؛ خنده اش تبسم، گردهمایی اش برای تعلم و یادگیری، تذکردهنده به غافل و آموزنده جاهل است.

لا یؤذی من یوذیه و لا یخوض فیما لا یعنیه و لا یشمت بمصیبه به کسی که اذیتش می کند آزاری نمی رساند و در آنچه به دردش نمی خورد وارد نشود و هیچ کس را به مصیبتی سرزنش و شماتت نمی کند.

و لا یذکر أحدا بغیبه ، بریئاً من المحرمات، واقفا عندالشبهات؛ هیچ کس را با غیبت یاد نمی کند، از کارهای حرام بیزار است و در موارد شبهه قدم برنمی دارد.

کثیر العطاء، قلیل الأذی، عونا للغریب، و أبا للیتیم؛ بخشش اش فراوان، آزارش بسیار کم، برای غریب و ناآشنا یاور و برای یتیم پدر است.

بشره فی وجهه، و حزنه فی قلبه، مستبشراً بفقره؛ شادابی و خرمی اش در چهره و حزن و اندوهش در دل و به نیاز خود (به خدا) خرسند است.

أحلی من الشهد، و أصلد من الصلد، لا یکشف سراً، و لا یهتک ستراً؛ شیرین تر از عسل و سخت تر از سنگ است، هیچ رازی را فاش نسازد و هیچ پرده ای را ندرد.

لطیف الحرکات، حلو المشاهده ، کثیر العباده ، حسن الوقار؛ حرکاتش لطیف، دیدارش شیرین، عبادتش بسیار، وقارش نیکو.

لین الجانب، طویل الصمت، حلیماً اذا جهل علیه؛ برخوردش نرم، سکوتش طولانی است، اگر درباره او به نادانی رفتار شود حلیم و بردبار است.

صبوراً علی من أساء الیه، یجل الکبیر و یرحم الصغیر؛ برکسی که به او بدی کرده شکیبا است، بزرگ تر را گرامی داشته و به کوچک تر رحم می کند.

أمینا علی الأمانات، بعیداً من الخیانات، الفه التقی و حلفه الحیاء؛ بر امانت ها امین و از خیانت ها به دور است، همدم او تقوا و هم پیمان او شرم و حیاست.

کثیرالحذر، قلیل الزلل، حرکاته أدب، و کلامه عجیب؛ پرهیزش بسیار و لغزشش کم، حرکاتش مؤدبانه و گفتارش مایه شگفتی است.

مقیل العثره و لا یتبع العوره ، و قوراً صبورا، رضیاً، شکوراً؛ از خطا و لغزش در می گذرد و درپی عیوب دیگران نمی رود، با وقار، صبور، خشنود و راضی، سپاسگزار است.

قلیل الکلام، صدوق اللسان، براً، مصوناً؛ کم حرف، راست گفتار، نیکوکار، مصون، و محفوظ است .

حلیماً، رفیقا، عفیفا، شریفا، لالعان و لاکذاب؛ بردبار، رفیق و سازگار، پاکدامن، با شرافت است لعن کننده و درغگو نیست.

و لامغتاب، و لاسباب، و لاحسود، و لا بخیل، هشاشا بشاشا، غیبت کننده نیست، دشنام نمی دهد نه حسود است و نه بخیل، گشاده رو و شاداب است.

لاحساس و لاجساس، یطلب من الأمور أعلاها، و من الأخلاق أسناها؛ نه ظریف و حساس است، و نه کنجکاو و جاسوس، از کارها، عالی ترین را طلب می کند و از اخلاق، برجسته ترین را.

مشمولا بحفظ الله، مؤیداً بتوفیق الله، ذا قوه فی لین؛ حفظ خدا شامل حال اوست، به توفیق الهی یاری شده است و درعین نرمش، قوی است.

و عزمه فی یقین، لا یحیف علی من یبغض، و لا یأثم فی من یحب؛ و تصمیمش همراه با یقین، با کسی که دشمن باشد ستم نمی کند و درباره کسی که دوستش دارد به گناه نمی افتد.

صبور فی الشدائد، لا یجور و لا یعتدی، و لا یأثیم بما یشتهی؛ در سختی ها بسیار شکیباست، نه ستم می کند و نه تجاوز و هرچه دلش خواست انجام ندهد.

الفقر شعاره، الصبر دثاره، قلیل المئونه ، کثیرالمعونه جامه زیرینش نیاز (به خدا)، و جامه زبرینش صبر و مقاومت، هزینه و زحمتش اندک، کمک و یاریش به دیگران بسیار.

کثیرالصیام، طویل القیام، قلیل المنام، قلبه تقی، و علمه زکی؛ روزه داری او بسیار، قیام و عبادتش طولانی، خوابش کم، قلبش پرهیزگار و علم و دانشش پاکیزه است.

اذا قدر عفا، و اذا وعد وفی، یصوم رغبا، و یصلی رهبا؛ هنگامی که قدرت یابد عفو نماید و هنگامی که وعده دهد وفا نماید، با میل و رغبت روزه می گیرد و با ترس و خوف نماز می خواند.

و یحسن فی عمله کانه ناظر الیه، غض الطرف، سخی الکف؛ چنان نیکو عمل می کند که گویا او را می بینند، دیده اش از ناروا فرو بسته، دستش باسخاوت است.

لا یرد سائلا، و لا یبخل بنائل، متواصلا الی الاخوان، مترادفاً الی الاحسان؛ درخواست کننده ای را رد نکند و در بذل و بخشش به دیگران بخل نورزد، با برادران ارتباط و پیوستگی دارد، در نیکوکاری پیاپی اقدام کند.

یزن کلامه و یخرس لسانه، لایغرق فی بغضه، و لا یهلک فی حبه؛ سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد، در خشم و دشمنی غرق نشود و در دوستیش هلاک نگردد.

لا یقبل الباطل من صدیقه و لا یرد الحق من عدوه، و لا یتعلم الا لیعلم و لا یعلم الا لیعمل؛ باطل را از دوستش نمی پذیرد و در مقابله با دشمن حق را پایمال نمی کند، دانش را نمی آموزد مگر برای دانستن و آگاهی و نمی آموزد مگر برای عمل.

قلیلاً حقده، کثیراً شکره، یطلب النهار معیشته، و یبکی اللیل علی خطیئته؛ کینه اش اندک، شکر و سپاس اش بسیار، در روز به جست وجوی معاش می پردازد و در شب بر خطا و گناهش گریه می کند.

ان سلک مع أهل الدنیا کان أکیسهم و ان سلک مع أهل الآخره کان أورعهم؛ اگر با اهل دنیا همراه شود زیرک ترین آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه باشد پارساترین آنهاست.

لا یرضی فی کسبه بشبهه ، و لا یعمل فی دینه برخصه ؛ در کسب خویش موارد شبهه را نمی پسندد و در عمل به دینش دنبال عذر و رخصتی نمی رود.

یعطف علی أخیه بزلته، و یرضی ما مضی من قدیم صحبته؛ با خطا و لغزش برادر دینی اش به عطوفت رفتار نماید و حق دوستی دیرینه را مراعات می کند. (بحارالانوار، جلد۷۶، ص۰۱۲)

باقر افشاری