دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نظام پارلمانی و تحزب در ایران


نظام پارلمانی و تحزب در ایران

نگاهی بر وضعیت و کارکرد احزاب در اوایل مشروطیت

از جمله ویژگی های انقلاب مشروطه ایران پیدایش تقریبا همزمان احزاب سیاسی در کنار سایر محافل دموکراتیک بود.

شکل گیری و رشد احزاب سیاسی در جوامع غربی مدت ها پس از تکامل و تحکیم نظام پارلمانی انجام گرفته بود، و روند تشکیل آن به این صورت بود که ابتدا احزاب محافظه کار، پس از آن حزب های لیبرال و در نهایت نیز احزاب سوسیالیست به صحنه سیاسی و اجتماعی قدم گذارده بودند. این روال در ایران رویه معکوس داشت. زیرا در اوان نهضت مشروطیت احزاب سوسیالیست چهره نمودند و پس از آن بود که حزب هایی با مرام اعتدالی وارد عرصه شدند. این رویه در واقع نتیجه برداشت های سطحی و شتاب زده از دموکراسی های غربی و نیز متأثر از فضای ملتهب اوان مشروطه بود.

هر چند در اولین دوره از مجلس شورای ملی به طور رسمی هیچ حزبی اعلام موجودیت نکرد اما در درون مجلس سه جریان متمایز و مشخص فعالیت داشتند که عبارت بودند از: اعتدالیون، آزادی خواهان و بی طرف ها.

پس از به توپ بسته شدن مجلس اول توسط محمد علی شاه و ناکامی ابتدایی مشروطیت، رهبران مشروطه بر آن شدند تا برای حفظ نهضت و دستاوردهای آن به تأسیس نهاد های سیاسی و سازمان یافته اقدام نمایند، از همین روی در اثر کوشش آنان احزاب سیاسی در دومین دوره مجلس شورای ملی شکل گرفتند. اما در تمام دوران مشروطیت در ایران احزاب سیاسی کشور اعم از دموکرات، اعتدالی، اتفاق و ترقی، سوسیالیست ها، تجدد، اصلاح طلبان و ... نه به لحاظ مبانی فکری و نه از نظر ساختار و تشکیلات هیچگاه به تکامل نرسیدند. در نتیجه در موضع گیری ها و فعالیت هایشان نتوانستند برای پیشرفت نظام پارلمانی و گسترش دموکراسی و آزادی های مدنی مثمر ثمر واقع گردند.

همان گونه که اشاره شده احزاب مشروطیت از درون مجلس برخاستند، بنابراین طبیعی بود که نگرش ها، مواضع و فعالیت های آنان در ترکیب نمایندگان مجلس شورای ملی آشکار گردد. احزاب مخالف، محافل و مطبوعات هوادار آنها در یک رویارویی وسیع به مصاف با یکدیگر در عرصه های مختلف پرداختند و با القاب و عناوین تند همدیگر را مورد خطاب و گاهی عتاب و تعرض قرار دادند. به عنوان نمونه دموکرات ها مخالفان خود را با نام

محافظه کار، اعیان و ارتجاعی و در مقابل اعتدالیون دموکرات ها را تحت عناوین انقلابی، تندرو و افراطی به باد انتقاد می گرفتند.

واقعیت این است که احزاب و به طور کلی فعالین سیاسی عصر مشروطیت تقریبا از یک خاستگاه اجتماعی برخاستند و تا حد زیادی از دغدغه ها، خواسته ها و علایق مشترکی برخوردار بودند. تقریبا اکثریت آنان در اعتقاد به مصونیت مالکیت خصوصی به ویژ ه شیوه های موجود مالکیت ارضی (ارباب ـ رعیتی) وجود سلطنت به عنوان نگاهبان سیاسی و نظم اجتماعی مستقر و نیز در بسیاری از موارد دیگر وابستگی ها و دلبستگی های مشترکی داشتند.

اصطلاحات «میانه رو»، «دموکرات»، «اتحاد و ترقی»، «سوسیالیست»، «تجدد خواه»، «اصلاح طلبان» و ... که غالبا در مجالس و محافل سیاسی به عنوان شاخصه های فکری جریان های سیاسی به کار گرفته می شدند، اغلب فاقد معنای حقیقی بودند و بسیاری از نمایندگان برجسته چنین جریان هایی از مبانی فکری و ایدئولوژیک واژه های یاد شده، بی اطلاع به نظر می رسیدند. این مفاهیم گاه منعس کنندة افکار انفرادی مبهمی بودند که محتاطانه در یک روزنامه مطرح می شد نه نظریه یک حزب سیاسی واقعی، مدعی قدرت در چهارچوب حقوقی مشخص و با انسجام درونی یک حزب تمام عیار. لذا احزاب و فراکسیون های عهد مشروطه جریان های سیال و زود گذر در فرآیند تصمیم گیری سیاسی بودند که به دلیل فقدان مبانی فکری و موانع بی شمار استقرار مشروطیت اغلب به اهرم های بحران ساز و آشوب آفرین تبدیل می شدند.

با این همه تنها دو جریان سیاسی آغاز مشروطیت یعنی دموکرات و اعتدالی را به لحاظ ماهیت فکری، هویت سیاسی و ساخت قانونی و نیز در پیروی از یک رشته ضوابط و اصول و پایبندی به قواعد تحزب و همچنین از نظر سازمان و تشکیلات می توان حزب نامید. اگر چه تا رسیدن به مرحله مطلوب فاصله بسیار زیاد داشتند اما در پی گسترش آشفتگی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و افزایش تهدید ها و فشار های خارجی که سرانجام با وقوع جنگ جهانی اول و گسترش آن به ایران این ترتیبات ابتدایی نیز فرو پاشید.

در چنین فضایی بود که تأسیس حزب یا تشکل سیاسی مفهوم و جایگاه خود را از دست داد و به اسمی بی مسما و طبلی تو خالی بدل گردید. از آنجایی که هدف واقعی از تأسیس چنین احزابی، ایجاد سکوی پرتابی برای راه یافتن به مجلس و به دست آوردن قدرت سیاسی به هر قیمت ممکن بود، بازار تأسیس حزب رونق خاصی گرفت. به گفته یکی از شاهدین عینی: «کم کم این کار رواج گرفته تا به آنجا رسید که حزب سازی از آسان ترین کار ها شمرده شده که هر کس همین که می خواست با چند تن از آشنایان فراهم نشسته چند جمله ای را به هم بافته و آن را «مرامنامه» می نامیدند و یک نامی بر روی خود گذارده یک مهری نیز می کندند و با این چند مقدمه حزبی پدید می آوردند ... اساسا حزب سازی یک افزاری در دست هوس بازان و طمع کاران گردید.»

در ایران عصر مشروطیت بسیاری از پدیده ها و تأسیسات نوین فاقد مبانی و پیش شرط های ضروری با محتوا و ساختار جدید بود و این البته از نگاه برخی از ایدئولوگ های نهضت مشروطه پنهان نمی ماند. یکی از نویسندگان عهد مشروطه در این باره تعبیر جالبی به کار برده که ذکر آن خالی از فایده نیست. این نویسنده خطاب به یکی از دوستان خود در نامه ای نوشته بود: «این تهران چگونه جانوری است که در اندک مدتی یکصد و اندی انجمن، حزب و جمعیت سیاسی به دنیا آورده است، در حالی که در مهد مشروطه یعنی بریتانیا تعداد آن از انگشتان دست فرا تر نمی رود.»

اما این تنها نظریه پردازان انقلاب و نویسندگان نبودند که در مورد احزاب متعدد ولی بی ثمر انتقاداتی را مطرح می ساختند بلکه بسیاری از فعالین سیاسی که خود از نزدیک در جریان امور قراد داشتند نیز چنین انتقاداتی را مطرح و از روزمرگی و بی بنیادی احزاب مشروطیت شکایت می نمودند. شهید مدرس نمونه بارزی از این اشخاص است. وی در یکی از جلسات مجلس شورای ملی در واکنش به این وضعیت اظهار داشت: «اگر مملکت ما دارای یک مسلک سیاسی استوار بود از آغاز مشروطیت تا کنون بیش از ۲۵ مرامنامه فقط در خانة من نوشته یا امضا نمی شد که سرانجام یکی از آنها هم صورت عملی پیدا نکند.

از آنجا که احزاب و فراکسیون ها سیاسی هیچ هدف، برنامه یا خط مشی مشخص و مدونی نداشتند که واقعا به آن پایبند بوده و همواره در راه تحقق آن گام بردارند لذا گروه بندی ها و جریان های سیاسی در مجلس همواره در حالتی از تزلزل و بی ثباتی قرار داشتند و بسیاری از ائتلاف ها نیز مرزبندی روشنی نداشت تا بتواند برای یک دوره سیاسی مشخص دوام یابد. در نتیجه به اقتضای شرایط موجود به سرعت تغییر می یافت. چه بسا دوستان فعلی به عنوان دشمنان بالقوه مورد بد گمانی واقع گردیده و دشمنان فعلی متحدان بالقوه پنداشته می شدند. فراکسیون ها و دسته بندی های سیاسی اگر چه از شاخصه های نظام های پارلمانی است اما در ایران به دلیل ضعف بنیان های دمکراتیک شیوع نسبتا وسیع تری یافت و به یکی از واحد های اصلی فعالیت و بازی های سیاسی تبدیل شد که اغلب نه بر مدار منافع ملی بلکه بر محور روابط خصوصی و غیر رسمی گروهی می چرخید.

رسالت احزاب و دسته بندی های دوران مشروطیت و به طور مشخص دوره های آغازین مجلس شورای ملی در عمل چنین بود که اکثریت در تقسیم کار مجلس شورای ملی تشکیل و حفظ دولت ها را بر عهده داشت و گروه اقلیت نیز وظیفه بسیج کردن مخالفت نمایندگان سرخورده را عهده دار بود. دولت تا زمانی که اکثریت با آن همراهی می نمود می توانست بر سر کار باقی بماند که البته این همکاری دائم در نوسان بود و هیچ گاه به سال نمی کشید. در مجموع اکثریت احزاب و فراکسیون های مجلس را مصلحت گرایانی بی محابا شکل می دادند که گفتارشان با کردار واقعی آنها چندان هماهنگ نبود. ناگفته پیداست که در چنین عرصه ای فضا برای فعالیت و تلاش نمایندگان حقیقی ملت تنگ می نمود. در حقیقت آن دسته از نمایندگان و نخبگان سیاسی که با دربار و بیگانگان پیوندی نداشتند با تنگناهای متفاوتی مواجه می شدند و اغلب آنها نمی توانستند از حد معینی فرا تر روند و از پیامد مواضع و اقداماتشان در امان بمانند. لذا قبل از مبادرت به عمل، واکنش های احتمالی دربار و بیگانگان و فراکسیون ها و احزاب مخالف را در نظر گرفته تلاش های خود را تا سر حد ممکن تعدیل می کردند، زیرا اقدامات هماهنگ مشترک جریان ها و جناح های مخالف برای بی اثر کردن کوشش نهایی آنان کافی بود. البته از نظر دور نداریم که در این دوران پرتلاطم نیز بودند نمایندگان اصیل مردمی که تا سر حد بذل جان و مال و خانمان خود از منافع ملی دفاع می نمودند.

عرفان کریمی