پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
فاصله بین عمل و شعار
واقعیت این است که ملودرامهای خانوادگی در تلویزیون بیش از سبکهای دیگر سریال سازی جواب میدهد و تجربه سالهای اخیر هم نشان داده است که حتی ضعیفترین مجموعههای تلویزیونی از حیث ساختاری و تکنیک نیز با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده اند.
نمونهاش همین کار قبلی سهیلیزاده ، دلنوازان بود که مخاطبان زیادی داشت. از این حیث سعید سهیلیزاده را میتوان با سیروس مقدم قیاس کرد که دستکم در جذب مخاطب و ساخت سریالهای پربیننده وجه اشتراک دارند و از قضا اکنون در یک رقابت رسانهای به سر میبرند.
سهیلیزاده این بار هم به سراغ سوژهای درباره مسائل و مشکلات نسل جوان رفته و با تاکید بر اختلاف و تفاوت نسلی قصه خود را شکل داده و روایت میکند.
خود سوژه به اندازه کافی واجد جذابیتهای اجتماعی و روانشناسانه بویژه برای نسل جوان است و حضور بازیگران جوان و خوش سیما نیز ویترین این مجموعه را رنگارنگ کرده است. کافی است یک مساله عاشقانه و دشواریهای آن را نیز به سوژه تزریق کنید تا همه عناصر یک ملودرام پروپیمان فراهم شود.
همه این عناصر چیده شده و هیچ کم و کسری هم ندارد. سوژه داغ است و موضوع واجد سویه دراماتیک و البته پشتوانه اجتماعی لازم، حتی شیوه روایت قصه هم بد نیست. تدوین موازی و استفاده از تمهیدات مثل داستانکهای مرتبط هم به ریتم آن کمک کرده و ضرباهنگ مناسبی به آن بخشیده است و همین اختلاف و شکاف نسلها هم بهعنوان مضمون اصلی کار از زوایای مختلف مورد بازنمایی و واکاویی قرار میگیرد.
اما مشکل بزرگ «فاصلهها» در این است که به جای تصویر کردن این مفاهیم و آموزههای تربیتی آنها را صرفا در قالب کلام و دیالوگهای پر طمطراق صورتبندی میکند که در یک جاهایی بسیار گل درشت و شعاری است و تناسب ساختاری با موقعیت داستان و شخصیتهای قصه در آن لحظه خاص ندارد.
واقعیت این است که پیام اخلاقی و آموزههای تربیتی در دل قصهای جذاب، باورپذیر و به دور از شعارزدگی و فریاد زدن، به دل مینشیند و در ذهن میماند ـ چیزی که فاصلهها از آن فاصله میگیرد ـ درست است که موضوع سریال یعنی جوانان و تعارض و شکاف آنها با والدینشان میتواند جذابیتهای زیادی برای مخاطب داشته باشد بویژه آنکه مخاطبان تلویزیون به ۲ گروه عمده والدین و فرزندانشان تقسیم میشوند اما چگونگی طرح و بیان این مسائل پر نکته، هنر مضاعفی را طلب میکند تا بتوان حرفهای خوب را با روشهای مناسب و کارآمد بیان کرد.
وقتی از قبل یک پیش زمینه ذهنی درباره شخصیتهای قصه وجود دارد و آدمهای داستان به دو گروه خوب و بد تقسیم میشوند هم قصه قابل پیشبینی میشود و هم باورپذیری داستان کاهش مییابد.
اینکه محسن و مرضیه و همقطاران آنها را در یک سمت و سعید و سامان و دیگران را در سوی دیگر قرار میدهیم و آنها را در یک موقعیت سیاه و سفید بازنمایی میکنیم معلوم است که مخاطب آن را باور نکرده و نمیتواند با شخصیتهای قصه همذات پنداری کند. مشکل اصلی فاصلهها بیش از هرچیز در این نقطه شکل میگیرد و بین مخاطب و شخصیتهای آن فاصله میاندازد.
وجه مشترک دلنوازان و فاصلهها را در بازخوانی همین انتقادات میتوان فهرستبندی کرد. مضمون اصلی سریال نیز از حیث درونی شباهت زیادی به هم دارد و بر شکاف و اختلاف ۲ نسل تکیه میکند اما در اینجا این فاصلهها غلظت بیشتری دارد.
یک نگاه خط کشی شده به آدمها که آنها را در یک قطببندی متضاد، صورتبندی کرده و مخاطب با ۲ گروه مشخص آدم خوبها و آدم بدها روبهرو است که به شکل سیاه و سفید ترسیم شدهاند و پیچیدگی خاصی ندارند. در حالی که وقتی قرار باشد مناسبات عاطفی و اخلاقی آدمها آن هم در ساحت خانواده به تصویر کشیده شود به ظرافت بیشتری در شخصیتپردازی نیاز است، اما در فاصلهها با یک تیپسازی کلیشهای مواجه هستیم که پیشاپیش درباره آنها قضاوت میکند و مخاطب را در یک داوری از پیش تعیین شده قرار میدهد. موازی کاریای که در بستر این قطببندی صورت گرفته بیشتر به این نگاه دامن میزند و موازنه شخصیتها را درهم میریزد.
مثلا دقت کنید به سکانسی که شاهرخ استخری و بهاره افشار در کافیشاپ درباره عشق و ازدواج گفتگو میکنند و در یک تدوین موازی همکلاسی سعید و دختر عمویش را میبینیم که آنها نیز درباره زندگی مشترک گفتگو میکنند. یک سوی این موازنه حرفهای سطحی و خام اندیشانه رد و بدل میشود و سوی دیگرش، حرفهای عاقلانه و عمیق تا همه چیز به نفع شخصیتهای مورد تایید قصه صورتبندی شود.
یا پسر عمه سعید با شمایلی موجه و منطقی به تصویر کشیده میشود و ساسان سراسر سیاه و منفی است. خوشبختانه تا اینجای کار برای اولین بار با حسن جوهرچی و نقش فرهادی مواجه هستیم که پاستوریزه و سفید نیست و اتفاقا به همین دلیل باورپذیرتر از کار درآمده و حتی بازی بهتری هم از خود به نمایش گذاشته است.
اما مهمترین مشکل فاصلهها این است که به جای قصهگویی و روایت بصری داستان، تمام ظرفیت و قدرت خود را بر دیالوگها و چه بسا مونولوگهایی گذاشته که مدام نصیحت میکند و اندرز میگوید و کلام اخلاقی را مستقیم و بیواسطه به خورد تماشاگر میدهد.
شاید کلمات و جملات زیبایی هم در این میان رد و بدل شود و در حقیقت و زیبایی این گزارههای اخلاقی نتوان تردید کرد اما یادمان باشد که قرار است قصهای بیان و سریالی دیده شود لذا وجوه دراماتیکی این مفاهیم و گزارههای اخلاقی و ساختار بصری و روایی آن است که باید به عنوان قالب اصلی، دستمایه کار قرار بگیرد و آن مفاهیم و سخنان زیبا، صورتی نمایشی به خود بگیرد.
با این حال ریتم سریال از یک ضرباهنگ منطقی برخوردار است و تعدد قصه و داستانکهای وابسته به آن به این ریتم کمک کرده است. ضمن اینکه ساختار تعلیقی «فاصلهها» نیز تا حد زیادی قابل قبول بوده و انگیزه لازم را در مخاطب برای دنبال کردن سریال ایجاد میکند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست