دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سیر فلسفه در جهان اسلام


سیر فلسفه در جهان اسلام

فلسفه یونانی در قرون اولیه اسلام از طریق نهضت ترجمه به جهان اسلام راه یافت فیلسوفان مسلمان و مخصوصاً اهل تشیع پس از یك دوره ترجمه و شرح, دست به ابداعات فراوانی زدند و فلسفه یونانی را كماً و كیفاً توسعه دادند

فلسفه یونانی در قرون اولیه اسلام از طریق نهضت ترجمه به جهان اسلام راه یافت. فیلسوفان مسلمان و مخصوصاً اهل تشیع پس از یك دوره ترجمه و شرح، دست به ابداعات فراوانی زدند و فلسفه یونانی را كماً و كیفاً توسعه دادند.

آنها در بدو آشنایی با معارف یونانی آن را به معنای مطلق دانش عقلی در برابر دانش‌های نقلی به كار می‌بردند و طبعاً در نظر آنان فیلسوف به كسی اطلاق می‌شد كه جامع تمام علوم عقلی آن زمان اعم از مابعدالطبیعه یا الهیات، ریاضیات، طبیعیات، سیاسیات، اخلاقیات و منزلیات باشد و در واقع عالمی عقلی مطابق با عالم عینی باشد. فلسفه در این تعبیر لغتی عام و اسم جنس برای تمام علوم عقلی بوده، عنوان علم خاصی نیست تا بتوان آن را تعریف كرد. فیلسوفان مسلمان ملاحظه كردند كه میان علوم متعددی كه عنوان كلی فلسفه بر آنها اطلاق می‌شد، یك بخش از امتیاز خاصی برخوردار است. همان كه از آن با نام‌های فلسفه اولی، فلسفه علیا یا اعلی، علم كلی و الهیات تعبیر می‌شد. امتیاز این بخش در این است كه از علوم دیگر برهانی‌تر و یقینی‌تر است و در عین حال بی‌آنكه به آن علوم نیازمند باشد احتیاج آنها را در اثبات موضوعات و اصول موضوعه‌شان برطرف می كند و از همه آنها كلی‌تر و عام‌تر است. واژه فلسفه در اصطلاح خاص به همین شاخه از معرفت اطلاق می‌گردید و فلسفه عبارت بود از علم به احوال موجود، از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعین خاص دارد مثلاً حجم، كم، كیف، گیاه و غیره است. مبادی فلسفه نیاز به تبیین در علوم دیگر ندارد.

در قسمت مبادی تصوری یعنی شناخت و تعریف موضوع و نیز تعریف موضوع مسائل، موضوع فلسفه كه وجود یا موجود باشد، بدیهی و بی‌نیاز از تعریف است و موضوع مسائل آن هم نظیر هر علم دیگری در صدر هر مبحثی تعریف می‌شود. در قسمت مبادی تصدیقی یعنی تصدیق وجود موضوع و تبیین اصولی كه در آن مورد استفاده قرار می‌گیرد، وجود موضوع فلسفه نیازی به اثبات ندارد زیرا اصل هستی بدیهی است و دست‌كم هركس به وجود خود آگاهی دارد و اما اصولی كه در آن به كار می‌روند قضایای بدیهی همچون اصل محال بودن تناقض و نظایر آن است كه احتیاج به اثبات ندارند. فلسفه به اصول نظری موسوم به اصول موضوعه نیازی ندارد و در نتیجه در هیچیك از مبادی خود محتاج علوم دیگر نیست. فلسفه در اصطلاح خاص یا همان مابعدالطبیعه، علمی است كه درباره كلی‌ترین مسائل هستی كه مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و در عین حال به همه موضوعات هم مربوط است بحث می‌كند. علمی است كه همه هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می‌دهد. بدین جهت است كه گاه گفته می‌شود علم به اعیان اشیا چنان كه هستند به قدر طاقت بشر است. این علم كه از آن به الهیات هم تعبیر می‌شود در درون خود به ۲ بخش الهیات بالمعنی الاعم یا امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص تقسیم می‌گردد. اطلاق الهیات بر بخش اخیر بدین جهت است كه موضوع آن را خدا و عقول تشكیل می‌دهد كه منزه از ماده هستند. اما اطلاق الهیات بر امور عامه بدین لحاظ است كه مباحث آن اگر چه مشروط به غیرمادی بودن نیست، به مادی بودن هم مشروط نشده است بلكه غیرمشروط از ماده است.

لذا وقتی در كل گفته می‌شود كه فلسفه اولی از امور مجرده بحث می‌كند همین معنا مورد نظر است یعنی امور غیرمشروط به ماده نظیر وحدت و كثرت، وجوب و امكان و امتناع، حدوث و قدم، علت و معلول و نظایر آن.آنچه گذشت جوهره فلسفه مشائی است كه كم و بیش در نظام‌های فلسفی بعدی هم دیده می‌شود. در جهان اسلام در كنار فلسفه مشاء، فلسفه دیگری تحت عنوان فلسفه اشراقی پدید آمد. این فلسفه نیز همان دغدغه فلسفه رایج را داشت اما روش برهانی را كافی نمی‌دانست و در كنار آن تصفیه باطن و استفاده از شهود را هم ضروری می‌شمرد. بانی این نظام فلسفی یعنی شهاب‌الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق، بسیاری از مطالب مشائیان را تكلفات بیهوده و ضایع‌ كننده وقت به‌شمار می‌آورد و ظهور این‌گونه مباحث را موجب قطع حكمت و انسداد راه ملكوت می‌دانست.

عباس قربانی