دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا

مانچو بازیکن وفادار, مربی بحران ها


مانچو بازیکن وفادار, مربی بحران ها

جوان خوش چهره, آنکونا را بیشتر در قالب بازیکن وفادار سامپدوریا به یاد می آوریم با آن مراسم خداحافظی ترتیب داده شده از سوی تیم جنوبی در خاطر حفظ نموده ایم اما هنگامی او را ستایش کردیم که همراه با اینتر محبوب نه قهرمان نمایش قهرمانانه ای ارائه نمود تمام داستان روبرتو مانچینی معروف به مانچو شامل چنین تعریف و تمجیدهائی نمی شود

جوان خوش چهره، آنکونا را بیشتر در قالب بازیکن وفادار سامپدوریا به یاد می‌آوریم با آن مراسم خداحافظی ترتیب داده شده از سوی تیم جنوبی در خاطر حفظ نموده‌ایم اما هنگامی او را ستایش کردیم که همراه با اینتر محبوب نه قهرمان نمایش قهرمانانه‌ای ارائه نمود. تمام داستان روبرتو مانچینی معروف به مانچو شامل چنین تعریف و تمجیدهائی نمی‌شود.

● آنکونا سال ۱۹۶۴

روبرتو، روز ۲۷ نوامبر ۱۹۶۴ در محله ”جسی“ واقع در آنکونا متولد شد. در خانواده او سابقه ورزش به چشم نمی‌خورد اما روبرتو در ۱۶ سالگی تصمیم گرفت فوتبالیست شود. اولین قدم‌ها جائی دورتر از خانه در بلونیا برداشته شد. ۲ فصل حضور در تیم‌های پایه باشگاه مترادف با تجربه فراز و فرودهای بسیاری بود. مربیان مختلف روی کیفیت بازی مانچو تردید داشتند اما همگی هوش بالای بازی وی را ستایش می‌کردند. سرانجام در فصل ۱۹۸۲ ـ ۱۹۸۱ جواز حضور در تیم بزرگسالان صادر شد. تا قبل از این اتفاق مانچو یک فوتبالیست نیمه‌وقت بود که اکثر دوران نوجوانی خود را برخلاف همتایانش کنار خانواده می‌گذرانند با این حال نامیده شدن به‌عنوان بازیکن بلونیا مقداری در روابط خانوادگی گسست ایجاد نمود.

مانچو در پست هافبکی نفوذی به‌کار گرفته شده بود و از همان ابتدا به بازی در این پست اعتراض نمود. اوضاع در بلونیا مطابق انتظار بازیکن بزرگ سال‌های آینده فوتبال دنیا نبود و تصمیم گرفت از باشگاه جدا شود. مقصد بعدی شهر جنوا و تیم سامپدوریا بود. مشخص نبود چه تعلق خاطری بین او و باشگاه جدیدش وجود داشت اما برق آبی لباس سامپا چشم و قلب او را تسخیر کرد. به‌حدی که اعلام نمود قصد دارد تا سال‌های سال در باشگاه باقی بماند.

ابراز این کلمه از همان ابتدا، مانچینی را تبدیل به مرد محبوب هواداران به بهبود وضعیت سامپا ننمود. هنوز چند سالی تا پختگی روبرتو و اوج‌گیری سامپدوریا باقی مانده بود. با سرمایه‌گذاری ”مانتووانی“ رئیس وقت باشگاه نگاه ستارگان بزرگی سر از تیم درآوردند. دیوید پلات، آتلیو لومباردو، رودگولیت، پیتر ویرکوود، جیانلوکا پالیوکا و... از سامپا یک تیم رؤیائی ساختند. با این وجود در سرود هواداران سرمست باشگاه یک نام به وضوح شنیده می‌شد و آن نام ”روبرتو مانچینی“ بود.

بازیکن ارزنده سامپا با گل‌های طلائی باشگاه محبوبش را به‌سوی افتخار روانه می‌کرد. او تبدیل به بت شهر شده بود. اما کیفیت زندگی شخصی‌اش تفاوت چندانی با دوران بازی پاره‌وقت برای بولونیا نداشت. سرانجام مانچو همراه با سامپدوریا یک افتخار بزرگ را جشن گرفت. فتح جام یوفا و سوپر جام اروپا، تنها مقدمه‌ای برای افتخارات بزرگ‌تر بود. فتح اسکودتو در فصل ۱۹۹۱ زیباترین شب دوران حرفه‌ای مانچو را ساخت. تصویر او که قهرمانانه به‌عنوان اولین بازیکن سامپدوریا در حال ورود به زمین بود و پرچم اسکودتو روی سینه‌اش خودنمائی می‌کرد، به‌عنوان بخش ماندگاری از دوران حرفه‌ای جوان اهل آنکونا باقی ماند. جام حذفی نیز به پرونده افتخارات مانچینی اضافه شد اما هر قدر هم این افتخارات باشکوه بود شیرینی نامیده شدن به‌عنوان کاپیتان باشگاه را نداشت. کاپیتان مانچو وظیفه داشت تیم شگفتی‌ساز لیگ اروپا را تبدیل به یک قهرمان شایسته کند. در نهایت شگفتی تا بازی فینال همه چیز خوب پیش رفت. بزرگ‌ترین جدال مانچو پس از دست دادن با کاپیتان بارسا آغاز شد. روبرتو تلاش می‌کرد اما سامپا قصد دفاع داشت. سرانجام مقاومت در هم شکست و بارسا در وقت اضافه جام را از سامپدوریا ربود. مانچینی به‌عنوان کاپیتان، اولین نفری بود که روی سکو رفته و مدال نقره را دریافت کرد. در بازگشت به جنوا هیچ‌کس از روبرتو انتقاد نکرد. اما غروب او و سامپدوریا توأمان فرا رسیده بود. باشگاه در سطح مدیریت دچار مشکل شد و در نتیجه بزرگان به فروش رفتند. پالیوکا به اینتر رفت و والتر زنگا جایگزینش شد، لومباردو راهی لیگ برتر شد، گولیت به میلان رفت (هر چند به سامپدوریا بازگشت) آنکه باید می‌ماند در لیست بود: روبرتو مانچینی. آخرین افتخار قابل ذکر مانچو همراه با سامپدوریا فتح یک جام‌حذفی ایتالیا بود. بازی‌های ضعیف مانچو نشان می‌داد افسانه نیز در حال فنا شدن است. سرانجام در فصل ۱۹۹۷ ـ ۱۹۹۶ غزل خداحافظی خوانده شد. مانچینی پس از یک دهه و نیم تلاش برای یک تیم جنوبی ابتدا ضعیف و سپس رؤیائی تیم محبوبش را ترک کرد. آرزوی وی برای خداحافظی از فوتبال با پیراهن سامپدوریا عملی نشد. ”لاتزیو“ نام تیم بعدی بود. به این ترتیب مانچو مجبور نبود از جنوب به نقطه دیگری سفر کند. همواره یک نکته خاطر مانچو را پریشان می‌کرد. او هرگز نتوانست در بازی‌ها ملی نقش پررنگی ایفا کند. نه اینکه ”ویچینی“ یا ساچی به نقش او اعتقاد نداشته باشند بلکه او در ترافیک بازیکنان نامدار تیم ملی گیر افتاده بود. همین عامل باعث شد او در ۳۶ بازی ملی تنها ۴ گل به ثمر برساند. خاطره روزهای آفتابی باشگاهی ماندگارتر از شب‌های بارانی بازی‌های ملی بود. ۳ فصل بی‌سروصدا در لاتزیو سپری شد. روزهائی که طلائی‌ترین دوران تاریخ ”بیانکو چلستی“ را ساخت. در آخرین بازی مانچو برای لاتزیو یعنی در هفته آخر فصل ۲۰۰۰ اتفاقات عجیب و غریب دست‌به‌دست هم دادند تا یووه در بازی همزمان متوقف شود و لاتزیو با پیروزی بر حریف، دومین اسکودتوی تاریخ خود را جشن بگیرد.

مانچو تصور می‌کرد پس از سامپا قادر نیست با تیم دیگری اسکودتو را ببرد اما این اتفاق جلوی چشمان ناباور او تکرار شد. مانچو پس از برگزاری یک جشن مفصلی طی قراردادی یک‌ساله به لسترسیتی انگلستان پیوست تا سال پایانی را به‌زعم خود با هیجان فوتبال جزیره طی کند. یک‌سال سپری شد تا اینکه ”روز مانچو“ فرا رسید.

● روز مانچو

این نام، عنوان بازی خداحافظی مانچینی از فوتبال بود. دیدار در جنوا برگزار شد جائی‌که ۱۵ سال شاهد تلاش عاشقانه روبرتو برای تیم مقتدر شهر بود. به یاری نورهای مصنوعی و بادبادک‌های زیبا یک جشن زیبا برگزار شد و مانچو دست در دست یک کودک دور افتخار زد، اشک ریخت و برای همیشه فوتبال را کنار گذاشت.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.