چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
یاد یاران
● از اولین تا آخرین دیدار
فکر میکنم سال ۱۳۵۹ بود که برای اولین بار نصرالله مردانی را دیدم. پیشتر با شعرهایش آشنا بودم و تک و توکی از آنها را در مجلات قبل از انقلاب دیده بودم. در سال اول انقلاب هم نام او و چند چهره دیگر که به اردوی شعر دینمدار انقلاب تعلق داشتند در معدود مجموعههای ادبی آن سالها به چشم میآمد. از آن نامها میتوان به خانم دکتر طاهره صفارزاده، سپیده کاشانی و آقایان: موسوی گرمارودی، طه حجازی، بهمن صالحی، یوسفعلی میرشکاک و ... اشاره کرد.
اولین باری که خود نصرالله را دیدم، در یکی از نخستین جلسات شعر حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود. با تعدادی از دوستان که هسته اولیه شعر انقلاب را تشکیل میدادند، دور میزی نشسته بودیم و نصرالله با همان ته لهجه محلی و زبان شیرینی که داشت، شعر میخواند.
هر غزلش که تمام میشد، به خواهش جمع، غزلی دیگر میخواند و در نهایت ده پانزده شعر خواند. زبان تازه و تصویری شعر پرخونش در آن ایام، که شعر انقلاب هنوز نخستین قدمهایش را برمیداشت، با موجی از تحسین و تکریم دوستان روبرو میشد، تمام جمع با حیرت و شگفتی نگاهش میکردند و اوبا همان حجب و حیای شهرستانی، چشمهایش را میبست و میگشود و میخواند و شور میآفرید. نگاه ما به او نگاه تشنگانی بود که پس از سالها به آبی زلال رسیده باشند.
ممکن است دوستانی که بعدها، پا بر شانههای شعر نصرالله گذاشتند، از آن بالا رفتند وافقهای ذهنی و زبانی تازهتری کشف کردند، یا عزیزانی که به کمک تحصیلات آکادمیک به شناخت بیشتری از وجوه و عناصر شعری دست یافتند و به مدد زبان دانی و زبانشناسی خود در گستره شعر جهان چرخیدند به نسبت او، قوت و قوت ادبی بیشتری پیدا کردند، امروز فراموش کرده باشند یا نخواهند بپذیرند که مستقیم یا غیرمستقیم از شعر و نگاه او تاثیر گرفتهاند اما صاحب این قلم هنوز آن جمع و آن دیدار را به یاد دارد که چگونه مستمع مشتاق شعرهای شگفتش بودند.
و او را چنان مینگریستند که کوهنوردان، قله را. به همین دلیل بود که آن شعرها از همان جا به چاپخانه رفت و چند ماه بعد در سال ۱۳۶۰ به عنوان نخستین مجموعه شعر مستقل شاعری جوان و شهرستانی از سوی انتشارات حوزه اندیشه و هنر اسلامی منتشر شد و تا سال ۶۳، که مجموعه شعرهای دوستان دیگری مثل مرحوم حسینی و امینپور منتشر شده همراه با کتاب رجعت سرخ ستاره استاد علی معلم، مطرحترین مجموعه شعر انقلاب بود که دست به دست میگشت و خوانده میشد و به تعداد رسانههای مکتوب و صوتی و تصویری کشور، گسترش مییافت.
مردانی تقریبا به مدت یک دهه این برتری نسبی در زبان و تصویر را حفظ کرد، اگرچه در همان چند سال، دو سه صدای زلال دیگر نیز از حنجره شعر انقلاب بیرون آمد در مواردی حتی بر او پیشی گرفتند، اما باز صدای شعر او جزء چند صدای روشن و مشخصی بود که آیینه تمام نمای آرمانهای امام و شهیدان به شمار میرفتند. به همین دلیل او را باید یکی از تاثیرگذارترین شاعران دهه اول انقلاب به حساب آورد که ذهن و زبانهای بسیاری را به دنبال خود کشید.
ذهن و زبانهایی که گاه از او فراتر ایستادند و راهی را که او آغازگرش بود، به کمال رساندند.
سالها گذشت و در این فاصله، دوستی و ارتباط ما با هم عمیقتر و بیشتر شد. چنانچه بارها و بارها با هم همراه و همسفر و هم اتاق و همسنگر شدیم. چه برای شرکت در شبهای شعری که در نقاط مختلف کشور برگزار میشد و چه در معدود سفرهایی که به دستبوسی جوانان جوانمرد ایران، به جبهههای غرب و جنوب میرفتیم، خاطرات آن سالها، خود فصلی دیگر است که میماند برای فرصتی دیگر، اما بعدها با آنکه هر دو رسما تهران نشین شدیم، به دلیل شرایط زندگی در این ابر شهر بیدر و پیکر کمتر یکدیگر را میدیدیم، تا آنکه انجمن قلم تشکیل شد و ما هم به رای جمعی از شاعران و نویسندگان کشور، به عضویت هیئت مدیره آن درآمدیم و فرصتی فراهم شد که هفتهای یک بار چند ساعتی در کنار هم باشیم.
متاسفانه در این اواخر که بیماری توانش را به تحلیل برد و از شرکت در جلسات انجمن باز ماند جز به تماس گاه به گاه تلفنی توفیق نداشتم، دو سه بار هم تنها یا همراه دوستان هیئت مدیره انجمن قلم یعنی خانمها راضیه تجار، سمیرا اصلانپور و آقایان محمدرضا سرشار، حسین فتاحی، دکتر محسن پرویز، امیرحسین فردی و ... در منزل یا بیمارستان به دیدنش رفتیم و حتی جلسهای از جلسات انجمن را در خانه او تشکیل دادیم.
در این ایام، دوستان انجمن اصرار داشتند که برای چاپ در نخستین شماره فصلنامه انجمن قلم، مصاحبهای با او داشته باشیم. ولی هر چه کردم، نتوانستم دربارهاش با نصرالله حرف بزنم. چرا که حس میکردم تقاضایم بوی یک خداحافظی خاص را دارد و نمیخواستم به این بیرحمی تن بدهم! اگرچه هیچ کس را از قضای الهی فرار نیست که فرمود: «لایمکن الافرار من حکومتک.» مدتی پیش که تلفنی جویای حالش شدم، شنیدم که در حال انتقال مجدد به بیمارستان است. هماهنگ کردم و این بار به اتفاق مدیرمسئول مجلات رشد و آقایان شامانی و میر جعفری دوستان شاعر و نویسندهای که از دوستداران مردانی و شعرش بودند و هستند، به بیمارستان بانک ملی رفتیم. قرار بود آقای مهندس، علاقهمندان معاون محترم سازمان پژوهش و برنامهریزی وزارت آموزش و پرورش هم که از دوستان و دوستداران او بود، بیایند ولی به دلیل جلسهای اداری از همراهی جمع باز ماند اما هدیه و نامهای صمیمی فرستاد که تقدیم کردیم و این آخرین دیدارم با مردانی بود.آنچه در این دیدار برایم خاطره شد، علاوه بر لطف و بزرگواری مهندس علاقهمندان که روزی در جایی خواهم نوشت، حال روحانی نصرالله بود. برخلاف دیدارهای قبل که حال و حوصله حرف زدن نداشت، این بار سر حال بود و با انگیزهای شگفت حرف میزد. آنقدر و آنچنان که نگران حالش شدم و خواستم تا بقیه حرفهایش را برای دیداری دیگر بگذارد، اما او که ظاهرا به نوعی مرگ آگاهی رسیده بود، بیاعتنا به خواهش من یک ریز حرف میزد و حرفهایش هم انصافا شیرین و شنیدنی بود. چرا که از درد و ناتوانی تن و جان نمینالید، بل از دل میگفت و لاجرم بر دل مینشست.ابتدا از تلاشش در تهیه و تدوین دائرهالمعارف شعر فارسی درباره اهل بیت (ع) گفت که چند مجلد آن آماده چاپ است و بعد از درک و دریافتهای تازهاش از شعر حافظ گفت، میدانستم که نصرالله با دیوان خواجه، انس و الفتی دیرین دارد و تصحیح ذوق مدار و ستودنیاش هم از دیوان حافظ چاپ شده است. اما حرفهای آن روزش درک و دریافتهای تازهای بود. پیشترها با کار کسانی چون دوست اندیشمند و خدا جویم عبدالعظیم صاعدی و درک دریافتهای امام زمانیاش از شعر حافظ آشنا بودم، اما نصرالله از عنایت ویژه خواجه شیراز به خواجه کائنات میگفت و اشارت انبوه او را به محمد مصطفی میخواند و شرح میداد و با ابیات دیگری از دیوان خواجه تائید میکرد و آنها را با آیات و روایات که در ذهن داشت، شرح میداد. میگفت کسی چون حافظ این شعر را با این مفاهیم بلند، برای چه کسی جز آن وجود نازنین گفته است؟
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چون فلک رام تازیانه توست!
و از این نمونهها دهها بیت در آستین داشت، نمونههایی که اگر در کنار دیگر نمونههایی قرار بگیرد که پیشینیان به آن تذکر دادهاند، خود دفتری دیگری خواهد شد از آن دست که عزیزم صاعدی به چاپ رساند، نمونههایی مثل:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
که اشاره به امی بودن پیامبر دارد.
از جمله غزلهایی که مرحوم مردانی ابیاتی از آن را در شان حضرت ختمی مرتبت میدانست و میخواند و فعلا در حافظه این ضعیف نمانده است این بود:
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حسن و ملاحت، به یار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
بهحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقد به بازار کاینات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
آنچه در آن لحظات برای من جالبتر مینمود، خود این درک و دریافتهای ذوقی و ادبی زیبا بود که انصافا نصرالله در آن صاحبنظر بود، بل حوصله انگیزه و ایمان و اعتقادی بود که پشت این نگاه پنهان بود.
به او قول دادم در اولین فرصت که از بیمارستان مرخص شد، چند ساعتی پای صحبتهایش بنشینم و آنها را ضبط کنم و پس از پیاده شدن، سر و سامان بدهم، اما چند هفته بعد فرشته مهربان مرگ او را از درد و رنج این جهان رهاند.
روحش شاد و روانش تابناک باد
جواد محقق
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی