سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

غرب ستیزی و غرب زدگی


غرب ستیزی و غرب زدگی

چگونگی تولد کتاب غربزدگی جلال آل احمد

«غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی و اگر به مذاق خوشایند نیست بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی.

دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟ از درون... به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از برون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را و اگر دست داد راه علاجش را ... است».

با چنین کلمات تند، صریح و بی پیرایه که مشخصه نثر جلال آل احمد است، او در سال ۱۳۴۰ منشور «غرب زدگی» را بیرون داد. من تعمداً نمی گویم کتاب، مقاله، یا رساله، بلکه می گویم «منشور»؛ چرا که منشور تعریف خاص خودش را دارد. «منشور»؛ یعنی نوعی اعلام مواضع، نوعی اظهار و بیان یک عقیده، آرمان یا جهان بینی، نوعی تبیین و تفسیر ویژه از آنچه که نویسنده یا نویسندگان به آن اعتقاد دارند. منشور در حقیقت پاسخ به یک مشکل یا مسأله نیست بلکه منشور به تعبیری بیان مسأله ای و در عین حال پاسخ و چاره جویی نیز می باشد.

خود جلال می گوید که «من این تعبیر «غرب زدگی» را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت احمد فردید گرفته ام». آنچه که کمتر کسی می داند آن است که منشور غرب زدگی در حقیقت مولود یک رشته جلسات و نشست و برخاست هایی بود که مسئولان دولتی وقت حکومت پهلوی ترتیب داده بودند. داستان از این قرار بود که مسئولان فرهنگ و آموزش وقت در سال ۱۳۴۰ تصمیم می گیرند تا در یک شورایی به نام «شورای هدف فرهنگ ایران» عده ای از نویسندگان، استادان و صاحبنظران فکری و فرهنگی کشور را گرد هم آوردند تا به زعم خودشان چارچوبه یا خط مشی استراتژی فرهنگی کشور را بریزند. رژیم شاه که پس از گذراندن سال های پس از کودتای ۱۳۳۲ احساس قدرت، استقرار، ثبات و حاکمیت کامل می کرد، اکنون بر آن شده بود تا

به سر وقت برنامه های فرهنگی کشور رود.

پهلوی ها به دنبال ارائه الگوی یک فرهنگ اصیل ایرانی بودند که بزرگداشت و تقدیس نهاد سلطنت و مشروعیت قداست نهاد پادشاهی به همراه ادبیات، زبان، نظم و نثر پارسی، فردوسی، شاهنامه و احیای فرهنگ ایرانی و «ایرانیت» اجزای دیگر آن بود. حال اگر در راه رسیدن به آن اهداف، چشم زخمی هم به فرهنگ و تمدن غرب می رفت چندان مایه نگرانی دستگاه پهلوی نبود. شاید به همین منظور و به جهت نوعی مشروعیت بخشی به «شورای هدف فرهنگ ایران» بود که حکومت سعی کرد پای امثال احمدفردید و آل احمد را هم به آن جمع بکشاند.

نه فردید و نه آل احمد به هیچ روی برای پهلوی ها «فرشته» نجات بخش فکری و فرهنگی نبودند. البته حکومت با فردید مشکلی نداشت اما برخلاف وی، «سوءسابقه» آل احمد بر عمال حکومت پوشیده نبود. از حشر و نشرش با حزب توده گرفته تا نوشته هایش اعم از تحلیل های سیاسی تا داستان هایش جملگی کیفرخواستی بودند علیه رژیم پهلوی. اما مشکلات و مسائل سیاسی اش با رژیم پهلوی به کنار، حکومت امیدوار بود تا با کشاندن جلال به آن جمع، نوعی مشروعیت برای اهداف و سیاست های فرهنگی اش در میان روشنفکران، دانشگاهیان، ناراضیان، دگراندیشان و چپ ها ایجاد نماید.

نظریه پردازان حکومت پهلوی حاضر بودند تا در مخالفت با غرب نوعی مشارکت و همزبانی با افرادی همچون آل احمد که در میان قشرها و لایه های روشنفکری از احترام و محبوبیت بالایی برخوردار بود پیدا کنند. رژیم پهلوی اگرچه بسیاری از ظواهر و ملزومات ظاهری غرب را پذیرفته بود، اما غافل تر از آن بود که نداند تبعات پذیرش بنیان فکری ـ سیاسی غرب در حوزه هایی همچون آزادی، حقوق بشر، حق تعیین سرنوشت ملت ها، انتخابات آزاد و حقوق شهروندی مغایرت های اساسی با الگوی سیاسی که محمدرضا پهلوی در سر داشت پیدا می کرد. بنابراین و در یک نگاه کلی می توان گفت که اهداف نظریه پردازان حکومت پهلوی در به راه انداختن جریان غرب ستیز ۳ جهت اصلی داشت.

نخست آن که پهلوی ها امیدوار بودند که با انتقاد از غرب بتوانند یک درجه ای از احترام و محبوبیت در میان قشرها و لایه های روشنفکری چپ (که در آن مقطع بسیار غرب ستیز بودند) برای خود کسب نمایند. انتقاد از غرب نه هزینه ای برای پهلوی ها داشت و نه مشکل خاص سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی برای آنان ایجاد می کرد. آنان می توانستند با انتقاد از غرب و بدون آن که به زحمت بیفتند، خود را در ردیف و جایگاه روشنفکران و اندیشمندان منتقد غرب از جمله آل احمد قرار دهند. هدف دوم آن بود که انتقاد از غرب و این که غرب الگو و سرمشق مناسبی برای دنباله روی و تقلید نیست، دستاوردهای سیاسی دموکراتیک آن را نیز در عین حال خدشه دار ساخته و در بهترین حالت دموکراسی غربی را به عنوان بخشی از مجموعه تمدنی غرب بی اعتبار نماید. هدف سوم آن بود که با بی اعتبار ساختن فرهنگ و تمدن غرب، راه را برای جایگزین ساختن فرهنگ اصیل و ملی ایرانی باز نمایند. به تعبیر فرح پهلوی و یکی از چهره های برجسته منتقد غرب، با نفی فرهنگ وارداتی غرب، نژاد ایرانی می باید به احیا و جایگزینی فرهنگ اصیل خودی بپردازد.»

اگرچه انگیزه های حکومت پهلوی با آل احمد در انتقاد از غرب و خرده گیری بر دموکراسی متفاوت بود، اما در عمل هردو یک هدف ظاهری مشترک داشتند. اما این اشتراک فقط در ظاهر و سطح بود. برخلاف پهلوی ها، آل احمد در انتقاد از غرب صادق بوده و تنها سودایی که در سر نداشت آن بود که از طریق حمله به غرب برای خود وجاهت اجتماعی روشنفکرانه، رادیکال و چپ، دست و پا کند. همانند مرحوم دکتر علی شریعتی، غرب ستیز دیگری که کم و بیش یک دهه بعد از آل احمد ظهور کرد، آخرین انگیزه ای که بر ذهن جلال می گذشت آن بود که خواسته باشد تا از نمد حمله به غرب برای خود کلاه روشنفکری بسازد. در هدف دوم، یعنی انتقاد از دموکراسی نیز انگیزه های آل احمد و حکومت پهلوی فرسنگها با هم فاصله داشتند. جلال همانند فردید، شریعتی و سایر غرب ستیزان ایرانی با بنیان سیاسی غرب در هیبت دموکراسی ، مشکلات فلسفی، اخلاقی ، اجرایی ، عملی و معرفتی داشت. اگر آل احمد به دموکراسی و لیبرالیزم خرده می گرفت به واسطه ضعف ها، ناکارآمدی ها، تناقضات و کاستی های آن بود. به واسطه آن نبود که به جای دموکراسی او خواهان استبداد و دیکتاتوری سلطنتی پهلوی ها باشد. در حالی که حمله پهلوی ها به دموکراسی غربی در حقیقت برای خدشه دار کردن جوهره آزادی و دموکراسی از یک سو و از سویی دیگر مشروعیت بخشی به استبداد شاهنشاهی و دیکتاتوری سلطنتی بود.

و بالاخره در هدف استراتژیک سوم رژیم پهلوی، تقدیس و بزرگداشت فرهنگ و تمدن ایرانی - پارسی نیز آل احمد مطلقاً با پهلوی ها همراه نبود. او برخلاف پهلوی ها نمی خواست با تخطئه غرب راه را برای فرهنگ ناسیونالیستی ایرانی باز کند. در حالی که پهلوی ها تلاش زیادی به کار گرفته بودند تا فرهنگ و تمدن کهن ایرانی را احیا نمایند. این سیاست از سال های نخست سلطنت رضاخان در ۱۳۰۴ آغاز شده بود. بزرگداشت فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام ، ایجاد فرهنگستان زبان و ادب پارسی، اشاعه ضدیت نژادی علیه اعراب، استخفاف اعراب و در مقابل تقدیس، تمجید و بزرگداشت نژادپارسی، بیرون ریختن گسترده لغات و اصطلاحات عربی از زبان فارسی و جایگزین ساختن آنها با کلمات و عبارات پارسی اصیل ، بی اهمیت انگاشتن فرهنگ اسلامی بخش هایی از سیاست احیای فرهنگ و ناسیونالیستی و قوم گرایانه ایرانی بود. نه فردید، نه آل احمد و نه بعدها شریعتی و نه هیچ یک از دیگر غرب ستیزان در رویارویی شان با غرب نه به دنبال مبارزه با دموکراسی بودند و نه تقدیس ایران قبل از اسلام و نه به طریق اولی حقیرشمردن اعراب و در مقابل تعریف و تمجید از ناسیونالیسم ایرانی . دعوای آنها با غرب همان طور که اشاره شد دعوایی فکری، فلسفی و معرفتی بود.

حاصل غرب ستیزی و بسترسازی فرهنگی شورای هدف فرهنگ ایران و همکاری اش با آل احمد خیلی به درازا نکشید. مسئولان حکومتی به سرعت دریافتندکه غرب ستیزی آنان با غرب ستیزی آل احمد از زمین تا آسمان تفاوت دارد. غرب ستیزی آل احمد، یا درست تر گفته باشیم و به تعبیر خودش «غرب زدگی» آل احمد، همچون سیلی بنیان کن، قبل از غرب و مقدم بر غرب ، تکلیف پهلوی ها و سیاست های تقلیدی آنها از غرب را روشن می کرد. مسئولان که به فراست به اشتباهی که کرده بودند پی برده بودند گزارش «شورای فرهنگ » را در همان مرحله جنینی جمع کردند. آل احمد بعدها توانست به زحمت بخش هایی از آن گزارش و جلسات را در جزوه ای تنظیم نماید. آن مطالب را تحت عنوان «غرب زدگی » در ۱۰۰۰ نسخه چاپ نمود اما ممیزی حکومت پهلوی اجازه انتشار نداد و تمامی نسخ در چاپخانه ماند. اما جلال دست بردار نبود. او آن مطالب را گسترش داد و حاصل کار را به صورت مخفیانه تحت عنوان «غرب زدگی » منتشر نمود. خودش می گویدکه «اما مگر می شود نشست؟ این بود که بار دیگر در فروردین ۱۳۴۳ آن را (غرب زدگی را)از نو نوشتم و فرستادم فرنگ به قصد این که به دست جوانان دانشجوی مقیم آن دیار چاپ و منتشر بشود» و چنین شد که اثر کلاسیک «غرب زدگی » سرانجام تولد یافت.

صادق زیبا کلام‎

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران



همچنین مشاهده کنید