پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

کوبیدن میخ بر سنگ فلسفه


کوبیدن میخ بر سنگ فلسفه

آیا فلسفه را می توان به همگان آموخت

فلسفه برای همه، فلسفه برای شما، برای ما، فلسفه برای کودکان، فلسفه برای نوزادان، فلسفه برای هوانوردان و دامداران، فلسفه برای آشپزی، فلسفه برای دخترم، فلسفه برای مادر شوهرم و سرانجام فلسفه برای هزار و یک چیز دیگر پدیده‌یی است که قدمت آن در ایران به سال‌های حتی پیش از انقلاب اسلامی و اوج گرایش به فلسفه‌های مارکسیستی و ماتریالیستی نیز باز می‌گردد.

در سال‌های اخیر عناوین فوق را به کرات در نشریات و کتاب‌ها و سایت‌ها دیده‌ایم. گویی که تلاش عده‌یی این است که به هر قیمتی که شده فلسفه را برای همه قابل فهم کنند. قطعا از نگاه کسانی که به همگانی شدن فلسفه اعتقاد دارند، فلسفه برای پاسخ بسیاری از پرسش‌ها را در خود دارد، اما در اغلب موارد جریان مخالف این پرسش را در مقابل آنها قرار می‌دهد که آیا فلسفه برای همه ممکن است؟ ولی پرسش مهم‌تر این است که آیا همه به فلسفه نیاز دارند؟ با این وضع اگر هیچ کس به فلسفه نیاز ندارد، ما چه نیازی داریم که فلسفه را برای همه ساده و آماده کنیم. پس در این آشفته بازار پرسش و پاسخ سرانجام مشخص نخواهد شد که مطالعه فلسفه دغدغه فلسفه خوانده است یا کسی که چیزی از فلسفه نمی‌داند. حال می‌توان صحبت از علاقه‌مندان کرد، علاقه‌مندان به فلسفه هم طیفی گسترده از استادان فلسفه تا دانشجوی فلسفه را در برمی‌گیرد. اما در این ساده‌کردن‌ها گویی که مخاطب کسانی غیر از این آثار هم به دست همین دانشجویان و استادان سنجیده می‌شود. پس منظور و هدف کسانی که اعتقاد به همه فهم کردن فلسفه دارند، قطعا جمعیتی به نام علاقه‌مندان است. این علاقه‌مندان با این پیش فرض عنوان فوق را دریافت می‌کنند که به فلسفه علاقه دارند اما چیزی از آن نمی‌دانند. از سرباز کردن این علاقه‌مندان که به احتمال قوی هر روز و هر ساعت مزاحم اوقات شریف فیلسوفان هستند و مدام از آنها می‌خواهند که کمی از دریای بیکران تفکر هم نصیب آنها کنند کار دشواری برای یک فیلسوف نیست. فیلسوف‌ها می‌توانند در پاسخ به پرسش هر علاقه‌مندی که دست از سر او برنمی‌دارد براحتی بگوید: تو که فلسفه نخوانده‌یی چطور به آن علاقه داری؟ به هر حال با این پرسش و پاسخ‌ها علت ساده شدن فلسفه یا به تعبیر برخی از کتاب‌ها که دوست دارند علاقه‌مندان به فلسفه را در ۱۰۱ روز فیلسوف کنند، روشن نخواهد شد؛ در خوشبینانه‌ترین شکل می‌توان گفت که این رویکرد به فلسفه به تنهایی دغدغه تازه‌یی میان اهل فلسفه است و شکل دیگر قضاوت که بدبینانه به نظر می‌رسد معتقد به دغدغه بودن این رویکرد نیست؛ بلکه این جریان را تبی گذرا و مدی تازه می‌داند که بزودی جای خود را به فلسفه برای چیز دیگر خواهد داد. اما بازار ساده کردن فلسفه همچنان پر حرارت است و عده‌یی دست از این تلاش خود بر نمی‌دارند تا به هر روشی که شده فلسفه را در ذهن مخاطبان خود فرو کنند. این افراد با نگارش‌های ساده و روان سعی دارند تا مفاهیم بنیادین فلسفه مانند مابعدالطبیعه، فلسفه اخلاق، فلسفه علم، فلسفه سیاست و فلسفه منطق و... را طوری نشان دهند که شوق مخاطب برانگیخته شود. آنان کتاب‌های خود را اغلب با شرح مختصری درباره چیستی فلسفه آغاز می‌کنند و پس از آن با ورود به محوری‌ترین و مهم‌ترین مسائل فلسفی مثل مباحث مربوط به ماهیت وجود، معرفت، آزادی، خدا، غایت زندگی، جبر و اختیار و بقای نفس خواننده را راهنمایی کنند. این افراد حتی با کمک تصاویر کمیک استریپ و کاریکاتور موضوعات فلسفی را با عبارت‌های بسیار موجز بیان می‌کنند. برخی نیز روی به شیوه‌های نامه‌نگاری و نمایشنامه‌نویسی می‌آورند و مخاطب را درگیر دنیای خیالی و واقعی می‌کنند تا بتوانند مفاهیم فلسفی را طرح کنند.

● فلسفه را به نااهلان نسپارید

از این شیوه‌ها که بگذریم، ساده کردن فلسفه و در دسترس قرار دادن فلسفه در ایران امروز ما و نسبت آن با تحولات فعلی چه جایگاهی دارد و آیا کنشی از وضع فلسفه در ایران امروز ما تلقی می‌شود. قبل از پاسخ دادن به این سوال نگاهی داشته باشیم به نظرات برخی از فیلسوفان همین سرزمین که آنها فلسفه را چگونه می‌دیدند و آیا به همگانی کردن فلسفه اعتقاد و باور داشتند. شیخ‌الرییس بوعلی سینا، حکیم مشایی و فیلسوف عقلگرای ایرانی در انتهای کتاب «اشارات و تنبیهات» چنین می‌نویسد: «ای برادر، من در این اشارات حقیقت ناب را برای تو آماده ساخته‌ام. و لقمه‌های لذیذ حکمت را با سخن دلپذیر غذای جانت کردم. پس آن را از جاهلان و آدم‌های پست و کم هوش و کم استعداد و کم جرات که میل او با افکار عامه باشد یا از فیلسوفان بی‌دین که مگسان ناتوان این می‌دانند پاس‌دار.» ابن‌سینا که خود از بسط‌دهندگان فلسفه در ایران زمین بود و آوازه او در قرون تاریکی اروپا به سرزمین‌های غربی رسیده بود از اینکه فلسفه همگانی شود چندان راضی نبود. در دوره‌های بعدی نیز شیخ شهاب الدین سهروردی، که موسس حکمت اشراقی نامیده شده، در کتاب «حکمه.. الاشراق» خود می‌نویسد: « شما را به مواظبت و پاسداری از این کتاب و حزم و هوشیاری درباره آن و مصون نگاه داشتن آن از نا اهل، سفارش می‌نمایم. من کارم را با شما به خدا واگذار می‌کنم.» سهروردی که جانش ر ا همانند سقراط بر سر راه فلسفه گذاشت نیز چندان راضی به سپردن فلسفه به غیر نبود. این شیوه و منش تا قرن‌های بعد ادامه پیدا کرده و هیچ فیلسوفی را ما در ایران زمین سراغ نداریم که به همگانی کردن فلسفه یا در اختیار گذاشتن آن به دیگران روی خوش نشان داده باشند. اغلب فیلسوفان این سرزمین در حجره‌های نمور و سنتی خود به آموزش فلسفه می‌پرداختند و شاگردانی را انتخاب می‌کردند که ادامه‌دهنده این راه باشند. اما با آشنایی ایران با مظاهر تمدن جدید غرب که کمتر از یک سده است، وضع فلسفه به گونه‌یی دیگر رقم خورد. بطوری که فلسفه در دانشگاه‌ها به شکل عمومی آموزش داده می‌شود. کتاب‌های گسترده‌یی در آموزش فلسفه نوشته شد. این کتاب‌ها هم در حوزه فلسفه غربی بود و هم در حوزه فلسفه اسلامی. همچنین نشریات مختلفی به موضوعات فلسفی روی آوردند و در دو دهه اخیر صفحاتی در روزنامه‌ها با عنوان «اندیشه» که به موضوعات فلسفی می‌پردازند منتشر شد.

● سبک کردن بار سنگین فلسفه

اما این گستردگی گویی بر یک خط حرکت می‌کند. محافل دانشگاهی سعی دارند همان شیوه کلاسیک آموزش فلسفه را ادامه دهند و کمتر به موضوعات خارج از دانشگاه بپردازند. به‌طوری که اگر دانشجویی پایان‌نامه‌یی درباره فلسفه فوتبال بخواهد بنویسد این پایان نامه رد می‌شود. آنان بر این عقیده‌اند که این موضوعات برای خارج از دانشگاه است و محتوای فلسفی ندارد و اغلب نیز با این اتهام که این کارها ژورنالیستی است سعی دارند بار فلسفه را سنگین نگه دارند. بنابراین سنت قدیمی فلسفه همچنان در دانشگاه‌ها بر یک خط حرکت می‌کند. در خارج از دانشگاه‌ها نیز فعالیت‌ها به صورت پراکنده و جسته و گریخته است بطوری که روزی فلان فیلسوف باب می‌شود و روزی دیگر بهمان نظریه. این دو عده در تعارض و چالشی قرار دارند که از این رو در رویی تاکنون غنیمتی برای هیچ گروهی فایده‌یی نداشته است، الا آنان که با فلسفه مخالفند و آن را دانشی مهمل یا سبب بی‌دینی می‌شود، می‌پندارند. از برخی از استادان فلسفه درباره وضع فلسفه در ایران امروز پرسیدم.

از آنها که اغلب بر سنت کلاسیک فلسفی وفادارند و کمتر روی خوش به فلسفه‌های خارج از دانشگاه نشان می‌دهند خواستم که نظرشان را صریح و آشکار بگویند، اما آنان همچنان بر همان محافظه‌کاری فلسفی خود باقی هستند. «ما در ایران فلسفه به معنای دقیق کلمه نداریم» این جمله را دکتر شاپور اعتماد که او را جزو مدرسان فلسفه تحلیلی در ایران می‌دانند اظهار داشت. به زعم او آنچه در حال حاضر تحت عنوان کار فلسفی در ایران انجام می‌شود تحقیقات سطحی و نا کار آمدی است که یا به فلسفه سنتی ما در حوزه‌ها مربوط می‌شود یا به آنچه تحت عنوان فلسفه جدید در دانشگاه‌ها می‌خوانیم. در این چارچوب میان کارهایی که انجام می‌دهیم و کارهایی که باید یک روز انجام دهیم تا نام فلسفه و فیلسوف برازنده ما شود، فاصله نا امید‌کننده‌یی وجود دارد.

حال این فاصله زیاد چگونه می‌تواند فلسفه را در جامعه همگانی کند و با مسائل روز در ارتباط باشد در حالی که فرسنگ‌ها با ما فاصله دارد. در مقابل چنین دیدگاهی، دکتر بیژن عبدالکریمی که از استادان فلسفه و پیرو هایدگر محسوب می‌شود، معتقد است: «جامعه ما در حال گذار جدی تاریخی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، پارادایم فرهنگی و تاریخی سنت تفکر ما در حال تغییر است. مفروضات پیشین به چالش خوانده شده‌اند و نظام‌های وجود شناختی ما در هم شکسته‌اند. در یک کلمه عالمیت عالم ما و سنت نظری و فکری ما به پایان رسیده است.» وی در این دیدگاه معتقد است که فلسفه اگر قرار باشد به مسائل امروز جامعه ایرانی نگاه کند باید بینا رشته‌یی باشد و فضای دانشگاهی نیز به عنوان پیشقدم حرکت کند. دکتر کریم مجتهدی که بیش از چهل سال فلسفه تدریس کرده بر این باور است که «الآن مثلِ دوره سوفیست‌ها است، هر که بهتر حرافی کند، قلم زیباتری داشته باشد و بهتر فحش بدهد، برنده است؛ نه کسی که بهتر تحلیل یا تفکر کند.» او درباره مسوولیت استاد فلسفه نسبت به مسائلی که در جامعه رخ می‌دهد می‌گوید: «مسوولیت درجات دارد. من مسوول آسفالت خیابان نیستم، مسوول گرد و غبار و آلودگی هوا هم نیستم. من مسوول بدفهمی ارسطو و افلاطونم.» او وضع فلسفه در جامعه امروز را نسبت به چهل سال پیش به لحاظ کمیت و کیفیت خوب می‌داند اما معتقد است که ما در جامعه خودمان به دنبال مساله نیستیم و دغدغه حل مسائل را نداریم.

دکتر غلامرضا اعوانی که به تازگی از ریاست انجمن حکمت و فلسفه ایران برکنار شده و چندان روحیه مناسبی نسبت به وضع فعلی فلسفه ندارد در خواست گفت‌وگوی مرا پذیرفت و با او نیز برخی از سوالات را طرح کردم. او که همچنان بر همان سنت حکمای پیشین ایران حرکت می‌کند و معتقد است که «ما باید سنت فلسفی ایرانی – اسلامی خودمان را احیاء کنیم بر این باور است که فلسفه را باید با دید حکمت الهی نگریست و مورد نظر قرار داد در غیر این صورت آن فلسفه راه را به خطا رفته است.

من به حکمت اسلامی بسیار علاقه‌مندم. حکمت با فلسفه به معنایی که امروزه به کار می‌بریم متفاوت است. فیلسوفانی که در پی حکمتند و علم مطلق را انکار نمی‌کنند برای دنیای امروز ما مهمند.» وقتی که از او درباره وضع فلسفه در جامعه امروزمان پرسیدم او اشاره‌یی به کارهایی که در انجمن فلسفه طی این سال‌ها داشت کرد و گفت «ما دانشجویان بسیاری در حد دوره دکتری، تربیت و کتاب‌های متعددی نیز منتشر کردیم.» اما از دکتر اعوانی خواستم که صریح‌تر صحبت کند و وضع فعلی ما را توصیف کند وضعیتی که گریبانگیرمان شده و از استادان فلسفه بیشتر انتظار می‌رود که نسبت به کنش و واکنش‌های جامعه حساس باشند. اما ایشان اینگونه وضع را توصیف می‌کند:«ایران موقعیت ممتازی دارد که از دیر باز جایگاه فیلسوفان عالیرتبه بوده است. بنابراین امروزه انتظاری که از این فرهنگ داریم این است که متفکران بزرگی در آن رشد کنند. اما کارهای اساسی هنوز صورت نگرفته است؛ فلسفه خیلی جذابیت دارد، منتها اشکالی که دارد این است که درآمد خوبی ندارد. اگر کسی دکتر و مهندس شود می‌تواند درآمد قابل توجهی به دست آورد ولی فلسفه درآمد ندارد.

فیلسوف شدن علم فراوان می‌خواهد و کسی نمی‌تواند همینطوری فیلسوف شود. در این میان کسانی که از پدرشان پول مناسبی دریافت می‌کنند یا سرمایه خوبی دارند مانند ملاصدرا می‌توانند امرار معاش کنند، ملاصدراکه از طریق فلسفه پولدار نشد. پدرش تاجر معروف شیرازی بود و از اموال پدرش به مطالعه فلسفه روی می‌آورد و کتاب می‌خرید.» دکتر اعوانی که هم‌اکنون از دوران ریاست خود بر انجمن حکمت و فلسفه، که روزگاری دکتر سید حسین نصر آن را تاسیس و در حد یک انجمن بین‌المللی به جهان معرفی کردند، خاطراتی برایش مانده است که می‌گوید: « فلسفه باید نسبت به جامعه خود حساس باشد اما فلسفه اهداف والاتری پیگیری می‌کند و نباید از آن غفلت کند و دچار فلسفه زدگی شود. بحث و جنجال و جدال فلسفی در ایران امروز از هر زمانی بیشتر شده و این بدین معناست که فلسفه در ایران مطرح است و چه بسا می‌توان گفت که جامعه ما فلسفه زده است اما در اینکه فلسفه و مسائل جدی و واقعی آن تا چه اندازه در کشور ما مطرح هستند، تنها می‌توانم بگویم که این حقیقت در آن جنجال گم شده و جایگاه واقعی فلسفی ناپدید شده است.»

منوچهر دین پرست