چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

فقر و رشد اقتصادی


فقر و رشد اقتصادی

هم اکنون درحالی که اقتصاد بسیاری از کشورها درحال رشد است، نرخ رشد آنان آهسته و سالانه بین ۴ تا ۵ درصد است، درحالی که جمعیت شان سالانه بین ۱ تا ۲ درصد افزایش می یابد. البته نرخ رشد …

هم اکنون درحالی که اقتصاد بسیاری از کشورها درحال رشد است، نرخ رشد آنان آهسته و سالانه بین ۴ تا ۵ درصد است، درحالی که جمعیت شان سالانه بین ۱ تا ۲ درصد افزایش می یابد. البته نرخ رشد اقتصادی اخیر چین از این رقم فراتر رفت؛ در عین حال برای پیشرفت عمده در یک دهه به رشد ۱۰ درصدی نیاز وجود دارد، ولی با نرخ رشد کنونی، ۲ تا ۵ دهه زمان برای این پیشرفت زمان لازم است. ‏

لازم به ذکر است که در جهان کمتر توسعه یافته، فقر نیز همچون چشم داشت های آتی، نسبی است. از نظر اروپایی ها و آمریکای شمالی، مناطقی همچون آمریکای لاتین، خاورمیانه، اروپای شرقی، روسیه، یا بخش های عقب مانده آسیا، ممکن است فقیر به نظر برسند، ولی باتوجه به معیارهای جهانی، طبقه متوسط محسوب می شوند. [در این مناطق] درآمد سرانه بین ۶ تا ۱۰ هزار دلار است، مردم معمولا غذا و سرپناه دارند، و بسیاری از این مناطق گام هایی را به سمت پیوستن به اقتصاد جهانی می پیمایند. در مناطقی همچون آفریقای زیرصحرا و جنوب آسیا که فقر واقعا چشمگیر است، درآمد سرانه فقط ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ هزار دلار می باشد. دراین مناطق، احتیاجات اساسی همچون غذا، سرپناه، و خدمات درمانی، اغلب فراهم نیست.

چین یک خلاف عادت محسوب می شود، چرا که اقتصاد آن سریع تر از دیگر کشورهای فقیر رشد می کند. درجاهای دیگر، کانون های منطقه ای همچون مناطق تجاری خاص در هند، خود را با اقتصاد نوین عصر اطلاعات، مطابقت می دهند. با این حال، اغلب این مناطق، فاقد منابع بومی، صادرات، و سرمایه گذاری های خارجی برای رشد سریع هستند. این مناطق تاکنون درمورد جهانی شدن، بازنده بوده یا اینکه حداقل برنده نبوده اند.اقتصاد مناطق فقیر به طرز محسوسی با اقتصاد مناطق دیگر متفاوت است. کشورهای ثروتمند آمریکای شمالی، اروپا، و آسیای دموکراتیک، از بخش کوچک کشاورزی، بخش صنعتی متوسط، و بخش عظیم خدمات، برخوردارند. کشورهای طبقه متوسط گرایش دارند تا با داشتن بخش های متوسط خدمات و کشاورزی، بیشتر صنعتی باشند. درعوض، کشورهای فقیر، بخش بزرگ کشاورزی، و بخش های کوچک صنعت و خدمات دارند. مشکل اصلی این است که بخش کشاورزی این کشورها، عمدتا مدرن نیستند: این بخش چندان سودآور یا دارای رشد سریع نیست، زیرا تقاضای داخلی، ثابت است و موانع حمایت گرایانه عظیم درمناطق دیگر، صادرات اینها را محدود می سازد. بخش صنعتی این کشورها نیز کوچک بوده و محصولات صنعتی پیشرفته و دیگر کالاهای قابل فروش در بازارهای جهانی را تولید نمی کند. این کشورها عمدتا خدماتی را ارائه می دهد که در اقتصادهای پیشامدرن خود به فروش می رسد، ولی چندان مورد تقاضای بازارهای جهانی نیستند.ازاین رو، کمک به این اقتصادها برای تطبیق خود درراستای رشد سریع تر، نوسازی هر سه بخش برای تحریک اقتصاد داخلی این کشورها و تولید کالاهای قابل فروش برای صادارت را ایجاب می کند.

لازم است بخش کشاورزی، قادر به تولید غذای کافی برای جمعیت شهرنشین، گردد و درعین حال برای وارد شدن کارگران بیشتری به صنعت، کوچک نیز شود. صنایع این کشورها نیز باید بزرگ تر شده و اصلاح گردد، و توان تولید کالاها و محصولات قابل صدور را به دست بیاورد. بخش خدمات نیز باید گسترش یافته و برای ایجاد محصولات عصر صنعتی شدن که در بازارهای جهانی مورد تقاضا هستند، دگرگون شود. ازآنجایی که این کشورها نوعا فاقد نیروی کار ماهر بوده و دولت هایشان نیز رویه های اجرایی کارشناسی را دراختیار ندارند، لزوم تقویت این سه بخش بدین معناست که راهبردهای تک بعدی معطوف به یک بخش، نمی تواند بسنده باشد. با این وجود، سازماندهی رشد متوازن و برنامه ریزی شده در کلیه این بخش ها، چالش دشواری برای هر راهبرد توسعه محسوب می شود. دستیابی به هر سه هدف در یک زمان، معمولا به مراتب مشکل تر از پیگیری فقط یک هدف می باشد. حتی زمانی که دولت، سرمایه گذاران خارجی، و بازارهای داخلی با یکدیگر هماهنگ نیز عمل کنند، انجام این کار، زمان چشمگیری را می تواند بگیرد. تقریبا درهمه جا، دولت های کشورهای فقیر تلاش داشته اند تا این چالش را مهار کنند، ولی اقدامات آنها تاکنون فقط تا حدودی موفقیت آمیز بوده است.‏

جان هافمن

مترجم: آیدین تبریزی