سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
فردریش انگلس و دترمینیسم اقتصادی
![فردریش انگلس و دترمینیسم اقتصادی](/web/imgs/16/87/rbxmd1.jpeg)
فردریش انگلس (Friedrich engels) سوسیالیست آلمانی دوست و همکار کارل مارکس بود که در سال های ۱۸۲۰ تا ۱۸۹۵ می زیسته است. او فردی بود که دیدگاه های انقلابی و تحول گرا داشت، از این رو در اقدامات انقلابی دوران خود در کشورهای مختلف فعالیت داشت، مدتی از زندگی خویش را در آلمان بود ولی از آنجا به انگلستان گریخت و مدت نوزده سال مدیریت کارخانه ای را در منچستر به عهده داشت. از سال ۱۸۷۰ تا پایان عمر در لندن می زیست و با همکاری مارکس به تبلیغ آموزه های سوسیالیسم پرداخت، در نوشتن مانیفست با کارل مارکس همکاری نمود. پس از مرگ مارکس، آثار این فیلسوف اجتماعی و اقتصادی را گردآوری و چاپ کرد.
انگلس دارای تالیفات و آثاری بود و عقاید فلسفی و اجتماعی بدیعی داشت. برخی از عقاید انگلس در باب دترمینیسم اقتصادی مورد توجه نظریه پردازان و سیاستمداران بوده است. او در این باب عقاید و نظریات کارل مارکس را تکمیل نموده و سعی در رفع نقاط ضعف و پاسخگویی به گفته های منتقدان را داشته است. انگلس در بخشی از کتاب خود چنین می گوید: «کل تاریخ را معلول اسباب و علل اقتصادی دانستن نتیجه خامی و علم فروشی یعنی تبعیت نظری از ظاهر مندرجات کتاب است.»
وی تغییر اوضاع آلمان را که طبق آن ملل مختلف آلمانی نژاد هماهنگ گردیده و مبدل به یک ملت شده اند را مثال آورده و می گوید: «برای این واقعه علت اقتصادی و مبدا اقتصادی
نمی توان یافت.» ولی ذکری از تاریخ زبان آلمانی و وحدت زبان در آن کشور نمی کند. در حالی که به عقیده بعضی از مفسرین، شاید این وحدت زبان علت اقتصادی داشته است. اما در باب مذهب و میتولوژی انگلس می گوید که:
«نیروهای اقتصادی ممکن است در دو مورد مزبور به طریق منفی عمل کنند نه مثبت. وی تصدیق می کند که در درون یک قالب کلی از دستگاه نیروهای اقتصادی ممکن است روابط سیاسی و حتی روابط دودمانی تاثیر عظیم تاریخی نماید؛ مانند مسئله ظهور و عروج پروس از براندنبرک در حالی که کشورهای کوچک متعدد در آلمان وجود داشته ولی دولت پروس از براندنبرک به وجود آمد. قدرت سیاسی می تواند بعضی از راه های تکامل اقتصادی را مسدود کند و راه های دیگر را باز نماید، ولی نمی تواند خط سیر اصلی اقتصاد را تغییر دهد و عقیده مارکس این نبوده است که نیروهای اقتصادی تنها علل تحولات تاریخی می باشند. بلکه قصد مارکس این بوده است که نیروهای اقتصادی اسباب و علل اساسی و غایی هستند؛ عوامل اقتصادی قوی ترین، اساسی ترین و قاطع ترین عوامل می باشند و تصمیم غایی در حل امور با عوامل اقتصادی است اما نباید این بیان را چنین تفسیر نمود که کل تاریخ و وقایع تاریخی معلول علل اقتصادی می باشند.»
و بالاخره انگلس اعتقاد دارد که فضیلت های خاص دیالکتیک آن است که فعل و انفعال عوامل مختلفی را در یکدیگر، که عموماً در یک موقعیت تاریخی حاضر می باشند و وجود دارند، ادغام می کند.
به نظر می رسد که عامل اقتصاد را در ایجاد تحولات تاریخی، یک عامل اساسی و قطعی دانستن، یک عقیده منسوخ و نادرست می باشد، چرا که در کنار عوامل مادی و اقتصادی، عاملی چون فرهنگ، دیدگاه های مشترک اجتماعی و بخصوص عامل دینی و مذهبی نقشی اساسی را بر عهده دارد، چنان که واقعیت حوادث تاریخی نیز گواهی بر این امر است، بخصوص وقوع انقلاب های دینی و الهی در سراسر جهان نشانگر آن است که اعتقادات ملی و باورهای دینی، دلیل و علتی است که بیشتر و قدرتمندتر از عامل اقتصادی نقش دارد. بنابراین می توان این عقیده را چنین کامل کرد که عامل اقتصادی درکنار عواملی دیگرچون الگوهای مشترک فرهنگی و اخلاقی، اعتقادات دینی و معنوی و باورهای اجتماعی در ایجاد تحولات تاریخی سهم داشته است.
نسترن علوی زادگان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست