چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
اهدای عضو در کابوسی وحشتناک
اهدای عضو بیماری که دچار مرگ مغزی شده، مسالهای تفکربرانگیز است. خودمان را جای هر کدام از طرفین ـ اهداکننده یا گیرنده ـ قرار دهیم، با سوالات و دغدغههای ذهنی زیادی روبهرو میشویم و ممکن است واکنشهای متفاوتی نشان دهیم. این دغدغهها و واکنشها، آن چه در ذهن افراد درگیر این ماجرا میگذرد و اتفاقاتی که پس از این پیوند رخ میدهد، دستمایه ساخت فیلمهای بسیاری قرار گرفته است.
فیلم تلویزیونی «نیلا زنده است» به کارگردانی سعید اسدی نیز بر پایه همین کشمکشها ساخته شده است. بازیگر اصلی این فیلم عسل بدیعی است که انتخاب او، یادآور بازی او در فیلم «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری است. گرچه در آن فیلم او نقش دختری را بازی میکرد که میخواست گیرنده عضو باشد و در این فیلم نقش مادر کودکی با این شرایط را بازی میکند.
سامان (آرشام طالبی) فرزند خردسال شبنم، احتیاج به عمل پیوند قلب دارد و شبنم که پرستار است، مرتب به دنبال کسی میگردد که دچار مرگ مغزی شده باشد و خانوادهاش قبول کنند قلبش را به سامان اهدا کنند. نتیجه جستجوی شبنم به دختر جوانی به نام نیلا میرسد که به دلیل مرگ مغزی شرایط این اهدای عضو را دارد و مادربزرگ او که ظاهرا تنها همراه اوست، با این اهدا موافقت میکند و این جراحی صورت میگیرد، اما شبنم بعد از انجام این عمل وضع روحی خوبی ندارد و مدام در افکارش غرق میشود و به نقطهای دوردست خیره میماند، مطالعه دفتر خاطرات نیلا باعث میشود تکههای پازل زندگی او را کنار هم بگذارد و غصه بخورد، گریه میکند، عصبی و ناآرام است، وظایفش به عنوان یک پرستار را به شکلی انجام میدهد که جان دیگران را در معرض خطر قرار میدهد، هر بار از موضوع کوچکی عصبانی میشود و برایش مهم نیست که دیگران را از خود برنجاند، او کمکم به سمت جنون پیش میرود.
اما فیلم با زاویهای به زندگی و روحیات شبنم نزدیک میشود که انگار بیننده باید به شبنم حق بدهد که خود را مقصر بداند و عذاب وجدان داشته باشد. در حالی که واقعیت این است که شبنم اصلا دخالتی در مرگ نیلا نداشته و حالا که نیلا مرده، دلیلی ندارد که شبنم خودش را اذیت کند، ضمن این که مادربزرگ نیلا هم سعی ندارد این تقصیر را به گردن هیچکس بیندازد، اما داستان به شکلی پیش میرود که مسعود (صالح میرزاآقایی) پدرخوانده سامان و همسر شبنم، که از او انتظار دارد زندگی طبیعی را پیش بگیرد، به داشتن فرزند دوم فکر کند و سعی میکند با رفتارش علاقه و رضایت سامان را هم جلب کند، خودخواه و بیملاحظه و گناهکار به نظر میآید. همینطور مدیران بیمارستان که از شبنم انتظار دارند یا وظایفش را درست انجام دهد یا به یک مرخصی طولانی برود تا بتواند خودش را با شرایط جدید تطبیق بدهد هم خصمانه، خشک و بیانعطاف جلوه داده میشوند و گریهها و فریادهای شبنم در مقابل رفتار خشک و بیعطوفت آنها، ظاهرا به این دلیل طراحی شده که دلسوزی و همدلی بیننده با او برانگیخته شود، اما شبنم به علت شغلی که دارد، با بیمارهای مختلف روبهرو میشود که احتمالا خیلی از این بیماران دردشان را طاقت نیاورده و فوت کردهاند. بنابراین منطقی به نظر میرسد، شبنم که یک پرستار تازهکار به نظر نمیآید، راحتتر بتواند راهی بیابد و خودش را با شرایط جدید وفق دهد، اما او بیشتر از این که سعی کند مساله را حل کند، از هم فرومیپاشد، رفتار حق به جانب و غیرمنطقی از خود بروز میدهد و انتظار دارد همه شرایط او را درک کنند. در حالی که چنین رفتارهایی از طرف کسی که گیرنده عضو اهدا شده و خانواده او، نه منطقی به نظر میرسد و نه همهگیر؛ بنابراین چرا باید چنین واکنشی از خانواده پذیرنده عضو به تصویر کشیده شود؟ آیا با دیدن این تصویر مخاطب باید به این نتیجه برسد که گرفتن عضو، میتواند مایه دردسرهای پیشبینینشدهای مثل آنچه شبنم درگیرش است، شود؟
در پایان فیلم شبنم از خواب برمیخیزد و میفهمد کل داستان را در خواب دیده و در زمانی به سر میبرد که مادربزرگ نیلا تازه با اهدای عضو او موافقت کرده. گذشته از این که معمولا این از خواب پریدنها و فهمیدن این که همهچیز توهم و رویا بوده، این احساس را به بیننده منتقل میکند که تا به حال معطل داستانی غیرواقعی و دروغین بوده و دلیل وجود چنین پایانبندی، نامعلوم است. این پایانبندی میتواند وقتی زیبا و به جا به نظر برسد که شخصیت در خواب ببیند مثلا رفتار اشتباه او چه نتیجه مخربی در بر خواهد داشت و حالا بیدار شدن او برایش فرصتی محسوب شود که واکنش بهتری را پیش بگیرد، اما خواب شبنم به این شکل طراحی نشده و شبنم در واقعیت در شرایطی قرار ندارد که واکنشهای دیگری نشان دهد یا با این موضوع مواجه شود که میتوانست چه خطرهایی برایش پیش بیاید و از امنیت آن لحظهاش لذت ببرد.
سعید اسدی کارگردان باتجربهای است که از جمله آثار او در سینما میتوان به فیلمهایی مثل «خیابان بیست و چهارم»، «فرود در غربت» و «آواز قو» اشاره کرد. فیلم نیلا زنده است هم اثری است که از لحاظ کارگردانی استانداردها را به خوبی رعایت میکند و تصویر قابل قبولی از زندگی آن خانواده را به نمایش میگذارد، اما مسائلی مانند نحوه بازی گرفتن از بازیگر کودک، که بسیار ضعیف و دمدستی برگزار شده، تا حدود زیادی خارج از انتظار است. کودک بیمار یک نفس تند و سطحی میکشد و یک یا دو کلمه را با لحنی کتابی و واقعا شبیه به دیالوگهای حفظ شده، به سرعت به زبان میآورد. کنترل کردن بازی بازیگران از وظایف مهم کارگردان است که به نظر میرسد در این فیلم چندان در دستور کار سعید اسدی، در اولویت قرار نداشته است.
شروینه شجریکهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست