شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

علم پزشكی


علم پزشكی

پزشكی منحصر به علم نیست پزشكی علاوه بر وجوه علمی اش, واجد اخلاق , شهود, فلسفه, هنر, تكنیك و نیز هست كه هر كدام, موضوع ویژه خویش را دارا هستند و علم پزشكی همه آن چیزی نیست كه یك پزشك ارایه می دهد و همه علم پزشكی را نیز در فعالیت پزشك نمی توان باز جست

اگر پزشكی حتی بخواهد خویش را محدودتر كند آن زیستنده از او می‌خواهد؛ و این وظیفه‌ای نیست كه بتواند و شایسته باشد كه از آن طفره رود. پزشكی آن نیست كه خود بخواهد، بلكه آن است كه از او می‌خواهند و انتظار می‌دارند. و بیمار، همه سلامتش را در قبال زیستنش می‌دهد و همه زیستنش را برای نمردن، می‌خواهد: آیا ندیده‌اید بیماری كه فقط می‌خواهد زنده بماند (و سلامت‌ـ‌بیماری برایش اصلا اهمیتی ندارد) و به هر اقدامی تن می‌دهد (هر جراحیی را و هر كمكی را چون دیالیز یا ventilation یا پیوندها و تعویض اعضا را می‌پذیرد) آیا نبوده‌اند و نیستند بستگانی كه فقط، زیستن بیمارشان را طلب می‌كنند و او را به عنوان یك موجود باشنده و مورد طلب در میان خویش، در پیوند با خویش، خواستارند و هر بهایی و رنجی را می‌پذیرند؟ آیا بشر به دامان پزشكی چنگ نمی‌زند تا در مرگ غرق نشود؟ برای او جاودانگی هر چند مهم است ولی از پزشكی، انتظار آن را ندارد. پزشك آن خدایی نیست كه بشر را جاودانه سازد ولی آن تقدس را می‌یابد اگر او را در زیستن‌اش یاری كند!

علم پزشكی، حیطه ویژه خویش را دارد جدا از وجوه دیگر پزشكی. پزشك علاوه بر علمش، از امكانات دیگری نیز بهره می‌برد تا بتواند به وظیفه‌هایش عمل كند. و علم پزشكی، علاوه بر آن‌چه كه یك پزشك می‌‌تواند به كار ببندد در حیطه‌های دیگری نیز كاربرد و تاثیر دارد. چون نقش آن در سیاست، ‌در علوم دیگر، ‌در اقتصاد و ...

علم پزشكی (یا شاید علوم پزشكی)، یكی از علوم زیستی است (biology) كه با یك موجود زیستنده سر و كار دارد (كه موجود زیستنده محوری‌اش انسان است و اگر به موجودات دیگری چون میكروب‌ها، حیوانات، گیاهان و .... نیز می‌پردازد برای آن است كه به انسان پرداخته باشد) و با این موجود زیستنده، نه به عنوان یك جزء یا جزئیت، بلكه در عموم و در كلیتش برخورد می‌كند. اگر موجود زیستنده‌ای مورد توجه علم پزشكی قرار می‌گیرد نه فقط یك بخش یا جزئیاتی از آن موجود، مورد بررسی قرار می‌گیرند كه همه آن جزء‌‌ نگری‌ها در آن موجود برای آن هستند كه آن موجود در ارتباط با خویش و در ارتباط با كل زیست‌ـ‌موجودها،‌ نه تنها سالم بماند كه زیست كند. علم پزشكی فقط به سلامت‌ـ‌درمان اكتفا نمی‌كند بلكه بهترین سلامت ممكن،‌ در غایت آن قرار دارد؛ كه آن هم به این خاطر است كه زیستن در كلیت‌اش برقرار بماند. حتی اگر سلامت كافی تامین نشود رهایی از مرگ و حفظ حیات، اصلی‌ترین وجه موضوعی علم پزشكی است.

علم پزشكی نه تنها با بیماری‌ها و اختلالات جسمی‌ـ‌روانی مبارزه می‌كند كه این مبارزه در كلیت پیكار برای مقابله با مرگ و مراقبت از زنده بودن است؛ حتی اگر این زنده ماندن، فرد را نیز به مخاطره اندازد نوع و جمعیت است كه باید از مرگ بری بمانند. موضوع علم پزشكی در نهایت آن،‌ زندگی‌ـ‌مرگ است، چه برای فرد و چه در بعد نوعیت‌اش. سلامتی و بهداشت تنها در این بعد اساسی،‌ قابل توجه خواهد بود و سلامت‌ـ‌بیماری، به عنوان یك غایت خردتر، بخش وسیعی از فعالیت‌ها و مطالعات علم پزشكی را برمی‌سازند.

پزشكی در پیشینه‌اش، همواره بیشترین توجه را به بیماری‌ها و اختلالات داشته است. به تدریج سلامت، خود یك هویت مستقل و با تعریف مجزا از بیمار نبودن، یافت. و لذا سالم بودن، مشخصه‌های ویژه‌ای پیدا كرد كه تنها یكی از آن‌ها عدم بیماری یا ناهنجاری (abnormality) می‌بود. و پزشكی،‌ برای سلامت به مقوله بهداشت نیز علاوه بر درمان،‌ بیشتر پرداخت تا ارتقای سلامتی هر چه بیشتر، میسر شود. و گام‌هایش را از حیطه فردی و منطقه‌ای،‌ به حوزه انسانی‌ـ‌جهانی گسترش داد.

و پیشگیری چه برای سلامت و چه در برابر بیماری‌ها، ‌یك ركن اساسی تلقی گردید. و آن‌گاه، توجه خاص به مقوله مرگ نه فقط عدم رهایی از بیماری یا وجود بیماری‌های كشنده، كه مرگ به عنوان یك حتمیت و یك پدیده‌ جداگانه، معطوف گشت. مرگ چرا رخ می‌دهد و چگونه می‌توان با آن مقابله كرد (به صورت تاخیر انداختن یا حذف كردن؟) مسئله جاودانه شدن نبود بلكه مرگ به عنوان یك تهدید سلامت و زیستن، به عنوان یك اختلال یا بیماری عارض شده بر بشر تلقی شد. آن‌گاه كه بشر قرار شد بی‌سرنوشت باشد و سرنوشت خویش را خود به دست گیرد دیگر مرگ نمی‌توانست مورد پذیرش و رضایت بشر قرار داشته باشد. آن‌گاه كه بشر، سلطه‌خواهی‌اش را گسترش داد و كل هستی را طلبید مرگ دیگر نمی‌توانست یك پایان حتمی، یك حیطه مورد اغماض و حاشیه‌ای باشد.

مرگ نیز جزیی از هستی است كه باید بتوان بر آن رخنه كرد و آن را مكشوف و مطیع ساخت و همه این شاخه‌های برآمده در علم پزشكی، همه این گوناگونی رفتارها،‌ برای این بوده‌اند كه بشر میخواهد زنده باشد و زیستنش را نه تنها حفظ كند كه در اختیار و در دسترس مطلق خویش داشته باشد. و مرگ‌های تجویزی یا خود‌ـ‌‌خواسته، نیز جنبه‌ای دیگر برای تصمیم‌گیری مطلق بر زیستن خویش می‌باشند.

من باید آن‌چنان زیستنم را در مالكیت داشته باشم كه حتی از دست دادن یا نداشتن آن را هم خود برگزینم. نه تنها بر داشتن آن و چگونه داشتن آن،‌كه بر ترك و فقدان آن نیز خود اراده داشته باشم.

تنها علمی كه به زیستن مرگ می‌پردازد پزشكی نیست ولی پزشكی هر چه بیشتر، به این موضوع پرداخته است و به آن نزدیك‌تر گشته است. كه پزشكی همواره (هرچند بسیار سطحی یا جزیی)، زیستن‌ـ‌مرگ را موضوع غایی خویش قرار داده است. اگر بشر علاوه بر همه پیشرفت‌های پزشكی، از علم پزشكی برای ارتقای كیفیت سلامتش نیز سود می‌جوید (با chek up ها، داروهای مكمل، تغییر lifestyle ها به عنوان پیشگیری‌های سه‌گانه و ...) در همین راستا است.

علم پزشكی تلاش دارد نه تنها بیماری‌ها را درمان كند و آن‌ها را دور سازد كه ناهنجاری‌های جسمی روانی را در بعد فردی‌ـ‌‌اجتماعی انسان برطرف سازد.

علم پزشكی نه تنها در پی حفظ حیات است كه نگاهی نیز به افزایش طول عمر دارد (هم به حیات از نظر كیفی و كمی نظر دارد و آن را در جهت عمودی و نیز افقی، گسترش می‌دهد). پیری دیگر یك الزام حیات نیست بلكه اختلالی است كه در حیات به‌وجود می‌آید و لذا می‌تواند كشف و در آن مداخله گردد. پیری یك ضرورت نیست و همه یك جور پیر نمی‌شوند. لذا چه بسا بتوان از پیری همه و از هرگونه پیرشدنی، جلوگیری كرد.

و پیری مساوی با مرگ نیست. مرگ با پیری پیوسته نیست. لذا می‌توان حتی اگر بر مرگ غلبه نداشت بدون پیر شدن و بر حذر از شرایط و اختلالات سالمندی، با مرگ مواجه شد. و جوامع امروز هرچه بیشتر پیر می‌شوند ولی هر چه بیشتر پیری سالم‌تری را نیز تجربه می‌كنند و در آن امید واقعند كه هرچه بیشتر سالمندی را بدون پیر شدن تجربه نمایند. پیری فرآیندی است كه با افزایش سن، ممكن‌تر و محتمل‌تر می‌گردد ولی ضرورت علی با افزایش سن ندارد. پیری‌های زودرس و دیررس،‌ گسستگی ماهیت پیری و سن را می‌رسانند و لذا می‌توان به طور كلی پیری را از سن جدا كرد و آن را جداگانه مهار و كنترل نمود.

و مرگ نیز این چنین از ماهیت بشر، به طور مجرا مورد مطالعه قرار می‌گیرد تا آن‌جا كه نمردن به هر شكل و وسیله‌ای، می‌شود همه آن‌چه می‌توان انجام داد: حفظ حیات برای غلبه بر مرگ حتی تا حفظ یك موجود نباتی یا با انواع ناهنجاری‌ها و ضایعات. استفاده از نهایت تكنولوژی‌ها برای حفظ موجودی كه چندان انسانی نیست ولی فقط می‌توان مدعی بود كه زنده است. بلكه چندان هم زنده نیست و فقط می‌توان مطمئن بود كه نمرده است!

در زیر همین موضوع محوری، علم پزشكی می‌پردازد به بازگرداندن و بازتوانی شخص‌ـ‌بیمار به خودش و اجتماعش. فرد فقط در رابطه با بیماریش، وارد علم پزشكی نمی‌شود بلكه این فرد، یك شخص است و لذا «خود»ی دارد و در پیوند با «خود»هایی است. او حتی اگر جایگاهش را در ارتباط با خودش و پیرامونش از دست داه باشد علم پزشكی به یافتن جایگاهی برای بازگرداندن او، می‌پردازد. حتی اگر هنوز بیماریش را داشته باشد یا ناسالم باشد یا مورد پذیرش دیگران نبوده باشد ولی او باید جایگاه بودنش را نه تنها در قبال زیستن و نامردن، كه در قبال خودش و دیگران داشته باشد. و این‌چنین، بازتوانی‌ها و توان‌بخشی‌ها (بازتوانی به عنوان دوباره برقرار كردن توانایی‌های پیشین یا ممكن، و توان‌بخشی به عنوان ایجاد توانمندی‌های افزون‌تر یا متفاوت از توانایی‌های موجود یا ممكن)، تغییر رفتارها و نگرش‌ها (هم در بعد فردی و هم اجتماعی)، مطرح می‌گردند و موضوعیت می‌یابند. و این، فرد نیست كه همه توجه علم پزشكی را جلب می‌كند كه حتی گاه فرد یا افراد، فدای حفظ نوع یا اجتماع می‌شوند؛ هرچند كه گاه، همه اجتماع و نیروهای آن بسیج می‌شوند در قبال یك فرد!


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.