شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

نمایشنامه نویسی به جای ساختن بمب


نمایشنامه نویسی به جای ساختن بمب

یکی از مشهورترین و موفق ترین نمایشنامه نویسان آفریقا آثول فوگارد است

یکی از مشهورترین و موفق‌ترین نمایشنامه‌نویسان آفریقا آثول فوگارد است. «هارولد آثول لانیگان فوگارد» مشهور به آثول فوگارد در ۱۱ ژوئن سال۱۹۳۲ در دهکده‌یی در جمهوری فدرال آفریقای جنوبی به دنیا آمد. او که در رشته‌های فلسفه، مکانیک و انسان‌شناسی اجتماعی تحصیل کرده، نمایشنامه‌نویسی را به طور تجربی در سنین جوانی آغاز کرد. زبان مادری او انگلیسی ‌است و خود را یک آفریقایی می‌داند که به زبان انگلیسی می‌نویسد. او در ابتدا متاثر از نمایشنامه‌نویسان امریکایی مانند ویلیامز، اونیل و میلر بود و بارها شخصیت‌های مقتدر خود را که با نقص‌های پنهانی همراه بودند، متاثر از شخصیت‌های آثار آنان خلق کرد و در این دوران درصدد بود تا پیرو رئالیزم کثیف باشد یعنی زندگی مردمان آفریقای جنوبی را که آکنده از تبعیض نژادی است به تصویر بکشد. آثول فوگارد با نگارش ۲۵ نمایشنامه مدام درصدد بود که با تبعیض نژادی مبارزه‌کند و با بیان فساد اخلاقی و بی‌عدالتی موجود در حاکمیت آفریقای جنوبی نسبت به آگاهی اجتماعی متعهدانه عمل کند. بیش‏تر کارهای فوگارد انعکاس واقعیت‏های زندگی روزمره است و مانند «تنسی ویلیامز» به خلق شخصیت‌هایی پرداخته‌که در عین قدرت، دارای ضعف‌ها و معضلات پنهانی هستند. آثول فوگارد بیش از نیم قرن در تئاتر کار کرده و از نخستین نمایشنامه‌نویسان سفیدپوست است که با بازیگران سیاهپوست همکاری کرد. مضامین کارهای او ناکامی‌ها و پیچیدگی‌های زندگی در آفریقای جنوبی را در برمی‌گیرد و تاکید فراوانی بر تاثیرات روانی نظام آپارتاید بر مردم عادی دارد.

بسیاری از آثارش همچون «گره خونی» (پیوند خونی) ۱۹۶۱ که مورد استقبال فراوان قرار گرفت، توسط حکومت وقت ممنوع اعلام شد ولی او را به شهرت جهانی رساند. فوگارد بویژه در کشور خودش به مخالفی سیاسی تبدیل شده بود. او می‌گوید: «در سال‌های جوانی فکر می‌کردم ساختن بمب بهتر و عملی‌تر از نوشتن نمایشنامه است. موقعیت آفریقای جنوبی بسیار تاسف‌بار و ناامید‌کننده بود و هیچ نقطه روشنی در افق مقابل وجود نداشت، ولی خوشبختانه من در چنبره آن نومیدی‌گرفتار نشدم و به نهضت خود که مهم‌تر از ساختن بمب بود ادامه دادم.» دختر و پسر فوگارد در امریکا اقامت دارند و فوگارد می‌خواهد چند سالی از عمرش را در ایالات متحده بگذراند ولی رشته‌های خود را با آفریقای جنوبی پاره نکرده و هنوز هم بخشی از وقت خود را آنجا می‌گذراند. طنز قضیه در این است که با وجود در دسترس بودن هالیوود و اینکه فیلم تحسین شده Tsotsi را بر مبنای یکی از داستان‌های فوگارد ساخته‌اند، او طرفدار سینما نیست: « فیلم و تلویزیون با به ‌انحطاط‌ کشیدن نویسندگی و شیوه‌های بازیگری لطمه زیادی به تئاتر زده‌اند، طوری که بسیاری از نمایشنامه‌ها حالا در واقع کمدی موقعیت هستند و گفت‌وگوهای آنها فقط مزه‌پرانی است. » بعضی از نمایشنامه‌های او که شهرت جهانی دارند عبارتند از بوزمن و لنا، درس از درخت صبر، سرزمین بازی، سیزوئه بانسی مرده است، درسی از الواس، ارباب هارولد و پسران، اظهاراتی پس از بازداشت به خاطر عمل خلاف اخلاق، و جاده‌یی به سوی مکه.

بعضی محققان آثار او را چنین دسته‌بندی ‌کرده‌اند:

۱) نمایش‌های پرت الیزابت، مانند: گره خونی، سلام و خداحافظ، آخرین اتوبوس، نان جمعه در روز دوشنبه، بوزمن و لنا، ارباب هارولد و پسران.

۲) نمایش‌های‌کلامی، مانند: اظهاراتی پس از بازداشت به خاطر عمل خلاف اخلاق، سیزوئه بانسی مرده است، جزیره.

۳) نمایش‌های غربت و دنیاهای دیگر، مانند: اورستس، دیمه‌توس، طبال، درسی از الوس، جاده‌یی به سوی‌کعبه، جایی میان خوک‌ها.

۴) نمایش‌های شهرستانی، مانند: کلاس و شیطان، سلول زندان، جمعه نه چندان خوب، نانگوگو، کت، آنها زنده‌اند.

۵) نمایش‌های غم‌ها و شادی‌ها، مانند: بچه‌های من، آفریقای من، زندگی من، شهر بازی، آواز دهکده، پلنگ‌کاپیتان، غم‌ها و شادی‌ها، رییسه دیر.

استفن‌گری آثار فوگارد را به طریقی دیگر تقسیم‌بندی‌‌کرده است: دوره شاگردی (تا ۱۹۵۷)، رئالیزم اجتماعی (۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳)، نمایش‌های یک‌اتاقه‌[نمایش‌هایی‌که در یک اتاق می‌گذرند‌] (۱۹۶۱ تا ۱۹۷۰)، نمایش‌های بداهه (۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳) و سمبلیزم شاعرانه (۱۹۷۵ به بعد) .

نمایشنامه‌های فوگارد از اندیشه‌های مبارزه‌جو و قدرتمندی سرچشمه گرفته‌اند و نوشته‌هایش ‌توانسته‌اند در پایان پذیرفتن دوره سیاه و نکبت‌بار تبعیض‌نژادی و برقراری صلح و امنیت عمومی میان نژادهای مختلف مردم سهم بسزایی داشته باشند. زنان نمایشنامه‌های او نیز مانند زنان نمایشنامه‌های ویلیامز اغلب مقتدر و مسلط هستند. در حالی که بعضی از آثار فوگارد در میان استعاره و سمبلیزم‌نوسان می‌کنند. نمایش‌های اولیه او مانند‌«سلام و خداحافظ» و‌«آنها که زنده‌اند» دارای بافت فوق‌العاده‌یی از رئالیزم‌کثیف هستند. نشریات معتبر جهان از او به عنوان بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس معاصر در قید حیات نام‌برده‌اند و «ارباب هارولد و پسران» او توسط تئاتر ملی لندن به عنوان بزرگ‌ترین نمایشنامه انگلیسی زبان قرن شناخته‌شده است. آثول فوگارد در آثارش از روانکاوی آدم‌هایش یک لحظه هم غفلت نمی‌کند، بلکه آنان را چنان رودرروی هم قرار می‌دهد تا به نقص کلی بشر در تمامی موقعیت‌ها اشاره کند و نشان دهد‌که بشر با تمام ناتوانی‌هایش می‌تواند گریزی به‌کمال و رهایی بزند. فوگارد در آثارش تمام عوامل ایجاد تبعیض اجتماعی را در رنگ پوست، اختلافات مذهبی، اقتصادی و فرهنگی خلاصه می‌کند تا منهای تمام این نقص‌ها و تبعیض‌ها یک انسان برتر را تصویرکند.

برای مثال هلن در «جاده‌یی به سوی‌کعبه» نمونه عینی یک انسان کامل است که با سختی خود را از تاریکی و روزمرگی رهانیده است. «جاده‌یی به سوی‌کعبه» یکی از معروف‏ترین نمایشنامه‌های فوگارد است. این نمایشنامه تبلور «فردیت انسان معاصر» است و ارتباط میان «خدا، فرد و جامعه» را واکاوی می‌کند. «جاده‌یی به سوی کعبه» بر اساس داستان واقعی زندگی «هلن نی‌مند» به نگارش درآمده‌که در نهایت خودکشی می‌کند. همین مساله باعث شده تا فوگارد، کنجکاوانه در حواشی زندگی او تحقیقات جامعی‌ کند که حاصل آن نمایشنامه «جاده‌ای به سوی‌کعبه» است. در این نمایشنامه زنی به نام هلن ناگهان انزوا بر‌می‌گزیند و با مردم دهکده قطع رابطه می‌کند. او دین جدیدی اختیار می‌کند و دیگر به کلیسا نمی‌رود و ناگهان به مجسمه‌سازی روی می‌آورد و پیکره‌هایی از دوازده مرد روحانی و چیزهای دیگر می‌سازد تا اینکه الهامات هنری او متوقف می‌شود و پس از یک دوره فترت دوساله، به زندگی خود خاتمه می‌دهد.

در این نمایشنامه تقابل بین دو زن وجود داردکه ضمن داشتن شباهت‌های فراوان زنانه، از لحاظ سن و شرایط جسمی با هم تفاوت دارند. هلن زنی هفتاد ساله، نحیف، شکننده و درون‌گرا است و السا بیست‌وهشت ساله و برون‌گرا است و جثه‌ای قوی و چالاک دارد. «جاده‌یی به سوی کعبه» جزو آثار سمبلیزم شاعرانه فوگارد محسوب می‌شود. او در این متن به جنگ تبعیض نژادی می‌رود و البته در این نگاه انسان‌دوستانه‌اش همه مرزهای جغرافیایی را از هم می‌گسلد، تا به دور از محدودیت‌های رایج با زبانی بین‌المللی و استعاری انسان واقعی را به دور از تمامی تعریف‌های کورکورانه و محدود‌کننده تصویر کند. بستر داستانی نمایش کاملا واقع‌گرایانه است، اما از آنجا که اشاره‌های متن به اشیا، حرکات و شخصیت‌ها رازگونه و چند معنایی است، همه‌چیز در لفافه‌یی از سمبلیزم و استعاره‌ها پنهان می‌شود. یعنی نویسنده با قدرت این امکان را برای مخاطب فراهم می‌کند که در این مسیر عارفانه به خود واقعی‌اش بپردازد، تا شاید همانند هلن در مسیر پرفراز و نشیب زندگی بتواند با کشف خود به رهایی و نجات برسد. مردم می‌پندارند او در روزهای آخر بخاطر عجز و ناتوانی اقدام به خودکشی‌کرده ولی در واقع هلن هیچ هدفی جز فنای خود در راه معبود ندارد. باز همین خودسوزی هم در هاله‌یی از ابهام قرار می‌گیرد و همه‌چیز عین یک شعر با بار محتوایی غنی است.

علی فرهادی