چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

به یاد استاد گرانقدر، آیت الله مرتضی نجومی ندیده ام چو نجومی خوشا چنین سالک


به یاد استاد گرانقدر، آیت الله مرتضی نجومی ندیده ام چو نجومی خوشا چنین سالک

آقای نجومی آن گرامی استاد
جز لطف سخن نمانده از او در یاد
گل بود و جوانه محبت با او
امید- که خاک بر جنابش خوش باد
آیت ا... سیدمرتضی نجومی مرد علم و هنر، یکی از خوش نام ترین روحانیون …

آقای نجومی آن گرامی استاد

جز لطف سخن نمانده از او در یاد

گل بود و جوانه محبت با او

امید- که خاک بر جنابش خوش باد

آیت ا... سیدمرتضی نجومی مرد علم و هنر، یکی از خوش نام ترین روحانیون کرمانشاه بود.

این استاد معروف و خوش محضر که سالهای سال مربی تعدادی از استادان خط بود. درایران به عنوان استاد مسلم خط ثلث شناخته شدند.

آیت الله نجومی اصالتا کرمانشاهی بودند و ما از ناحیه پدری با ایشان خویشاوند هستیم اما تاکنون این موضوع را در جایی بازگو نکرده ام و دیدار ایشان بسیار شورانگیز بود.

آقای نجومی صحاف و نقاش ممتازی بودند و نقاشیهایی از ایشان به یادگار مانده است.

همچنین صحاف ماهری بودند و دراین زمینه شاگردانی را پرورش داده بودند. استاد از اول انقلاب همه مجله ها و نشریات را خریداری کرده بودند و فرصت کافی برای صحافی آنها نداشتند. لذا شاگردانی را برای صحافی کردن کتب آموزش دادند؛ و از این شاگردان در زمینه صحافی آثاری که از اول انقلاب جمع آوری کرده بودند، بهره بردند.

استاد به جز صحافی، کار جلدسازی هم انجام می دادند و دراین زمینه افراد ماهر کم داریم و در کتابخانه آستان قدس، استادانی هستند که کتابهایی که به مرور زمان دچار آسیب شده است؛ بازسازی می کنند؛ نجومی دراین زمینه تبحر داشتند.

نمایشگاه خطی درسال ۷۴ در همدان برپا شده بود که از ایشان هم دعوت کرده بودند که تعدادی از آثارشان را در نمایشگاه شرکت دهند و در این سفر من نیز به همراه استاد بودم. در طول این سفر با بعد هنری جدیدی از استاد آشنا شدم.

من با صحافی و نقاشی آشنایی زیادی ندارم اما در شاعری ریش سفید کرده ایم آقای نجومی یک غزلی درطول سفر خواندند که بیت آخر غزل این است:

ندیده ام چو نجومی خوشا چنین سالک

مدام در پی میخانه و می و نوش است

وقتی از سفر فارغ شدیم، در زیر این غزل نوشتم؛ یادگاری از سفر خاطره انگیز در معیت استاد گرانمایه حضرت آیت ا... سیدمرتضی نجومی به شهرستان همدان که نمایشگاهی از خط استاد برپا بود. با شعر «با دوست برای دوست» به استقبال شعر ایشان رفتم.

شب است و یاد تو مهمان گرم آغوش است

بریز باده اشکی که سینه پرجوش است

درآ، ز پرده پندار ای تجلی یاد

که هرچه غیر تو از خاطرم فراموش است

به تارتار وجودم اگرچه خواهش تو

نخوانمت که زبانم زشرم خاموش است

امید لطف از آن آستان بریده مباد

مرا که بانگ عنایت هنوز در گوش است

سخن به قاعده گفتن خلاف مشتاقی است

مرا ببخش گرم اندکی به سر هوش است

به محضری که درآن نیست جای گستاخی

همیشه دست عنایات حق خطاپوش است

بخوان زهمسفر آن بیت آشتی پرداز

که چشمه سار محبت همیشه پرجوش است

]ندیده ام چون (نجومی) خوشا چنین سالک

مدام درپی میخانه و می و نوش است[

محمدجواد محبت