چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

امروز با حافظ


امروز با حافظ

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنّا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌ خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت …

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش

عاشق سوخته دل نام تمنّا ببرد

باغبانا ز خزان بی‌ خبرت می‌بینم

آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

رهزن دهر نخفته است مشو ایمن از او

اگر امروز نبرده است که فردا ببرد

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم

بو که صاحب‌نظری نام تماشا ببرد

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد

ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشوه مخر

سامری کیست که دست از یدبیضا ببرد

جام مینایی می سدّ ره تنگدلی است

منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

راه عشق ارچه کمینگاه کمانداران است

هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

حافظ ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار

خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد