یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

عقل و دین


عقل و دین

جایگاه عقل از نظر متفكران غربی, نقش عقل در نظام اعتقادی از نظر متفكران غربی, عقل و دین در تفكر اسلامی, تعبیر عقل و نقل به جای عقل و دین, نكاتی درباره رابطه عقل و نقل و شناخت عقل مباحثی تقدیم خوانندگان ارجمند شد و اینك ادامه بحث تقدیم می گردد

در شماره كذشته رابطه عقل و دین و نسبت‏بین آنها، جایگاه عقل از نظر متفكران غربی، نقش عقل در نظام اعتقادی از نظر متفكران غربی، عقل و دین در تفكر اسلامی، تعبیر عقل و نقل به جای عقل و دین، نكاتی درباره رابطه عقل و نقل و شناخت عقل مباحثی تقدیم خوانندگان ارجمند شد و اینك ادامه بحث تقدیم می‏گردد.

‌● جایگاه عقل

برهان عقلی، همتای دلیل معتبر نقلی است، پس آیا جای‏گاه آن پیش از نقل است‏یا پس از آن، یا با نقل و همراه آن؟ خود عقل فتوا می‏دهد: برهان عقلی در بعضی امور، پیش از اعتبار دلیل نقلی و در برخی دیگر، همراه دلیل نقلی و در عده‏ای نیز پس از دلیل نقلی است.

توضیح موارد سه گانه فوق از این قرار است:

۱) در اصول دین، برهان عقلی قبل از نقل است، زیرا عقل می‏گوید كه انسان به دین محتاج است. عقل در بخش حكمت نظری می‏گوید: جامعه بشری، نیازمند به وحی است و آن را فرشته‏ای بر انسان كامل (پیامبر) نازل می‏كند.هم چنین عقل در بخش حكمت عملی می‏گوید كه جلوگیری از دین پیامبر، مبارزه با او، ممانعت از رشد تعالیم پیامبر، محروم كردن مردم از فیض ایشان و یا كشتن او قبیح است; بلكه عقل - در مقابل قضایای یاد شده - فتوا می‏دهد كه حمایت از پیامبر و اطاعت از او و فراهم كردن تسهیلات برای گسترش دین او حسن است

بنابراین، همان عقلی كه در بخش حكمت نظری به ضرورت بعثت انبیاء فتوا می‏دهد، در بخش حكمت عملی نیز با درك صحیح، فتوا می‏دهد كه گسترش تعالیم پیامر، حسن است و ممانعت از رشد تعالیم او قبیح.

۲) در محدوده دین، عقل همتای نقل فتوا می‏دهد و عقل و نقل، مؤید یك‏دیگر است; همان گونه كه در بحث‏های عقلی، دو دلیل عقلی معاون هم است، یا در مسائل نقلی محض، دو دلیل نقلی یاور یك‏دیگر است، در بحث‏های دینی نیز دلیل عقلی و دلیل نقلی، همتای هم است.

۳) آن‏جاكه عقل پس از نقل است.در فن اصول فقه به شكل مبسوط بیان شده; اگر در موردی عقل با تلاش خود، حكم خاص شی‏ء را نیافت و دلیل معتبر نقلی نیز در آن مورد یافت نشد و به اصطلاح، از موارد «ما لا نص فیه‏» بود، در این جا، گاهی عقل به برائت، زمانی به احتیاط، گاهی به تخییر و موقعی نیز به نفی حرج و ضرر فتوا می‏دهد، مثلا گاه می‏گوید:

«عقاب بلا بیان‏» قبیح است و زمانی كه ذمه انسان مشغول است و اشتغال ذمه، برائت ذمه را می‏طلبد، حكم به احتیاط می‏كند.به بیان دیگر، عقل در مواردی كه نقل فتوا ندارد، دستش باز است.

تقریر یاد شده، مواضع سه‏گانه عقلی نسبت‏به دلیل نقلی را معلوم می‏كند، ولی مهم این است كه جای‏گاه عقل را تشخیص دهیم تا بین جای‏گاه عقل و نقل خلط نشود و نیز عقل و نقل را دو بال دین بدانیم.بر این اساس، اگر انجام كاری به حكم عقل یا نقل واجب شود، چون كار بدون مقدمات حاصل‏نمی‏شود، عقل به لزوم تحصیل مقدمات حكم می‏كند; همان گونه كه‏دلیل معتبر نقلی، حكم اصل نماز را واجب اعلام كرده و حكم وضو و طهارت را نیز به عنوان مقدمه آن واجب اعلام كرده است، واجب عقلی نیز بر همین منوال است و همان گونه كه طبق دلیل نقلی، ترك واجب و مقدمه آن حرام و مستلزم عقاب است، طبق دلیل عقلی نیز قبیح است و مخالفت‏با آن عقاب و مذمت دارد.

▪ عقل نظری و عقل عملی در حكمت و فلسفه

عقل، نیروی خدادادی است كه كارش درك است: گاهی «هست ونیست‏» را درك می‏كند كه متعلق آن، حكمت نظری است و زمانی «باید و نباید» را درك می‏كند كه متعلق آن حكمت عملی است.

عقل بر دو قسم است:

۱) عقل نظری

۲) عقل عملی

عقل نظری، هست و نیست‏ها و باید و نبایدها را درك می‏كند.به بیان دیگر، عقل نظری، هم مسائل حكمت نظری را درك می‏كند و هم مسائل حكمت عملی را.

توضیح آن‏كه ادراكات انسان به دو دسته تقسیم می‏شود:

۱) ادراكاتی كه متعلق آن، حقایق و هست و نیست‏ها است، نظیر:

الهیات، ریاضیات، طبیعیات، منطقیات و مانند آن، كه این‏گونه علوم را حكمت نظری می‏نامند.

۲) ادراك‏هایی كه متعلق آن، باید و نبایدهاست، نظیر: فقه، حقوق، اخلاق و مانند آن، كه این گونه از علوم را حكمت عملی می‏نامند.عقل نظری، هم هست و نیست‏ها را درك می‏كند و هم باید و نبایدها را، زیرا كار عقل نظری درك است.

عقل عملی، كارش درك نیست، بلكه او قوه محركه است كه كارش عزم و اراده و تصمیم، محبت، اخلاص، ایمان و مانند آن است.به دیگر سخن، بخش عمل به عقل عملی وابسته است، عقل عملی در سخن امام صادق علیه السلام این گونه تعریف شده است:

«العقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان (۱) ; عقل، آن است كه با آن، عبادت خداو كسب بهشت‏شود.»

كار عقل نظری درك است، زیرا عقل هم در بعد نظر و هم در بعد عمل، مجرد است و هر موجود مجرد، كارش نیز مجرد است و كار مجرد، عین درك و شهود است، گرچه در انتزاع مفهومی، علم و فهم از بخش ادراك نشات می‏گیرد، نه از بخش عمل.

البته عمل بر دو قسم است:

عمل مجرد و مادی.عمل مادی با درك فرق دارد، ولی عمل مجرد عین درك است‏یعنی موجودی مجرد است مانند قدرت خداوند یا قدرت هر موجود مجرد تام دیگر كه مجرد است.موجود مجرد، عین شهود و شاهد و مشهود است، ولی این مطلب غیر از علم است، زیرا علم حتما متعلق معین را روشن می‏كند.البته عقل عملی دارای وجود مجرد است و در وجود مجرد، شاهد و شهود و مشهود یكی است، لیكن حقیقت آن برای روشن كردن چیزی نیست.

بنابراین، حكمت نظری و حكمت عملی و نیز عقل نظری و عقل عملی با یك دیگر فرق دارد.

یادآوری:

حكمت نظری و حكمت عملی، هر یك اصطلاح مشخص دارد، ولی عقل‏نظری و عملی، دو اصطلاح دارد:

۱) عقل نظری، نیرویی است كه حكمت نظری را درك می‏كند و عقل عملی، نیرویی است كه حكمت عملی را درك می‏كند.

۲) عقل نظری، حكمت نظری و عملی را درك می‏كند و عقل عملی فقط صبغه عملی دارد (نه علمی) و وظیفه او عزم عملی است، نه جزم علمی.در این مباحث، اصطلاح دوم به كار رفته است و این اصطلاح، به نظر صحیح‏تر است.

● مواد و زیر بنای حكمت نظری و حكمت عملی

مواد و جهات قضایای حكمت نظری، سه چیز است و مواد و جهات قضایای حكمت عملی، پنج چیز، زیرا حكمت نظری با هست و نیست و است و نیست، ارتباط دارد و شی‏ء، نسبتش با هست و نیست مساوی یا ضروری الوجود یا ضروری العدم است اگر نسبتش مساوی باشد، ممكن است و اگر وجود و هست او ضروری است، واجب و ضروری است، خواه ضرورت آن ازلی باشد، یا وصفی و اگر وجودش ممتنع است كه «الشی‏ء مالم یمتنع لم یوجد» مسئله امتناع است.

بنابراین جهت قضایای حكمت نظری، ضرورت و امكان و امتناع است، نه بیش از آن و نه كم‏تر.علم فلسفه، عهده‏دار اثبات مواد و جهات سه گانه یاد شده است و پس از اثبات، آن را به منطق می‏دهد كه از آن جهات سیزده گانه‏ای استخراج شود كه از آن‏ها به مواد و جهات قضایای بسیط و مركب تعبیر می‏شود.

اما حكمت عملی، چون با باید و نبایدها ارتباط دارد، مواد و جهات قضایای آن پنج‏تاست: ۱. باید صد در صد (واجب) ; ۲. باید غیر صد درصد (مستحب) ; ۳.نباید صد درصد (حرام) ; ۴. نباید غیر صد درصد (مكروه) ; ۵. چیزی كه فعل و ترك آن متساوی است و هیچ یك رجحانی ندارد (مباح) .

حكمت عملی كه بخشی از آن فقه و حقوق است، عهده دار این قضایا است كه مواد و جهات آن‏ها این پنج تا است.البته این مواد پنج‏گانه، گسترش پیدا می‏كند و مصادیق فراوانی را در بر می‏گیرد.

ـ پرسش:

مگر می‏شود در حكمت نظری با چند حكم بدیهی عقلی همه مسائل آن را حل كرد، یا در حكمت عملی با برخی قضایای بدیهی - مانند: «العدل حسن و الظلم قبیح‏» ، «الصدق مقتض للحسن و الكذب مقتض للقبح‏» و مانند آن - می‏توان همه مسائل حكمت عملی را حل كرد؟ !

ـ پاسخ:

بسیاری از مسائل حكمت عملی در فقه و اخلاق و حقوق و مانند آن، با دلیل معتبر نقلی حل می‏شود و آن بخشی كه با دلیل عقلی حل می‏گردد، بعید نیست كه مبادی تصدیقی اساسی آن، بیش از سه یا چهار قضیه نباشد; چنان كه سرمایه اصلی در حكمت و كلام و فلسفه، تنها چند قضیه بدیهی و اولی است، مانند «ضرورت ثبوت شی‏ء برای خودش‏» ، «استحاله سلب شی‏ء از خودش‏» ، «استحاله اجتماع ضدین‏» ، «استحاله دور» ، «استحاله اجتماع مثلین‏» كه بازگشت همه این‏ها به «امتناع اجتماع نقیضین‏» است.با همین قضایای بدیهی، بشر این همه علوم را به وجود آورده است كه همه این قضایای بدیهی به قضیه اولی اجتماع نقیضین منتهی می‏شود.

بنابراین همان گونه كه در قضایای حكمت نظری از اصول بدیهی و اولی محدود و محصور استفاده می‏شود و دایره علوم توسعه پیدا می‏كند، در مسائل حكمت عملی نیز از چند قضیه‏محدود و محصور می‏توان مسائل فراوانی را استنباط و استخراج كرد و با سرمایه محدود به تجارت علوم فراوانی راه یافت.

● حجیت ادراك عقل در حكمت عملی

گفته شد كه حجیت ادراكات عقل در حكمت نظری، بالذات است و اعتبار آن، نه از طریق عقل اثبات می‏شود و نه از طریق نقل; اثبات آن از طریق نقل، مستلزم دور است، زیرا اصل اعتبار نقل به كمك عقل ثابت می‏شود; چون عقل است كه می‏گوید: خدا، وحی، نبوت، امامت و قیامت هست و باید به وحی اعتماد كرد. اما حجیت ادراكات عقلی در حكمت عملی از دو راه ثابت می‏شود:

۱) از راه تبیین و تنبیه; یعنی قضایای مطروح در حكمت عملی، با تجزیه و تحلیل عقلی تبیین و تنبیه; می‏شود.

۲) از راه نقل; یعنی آیات قرآن و روایات معتبر.اثبات حجیت ادراكات عقلی در حكمت عملی به كمك نقل مستلزم دور نیست، زیرا اصل اعتبار نقل به كمك عقل، در بخش حكمت نظری ثابت‏شد; یعنی عقل است كه می‏گوید: خداوند هست و اسمای حسنایی دارد و اوصاف حكمت، هدایت و ارشاد از صفات علیای اوست لذا خداوند وحی و رسالتی دارد كه حجت است.بر این اساس، اگر دلیل معتبر عقلی، فتوای عقل را در بخش‏های اخلاق، فقه و حقوق، معتبر و صحیح و صائب و حجت دانست، مستلزم دور نیست، چون متعلق‏ها متعدد است.

● فرق برهان عقلی با قیاس فقهی

عقل از ادله اثبات دین است و با قیاس باطل فرق دارد.عقل بر دو قسم است: عقل نظری و عملی.

۱) عقل نظری:

رسالت عقل نظری، جزم علمی است.او مطالب بدیهی و روشن را به دلیل بداهت آن‏ها درك می‏كند و مطالب نظری و غیر بدیهی را با ارجاع به بدیهیات اولیه، مبین و درك می‏كند و رسالتش جزم علمی است.همواره بین مطالب نظری و بدیهی، راهی وجود دارد كه آن راه معصوم است و از آن به قواعد منطقی یاد می‏كنند راه هرگز اشتباه نمی‏كند، لیكن رونده راه، اگر درست در مسیر حركت كرد و به مقصد رسید، مصیب و مثاب است; وگرنه مخطی‏ء و معذور است. در نظام عملی نیز بین بدیهی و نظری، راه معصومی وجود دارد كه هیچ‏گاه اختلاف یا تخلف در آن راه ندارد، ولی متفكر گاهی در مسیر صحیح حركت می‏كند و به مقصد می‏رسد موقعی اشتباه می‏كند.

۲) عقل عملی:

رسالت عقل عملی، ایمان، پذیرش، اعتقاد، تسلیم و سرانجام، عزم عملی است.عقل عملی، بسیاری از چیزها را می‏پذیرد و به آن‏ها گرایش پیدا می‏كند. انسان از نظر آفرینش اولی، به فجور و تقوا ملهم است، ولی ساختار اصلی او میل به طرف تقوا است.او خوبی و بدی را تشخیص می‏دهد و در تشخیص خوبی و بدی یكسان است، ولی گرایش به خوبی‏ها دارد.

قرآن كریم در این زمینه فرموده است:

انسان خوبی و بدی را یكسان تشخیص می‏دهد و خوبی را خوب می‏فهمد و بدی را هم خوب می‏فهمد: «فالهمها فجورها و تقویها» (۲) .اما از نظر گرایش یكسان نیست، بلكه فطرت انسان به گونه‏ای خلق شده كه به طرف فضیلت و ایمان گرایش دارد: «فاقم وجهك للدین حنیفافطرت الله التی فطر الناس علیها» (۳) . ذایقه انسان، هم شیرینی را تشخیص می‏دهد و هم تلخی را، اما گرایش او به هر دو یكسان نیست، بلكه تنها شیرینی را می‏پذیرد و اگر به بدی‏ها و قبایح گرایش دارد، نتیجه بدآموزی و عادت‏های ناپسند است.

با اهتمام به این مقدمه، انسان با عقل خود راه صحیح را تشخیص داده، آن را می‏پیماید، اما قیاس فقهی تمثیل منطقی و عقل - كه دلیل دین است - كاملا با یكدیگر فرق دارد، زیرا تمثیل، قیاس جزئی با جزئی دیگر و پی‏بردن از حكم جزئی به حكم جزئی دیگر است و این راه، عقلی نیست.

به بیان دیگر، استدلال از جزئی به جزئی دیگر، صحیح نیست، زیرا هر امر جزئی، گذشته از جامع مشترك بین افرادش خصوصیاتی دارد كه مخصوص جزیی است و این خصوصیات جزئی، حجاب و حصاری است كه نمی‏گذارد حكم یك جزئی به جزئی دیگر سرایت داده شود.از این‏رو ائمه علیهم‏السلام فرمودند:

«دین را نمی‏توان با قیاس اثبات كرد» ; چنان كه امام صادق علیه‏السلام فرمود: «ان‏السنهٔ اذا قیست محق الدین‏» (۴) و نیز فرمود:

«ان دین الله لایصاب بالقیاس‏» (۵) .

بنابراین، سر اساسی دلیل اثباتی بودن عقل و دلیل اثباتی نبودن قیاس، در آن است كه عقل از جامع و كلی - كه فراگیر است - به جزئیات آن جامع پی می‏برد، اما قیاس، پی بردن از یك جزئی به جزئی دیگر است; حال آن كه جزئی در خصوصیات شناسنامه‏ای خود محدود و محصور است و لذا نمی‏گذارد از خصوصیتی به خصوصیت دیگر، منتقل شویم و حكمی را كه متعلق به مورد جزئی است، به مورد جزئی دیگر سرایت دهیم (۶) .

● فرق عقل با بنای عقلا

در فن اصول، بعضی از مبانی با عقل تبیین می‏شود و بعضی نیز با بنای عقلا، مانند مسئله «حجیت‏خبر واحد» ، ولی عقل با بنای عقلا فرق دارد.

عقل (برهان عقلی) از سنخ علم است، ولی بنای عقلا از سنخ عمل. مقصود از عقل، همان برهان عقلی است كه گوهر او از سنخ علم است (نه عمل) و نیز اعتبار و حجیت او ذاتی است، چون یا بین است‏یا مبین.ولی بنای عقلا سیره و رفتار مستمر آنان است كه گوهر آن از سنخ عمل است (نه علم) و نیز حجیت و اعتبار ذاتی ندارد، زیرا كاری كه مردم و عقلا انجام می‏دهند، كار غیر معصوم است. لذا دلیل اثباتی دین نیست، اما آن‏چه را كه عقل می‏فهمد (برهان عقلی) دلیل اثباتی دین است. از این رو اگر عقلا به انجام كاری حكم دهند و پشتوانه این حكم، عقل برهانی باشد، تمسك به سیره آنان، تمسك به خود عقل است; در این حال به استناد برهانی بودن آن، حجت است.اما اگر انجام كاری به حكم عقل برهانی (برهان عقلی) نباشد و در عین حال در بین مردم رایج‏باشد، باید به امضای شارع و صاحب دین برسد. اگر به امضای صاحب دین رسید، زیر مجموعه سنت قرار می‏گیرد و مشروع خواهد شد; و گرنه مردود است.

مثلا اگر مردم عصر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و آله‏وسلم یا ائمه علیهم‏السلام در فنون و صنایع یا در معاملات و حقوق، روشی داشتند كه در عصر اهل بیت عصمت علیهم‏السلام رواج داشت و آن‏ها مخالفت نكردند، یا آنان نیز به آن عمل كرده‏اند و با عملشان این روش را امضا كرده‏اند، این روش، حجیت و اعتبار خواهد داشت، چون اگر این روش باطل بود، پیامبر یا یكی از ائمه علیهم السلام فتوا به بطلان آن می‏دادند، زیرا آن‏ها هرگز در برابر باطل ساكت نمی‏نشستند.

به دیگر سخن، بنای عقلا در صورتی حجت است كه در منظر معصومین علیهم‏السلام قرار گرفته و آن را ردع نكرده باشند; چون عدم ردع معصوم - گرچه به سكوت باشد - دلیل بر رضایت معصوم است و آن چه كه مرضی معصوم است، مرضی خدا است و در نتیجه، چنین بنای عقلایی به جهت صدق عنوان سنت‏بر آن حجت است.

به بیان سوم، نخستین دلیل اثباتی دین، قرآن است و دومین دلیل آن سنت. سنت نیز اعم از قول و فعل و تقریر معصوم است و آن چه كه به عصمت وابسته باشد، دلیل اثباتی دین است; یعنی سكوت معصوم، كاشف از دین است، زیرا مقبول صاحب شریعت است. بنابراین، بنای عقلایی كه مرضی شارع است، زیر مجموعه سنت است، ولی عقل (برهان عقلی) دلیل مستقل دین در برابر سنت است.

● عقل در علم كلام

مسئله حجیت عقل در علم كلام، در بحث‏حسن و قبح عقلی مطرح می‏شود. دیدگاه‏های كلامی مربوط به حجیت عقل، عبارت است از:

۱) عده‏ای، مانند بعضی از «اشاعره‏» ، عقل را در بازار احتجاج سهیم نمی‏دانند و با نفی هرگونه ارزش ابتكار و نوآوری از عقل و انكار حسن و قبح عقلی می‏گویند: عقل، حسن و قبح چیزی را درك نمی‏كند. آن چه را كه شارع مقدس دستور داده، حسن است و آن چه را كه نهی كرده، قبح است (۷) . از منظر متفكر اشعری، عقل مستمع خوبی است، نه متكلم; و هرگز قدرت بیان چیزی را از خود ندارد.

۲) بعضی عقل را در احتجاج سهیم می‏دانند، ولی آن را زیر مجموعه سنت قرار می‏دهند.

۳) بعضی، مانند محققان از «امامیه‏» برای عقل (برهان عقلی) استقلال قایلند و او را صاحب كرسی فتوا می‏دانند.

● مراحل بحث از حسن و قبح

در حسن و قبح سه مرحله است كه یكی پس از دیگری باید بحث و بررسی شود:

۱) آیا حسن و قبح، ذاتی همه اشیاءاست؟

۲) اگر حسن و قبح، ثبوتا ذاتی اشیاء است، آیا راهی برای اثبات و درك آن وجود دارد؟

۳) اگر اثبات شود كه عقل می‏فهمد، چه چیزی حسن است و چه چیزی قبیح، آیا محصول حكم عقل، صرف مدح و ذم دنیایی است و یا ثواب عقاب اخروی را نیز به همراه دارد؟

در همه این مراحل سه گانه، اختلاف است. محققان امامیه بر آنند كه حسن و قبح، در برخی موارد، ذاتی اشیاء است و اگر حسن و قبح ذاتی بود، عقل ضرورتا آن‏ها را درك می‏كند.آن‏ها می‏گویند: همان گونه كه مدح و ذم دنیایی، بر آن مترتب می‏شود، ثواب یا عقاب اخروی نیز خواهد داشت و وقتی عقل، ثواب و عقاب را از راه حسن و قبح چیزی درك كرد، قهرا چنین عقلی می‏تواند دلیل اثباتی دین باشد.

▪ اشاعره و بحث‏حسن و قبح عقلی

اشاعره، در آغاز بحث، محل نزاع را تحریر كرده، چنین گفته‏اند:

حسن و قبح، سه محور دارد:

دو موردش مقبول همه و از محل نزاع بیرون است، ولی یك مورد آن مورد اختلاف است.محورهای یاد شده عبارت است از:

۱) حسن به معنای ملایم با انسان; چنان‏كه منظره خوب برای باصره، زیبا، حسن و ملایم است، یا غذاهای خوب برای دستگاه گوارش حسن و برای ذائقه، زیبا و ملایم است. بنابراین آن چه كه برای قوه‏ای از قوای ظاهری یا باطنی ملایم باشد، حسن است و هر آن چه كه برای آن ناملایم باشد، قبیح است.این معنا از حسن و قبح مقبول همگان است، ولی از محل بحث‏بیرون است.

۲)حسن و قبح به معنای كمال و نقص; چنان كه علم حسن است - یعنی كمال است - و جهل، قبیح - یعنی نقص است - یا قدرت حسن است و عجز، قبیح است.این معنا از حسن و قبح نیز مقبول همگان است و از حریم بحث‏بیرون است.

۳) حسن و قبحی كه محل بحث است، این است:

آیا عقل می‏تواند درباره افعال انسان فتوا داده، بگوید:

فلان كارخوب است و فلان فعل بد؟ در این جا سخن از اشیاء و اشخاص نیست، بلكه سخن از افعال و عناوین آن‏ها است. اشاعره می‏گویند:

این قسم از حسن و قبح را عقل نمی‏فهمد و فقط به دست‏شارع است. اگر شارع مقدس به چیزی امر كرد، كشف می‏كنیم كه آن «مامور به‏» حسن است و اگر شارع مقدس از چیزی نهی كرد، می‏فهمیم آن شی‏ء «منهی عنه‏» قبیح است. این گروه عقل را زیر مجموعه سنت قراردادند، زیرا عقل در این صورت، كاشف از امر و نهی شارع است، نه مبتكر و نوآور.

بنابراین چون با انكار حسن و قبح، راهی برای توجیه احكام و اخلاق و حقوق نیست، اشاعره به كلی منكر حسن و قبح نشدند، بلكه آن‏ها می‏گویند: عقل، حسن و قبح به معنای كمال و نقص و ملایم و منافر را درك می‏كندو هم‏چنین مدح فاعل كار حسن (مانند عدل) و قدح فاعل كار قبیح (مانند ظلم) را درك می‏نماید، اما آنان به این مرحله راه پیدا نمی‏كنند كه بگویند:

چیزی را كه عقل به حسن یا قبح او فتوا داد، نقل هم آن را بپذیرد و ثواب و عقاب را بر آن مترتب بداند، به گونه‏ای كه انجام آن كار، بهشت‏یا جهنم را به دنبال داشته باشد.

آیهٔ الله جوادی آملی

نگارش و تدوین: حجهٔ‏الاسلام والمسلمین محمد رضا مصطفی پور

۱.بحارالانوار، ج‏۱، ص‏۱۱۶.

۲.سوره‏شمس، آیه‏۸.

۳.سوره‏روم، آیه‏۳۰.

۴.بحارالانوار، ج‏۱۰۱، ص‏۴۰۵.

۵.همان، ج‏۲۶، ص‏۳۳.

۶.سلب حجیت از قیاس، پیش‏از آن‏كه در فقه مطرح گردد، در فن اصول فقه كه عهده دار بحث‏حجیت و عدم حجیت است، مطرح شده است; و نیز قبل از طرح آن در فن اصول فقه، در منطق كه درباره حجت و اقسام آن - از قبیل: قیاس، تمثیل و استقراء - و راز ورمز حصر حجیت در سه قسم، گفت و گوی مستدل دارد، مطرح شد و تاریخ گسترده آن به پیش از اسلام می‏رسد.

۷.شرح مواقف، ج‏۸، ص‏۱۸۱; شرح مقاصد، ج‏۴، ص‏۲۸۲.