دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

چشم به راهی های قیصر


چشم به راهی های قیصر

رهیافتی گذرا بر مفهوم انتظار در شعر قیصر امین پور

درباره قیصر زیاد گفته‌اند و نوشته‌اند و از این پس هم زیاد خواهند گفت و شنید. آنچه امروز در پی آنم، تنها سخن گفتن از چند شعر معروف قیصر امین‌پور که تقدیم به حضرت امام زمان(عج) شده است، نخواهد بود؛ اگرچه ممکن است به اقتضای بحث، گذری نیز به آن شعرها بزنم. ‌می‌خواهم در این گفتار کوتاه، طرحی برای اندیشیدن به دست دهم؛ اندیشه در این پرسش که با چه ملا‌ک‌هایی فراتر از ملا‌ک‌های ظاهری، می‌توان شعری را موعودگرا یا منتظر خواند؟ ‌

● مدینه موعود به روایت قیصر

پیش از ورود به این بحث، باید چند پرسش بنیادی را طرح کرد: ‌

۱) نسبت شاعر با شعرش در قیاس با مدینه فاضله و معمار آن چیست؟ معماری که در فرهنگ دینی ما، معماری الهی است. آیا شعر هر شاعر مدینه فاضله اوست؟

۲) آیا مدینه فاضله فقط در شعر قیصر امین پور ترسیم شده است یا اصولا‌ نگره اتوپیایی در شعر معاصر ما سابقه‌ای جدی دارد؟

۳) آیا همه شاعران مذهبی که درباره موعود(ع) شعر گفته‌اند، توانسته‌اند پرداخت شاعرانه، شخصی و در عین حال ارجاع مندی از مدینه فاضله موعود(ع) را ارائه کنند؟

▪ اما پاسخ‌ها:

۱) شعر ارتباطی بنیادین با مدینه فاضله دارد، چرا که شعر نیز در یک تعریف و از یک زاویه دید، حرکت از وضع موجود به سمت وضع موعود است؛ چه در فرم و چه در محتوا. ‌ در فرم، شاعر، وضع متعارف، روال روزمره و استفاده ابزاری از زبان را برهم می‌زند و به سمت خلق یک پیکره آرمانی که زیباترین و کامل ترین شکل ممکن برای بیان مقصود باشد، پیش می‌رود. از آن مهمتر، در محتوا نیز هر شعری از یک طرف، آرزوهای تحقق نیافته شاعر را القا می‌کند و از طرف دیگر، بیم‌ها و اندوه‌های او را که روی دیگر سکه آرزو هستند و پدیدارهای وضع موجود شاعرند. ‌ اما در اینجا تفاوت بزرگی وجود دارد.

شعر یک امر شخصی است و میزان جهش شعر نسبت به وضع موجود، بستگی به مرتبه وجودی شاعر دارد. شاعرانی هستند که تا مرتبه آخر <فن شعر> پیش رفته‌اند اما تا آخر در ساحت <حدیث نفس و حسب حال> می‌مانند. در مراتب بالا‌تر، شاعر از حدیث نفس فراتر می‌رود، شعرش از امر شخصی می‌گذرد و از تجربه‌های جمعی، از <درد مشترک> سخن می‌گوید؛ یعنی من او تبدیل به ما می‌شود. در مرتبه‌های بعدی، شاعر، ممکن است از <ما> هم بگذرد و به یک <من> فراگیر که مربوط به همه انسان‌ها و بلکه همه هستی است، متصل شود. به نظر می‌رسد که افق شاعر هر قدر به افق معمار مدینه موعود الهی یعنی انسان کامل نزدیکتر شود، شعرش شباهت بیشتری به مدینه موعود می‌یابد. ‌

ممکن است بپرسید که با این تفاصیل، شعر عرفانی، تجربه مند و شهودی شاعرانی چون مولوی، عطار و حافظ نزدیک‌ترین رابطه و محکم‌ترین پیوند را با مدینه موعود برقرار می‌کند. پس از اول خیال ما را راحت کن و بگو شعر عرفانی را عالی‌ترین نوع شعر می‌دانی. حقیقت آن است که مدینه فاضله ادیان برخلا‌ف مدینه فاضله فلا‌سفه یا سایر اندیشمندان بشری، حاصل عقل نیست، بلکه حاصل ظهور و تجلی انسان کامل در نفوس بشر است. وقتی نفوس بشر تسلیم حق شوند، عقل‌ها نیز از قید نفسانیت درمی‌آیند و صورت مدینه نیز با سیرت آن که یگانگی است منطبق می‌شود.

شعر هم تجلی شاعر است در کلمات. بنابراین هر قدر افق شاعر به انسان کامل نزدیک باشد، تجلی او بر کلمات شباهت بیشتری پیدا می‌کند؛ با تجلی انسان کامل بر نفوس بشری. ما عملا‌ به شعر عارفانی چون مولوی و حافظ پناه می‌بریم تا از زمان حال به بی زمانی شعرهای آنها بگریزیم. آنها جهان موعود را برای ما روایت نکرده‌اند، بلکه آن را برای ما خلق کرده اند. ‌ چه بسیار زیادند شاعرانی که از موعود سخن گفته‌اند اما کم‌اند، بسیار کم‌اند شاعرانی که موعود در شعرشان ظهور کرده باشد. ‌

۲) در شعر معاصر، ایدئولوژی شاعر است که اتوپیای او را تعیین می‌کند. مثلا‌ مرحوم اخوان ثالث عاشق ایران باستان و اسطوره‌های ملی بود. بنابراین اسطوره آخرالزمانی زرتشتی مدینه فاضله او را می‌ساخت. (مثلا‌ شعر <شهریار شهر سنگستان)> شاعران چپ تحت تاثیر نگرش ادوارگرایانه مارکس به تاریخ، جامعه بی طبقه‌ای را ترسیم می‌کردند و افق موعود اعتراض‌هایشان حاکمیت پرولتاریا بود. شاخه‌ای دیگر از شعر معاصر شعرهای آخرالزمانی است که یکی از بهترین نمونه‌های آن <آیه‌های زمینی> فروغ فرخزاد است. این شاخه لا‌اقل از حیث انتخاب نمادها به زبان شعر دینی نزدیک می‌شود. مثالی از این نزدیکی، شعر دیگری از فروغ است: <کسی که مثل هیچ کس نیست.> ‌چند سطر از این شعر، فقط بر زبان یک شاعر دینی می‌تواند جاری شود: <و می‌تواند کاری کند که لا‌مپ الله / که سبز بود مثل صبح سحر سبز بود / دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان / روشن شود.>

۳) در پاسخ به سوال سوم، دو مقدمه لا‌زم است: الف) شعر مذهبی، معمولا‌ از زاویه نیایش یا ستایش سروده می‌شود و مرثیه نیز صورت دیگری از نیایش و ستایش است. فردیت شاعر در شعر مذهبی بسیار دیر امکان بروز و تشخص پیدا می‌کند. ب) شاعران موفق مذهبی معاصر نیز از ایدئولوژی متاثرند. به عبارت دیگر آنها نیز مدینه فاضله و حتی شخص موعود(ع) با تاثیرپذیری از ایدئولوژی روایت کرده اند. مثلا‌ علی معلم در مثنوی استادانه و بدیع <شرحه شرحه است صدا در باد> صراحتا متاثر از مکتب تفکیک و نیز تعبیرات اصحاب فردید از شرق و غرب بوده است و در همین نسبت است شعر یوسفعلی میرشکاک، وقتی می‌گوید: <نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم / مگر آنسوتر است از این تمدن روستای تو.> ‌ پس از این دو مقدمه، درباره شعر قیصر امین‌پور باید گفت که نگاه او به موعود نگاهی است کاملا‌ شاعرانه با رنگی پررنگ از رمانتیسیسم. برای اثبات این مدعا، شعر <روز ناگزیر> کافی است.

همچنین پرداخت او از جهان پس از ظهور در آن شعر که محبوب‌ترین و معروف‌ترین شعرش در این ساحت به شمار می‌رود، بیشتر ناظر به آرمان‌های بشری است مثل صلح:<و کفش‌های کهنه سربازی / در کنج موزه‌های قدیمی با تار عنکبوت گره می‌خورند.> ‌ او برای نخستین و تنهاترین شعری که صراحتا به امام زمان تقدیم کرده، زبانی عاشقانه و عارفانه برگزیده است: <صبح بی‌تو رنگ بعدازظهر یک آدینه دارد / بی‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد> در همین غزل شاعر با زبانی کاملا‌ خودمانی در بافتی عاشقانه در مصراع اول یک بیت، طرحی برای یک گلا‌یه می‌افکند و در مصراع دوم با خلق جمله‌ای که به کلمات قصار شبیه است، بیت را به شاه بیت غزل بدل می‌کند: <خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد / عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد> و در دو بیت پایین تر ناگهان در یک شعر مذهبی که خطاب شعر با امام معصوم است، عشق، دوسره می‌شود: <در هوای عاشقان پر می‌کشد با بی‌قراری / آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد>

این زاویه دید در شعرهای مذهبی ما کم سابقه است. اصولا‌ شعر مذهبی اگر پا را از دایره سنت مذهبی فراتر بگذارد و تجربه دینی شاعر را روایت کند، قابلیت تاویل و همزبانی فوق‌العاده‌ای در عین شخصی بودن شعر پیدا می‌کند. قیصر از ابتدا تا انتها رویکردی عاشقانه به این ساحت دارد و آرام‌آرام تا به دفتر آخرش برسیم، <مرگ، عشق و موعود> برای او تبدیل به طیف‌های یک منشور می‌شوند. برخی از شعرهای او را می‌توان در آن واحد به هر یک از این سه ساحت ارجاع داد. مثلا‌: <حرف آخر / هزار خواهش و آیا ‌ / هزار پرسش و اما / هزار چون و هزاران چرای بی‌زیرا...>

یکی دیگر از نقاط اتصال حیطه و حریم درونی قیصر با امر مقدس، درد فهم است. او در شعرهایی که وضع موجود و زمان حال را روایت می‌کند، نه فقط تردیدها و تحیرها بلکه شکست‌ها، به مقصد نرسیدن جهد و جهادها، برآورده نشدن آرمان‌ها را روایت می‌کند و در یک کلمه نقص را نمایش می‌دهد.

در تمام شعرهایی که مربوط به زمان حال می‌شوند، به انحای مختلف پادرهوایی، چشم به راهی و معلق بودن حس می‌شود. اما در شعرهایی که عشق یا موعود یا ضمیر تویی که همان من متعالی بشر است، مورد خطاب قرار می‌گیرد و من اسم آنها را شعرهای آرمانی قیصر می‌گذارم، اولا‌ لحن و خطاب شعر تبدیل به ترنم و نیایش می‌شود، ثانیا قطعیتی مبهم و پاسخی از جنس آرامش و سکوت جای تردیدها را پر می‌کند: <با توام ‌ای غم / غم مبهم / ای نمی‌دانم / هرچه هستی باش / اما کاش... / نه، جز اینم آرزویی نیست / هرچه هستی باش / اما باش.> این دوپارگی ذهن و زبان او نیست، بلکه دوگانگی ذاتی همه کسانی است که دنیا را با دستور زبان عشق روایت می‌کنند.

زهیر توکلی