چهارشنبه, ۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 26 February, 2025
ظهور و سقوط فیلم فارسی

● فیلم فارسی چیست؟
فیلم فارسی یا فیلم مبتذل تنها متعلق به سینمای ایران نیست، هر فیلمی که درصدد تحمیق مخاطب برآید، فیلم مبتذل و به بیانی فیلمفارسی است. از این که سینمای ایران در تاریخ به ظاهر صدسالهاش انبوهی از این فیلمها را در کارنامهی خود دارد، نباید بیمناک بود. سینمای هالیوود نیز ساز و کاری اینچنین داشته و دارد.
اما سینمای ایران در آغاز حیات مجددش در سالهای پایانی دههی ۲۰ وسیلهیی برای جذب مخاطب - به عنوان یک مشاهدهگر کنجکاو - میشود؛ پوشیدن، خوردن، رقصیدن و آداب معاشرت و اجتماعی شدن را از سینما میآموزد. تا اواسط دههی ۴۰، سینمای ایران که وامدار سینمای ایتالیا، مصر و هند است، ابزاری برای فرهنگسازی در طبقات مختلف اجتماع بهویژه طبقهی متوسط شده و رشد چشمگیر شهرنشینی سببساز تولید بیشتر فیلم و جذب روزافزون مخاطب میشود.
نقطهی عطف فیلمفارسی که به صنعت سینما جان تازهیی میبخشد، فیلم پرفروش «گنج قارون» ساختهی «سیامک یاسمی» به سال ۱۳۴۵ است که ذائقهی مخاطب - قشر متوسط و آسیبپذیر اجتماع - را مشخص میکند.
مخاطب فیلمفارسی به دنبال حرکت دوربین، میزانسن، بازیگری، تدوین و ... نیست. او علاقهمند است با همذاتپنداری کردن با ابرقهرمان فیلم که از طبقهی محروم اجتماع است، حرفهایش را بزند، شاد زندگی کند و به سادهزیستیاش افتخار کند.
به جز سینمای به اصطلاح آبگوشتی که ستارهی پرفروغش مرحوم «محمدعلی فردین» است، از دل موج نوی سینمای ایران، سینمای کلاهمخملیها بیرون میآید که متأثر از فیلم «قیصر» ساختهی «مسعود کیمیایی» به سال ۱۳۴۸ است. پیام این سینما ساده و بیپیرایه است؛ مرام و مردانگی و نجات دادن مفسدان از منجلاب آسیبهای اجتماعی. زیرشاخههای کمرنگتری از نظر جذب مخاطب و فروش در گیشه به این جمع اضافه میشوند؛ مانند سینمای تینایجری با معدود فیلمهایی از «امیر مجاهد و محمد دلجو» و فیلمهایی که در آنها زوج سینمایی «بهروز وثوقی و فائقه آتشین» به ایفای نقش پرداختند. سینمای تینایجری با پایان غمانگیزش کمی متفاوت مینماید اما همچون سینمای کلاهمخملیها متأثر از داستانهای بیمایه و تألمبار پاورقینویسان مجلات آن زمان است. نشان دادن آسیبهای اجتماعی در قالب این سینما و در میان جوانان نمیتواند عنصر ویژهیی محسوب شود. به سادگی میتوان این تفاوت را میان فیلم «بوی گندم» (امیر مجاهد و محمد دلجو، ۱۳۵۷) و «دایرهی مینا» (داریوش مهرجویی، نمایش در ۱۳۵۷) مشاهده کرد. بوی گندم فریادی باطل است از درد اعتیاد و فقر و موضوع دایرهی مینا همین معضلات بوده ولی بهشدت تکاندهندهتر و تأثیرگذارتر از فیلم بوی گندم، تا جایی که وزیر فرهنگ و هنر آن زمان، مهرداد پهلبد، به نمایشاش اعتراض میکند و سالها در توقیف میماند تا در مدت محدودی اکران شود. فیلمهایی که بهروز وثوقی در آنها به ایفای نقش میپرداخت تنها برای خلق لحظات مفرح در سینما و برای گیشه اکران میشدند؛ «همسفر» (مسعود اسداللّهی، ۱۳۵۳)، «ممل آمریکایی» (شاپور قریب، ۱۳۵۴) و «ماه عسل» (فریدون گله، ۱۳۵۵) نمونههایی از این گونه آثارند. دستاورد این سینما رواج لمپنیسم و تیپهای مختلف است.
اما سینمای دو دههی پیش از انقلاب که از طریق فیلمفارسی به حیات و رونق خود ادامه میداد با سینمایی که امروز مبتذل خوانده میشود و به نوعی خلف آن سینماست، تفاوتهایی دارد. سینمای پیش از انقلاب زاییدهی تحرکات اجتماعی و اقتصادی دورهی خویش بود؛ موج نوییها در آن پا به عرصهی ظهور گذاشتند، درخشانترین فصلهای تاریخ سینما در آن رقم خورد مانند تولد سینمای خیابانی توسط مرحوم «فریدون گله» و استاد «امیر نادری»، سبکهایی چون امپرسیونیسم توسط زندهیاد «سهراب شهیدثالث» و گونهیی چون نوآر توسط زندهیاد «جلال مقدم» با فیلمهای «پنجره» (۱۳۴۹) و «فرار از تله» (۱۳۵۱) در آن بستر آزمایش شد و به بار نشست و آثار اقتباسی درخشان در آن دوره رقم خوردند، اما سینمای پس از انقلاب اندکی پس از اوج و فرودهایش با رکود مواجه شد، از آن جهت که موج نویی در آن رخ نداد. در دههی ۶۰ بهترین آثار سینماگران نسل قبل از انقلاب ساخته شد و با ورود به دههی ۷۰ سینما برای جذب سرمایه به سرعت به یاد ابتذال افتاد. از دست رفتن نیمی از مخاطبان با ورود ابزاری چون ویدیو و سپس در دههی بعد سیدیها و دیویدیها بازار سینما را از رونق انداخت. سینما عطای هنری بودن را به لقایش بخشید و وسیلهیی برای گذران اوقات تعطیل خانوادهها شد و اندکاندک فیلمهایی به وجود آمدند که از هر باب مریض و منفعل بودند؛ نه ابرقهرمانی در کار بود که مردم گوش به شعارش فرا دهند، نه دورهی کلاهمخملیها بود. سینمای مبتذل جدید الگویی نداشت و آکنده از تضاد با واقعیت اجتماع بود؛ حرف جدیاش به دل نمینشست، مردم این روزگار از لحاظ اجتماعی با پدران و مادرانشان فرسنگها فاصله داشتند و دردشان را شعار درمان نمیکرد. آسیبهای اجتماعی متعدد هم در عصر نو، به راحتی قابل بیان و نمایش نبود و نیاز به تحقیق و تفحص شبانهروزی داشت تا بازنماییاش درمانگر و سازنده باشد. در این گیر و دار سینمای بیبو و بیخاصیتی خلق شد که بر طبل بیعاری میکوفت و به ظاهر با لودهبازیهایش شد سینمای کمدی، که تنها کار مفیدش بازگشت سرمایه بود.
اگر فیلمفارسی پیش از انقلاب دستِ کم با واقعیت و عرف اجتماع همساز بود، اگر پاورقینویسان دستِ کم درد روز اجتماع را فریاد میزدند، اکنون سینمای مبتذل بیهیچ دانشی ساخته میشود - که حتی پدران و مادران ما که سالها پیش مخاطب اسلاف این سینما بودند، حاضر به تماشای آن نیستند - و هدفش تحمیق تماشاگران و پایین آوردن سطح سلیقه و درخواست مخاطب است.
در نهایت باید اشاره کرد که از ابتدای دههی اخیر به صورت کاملاً واضح و محسوس فیلمفارسیهای پیش از انقلاب نعل به نعل بازسازی میشوند که متأسفانه حتی طراوت و شادابی نسخههای اولیه را هم ندارند. در این گسست چندین ساله یک نکته حایز اهمیت است: ذائقهی مخاطب ایرانی تغییر نکرده است. باید چشمانتظار موج نویی بود ...
امین علیکُردی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست