یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ایران به روایت فرزندان ایرانی


ایران به روایت فرزندان ایرانی

نگاهی به مجموعه تلویزیونی «در چشم باد» با تمرکز بر خانواده میرزا حسن ایرانی

روایت از مبارزه و مصائب میرزای جنگلی آغاز می‌شود که در گیلان اعلان جمهوریت می‌کند. این اعلان بازتاب‌هایی اعم از مخالف و موافق دارد که در کوران حوادث تاریخی آن زمان جلوی دوربین جعفری جوزانی قرار می‌گیرد تا خط سیر تحول تاریخی جغرافیای ایران و انسان‌های آزاده‌خواهی که در آن دوران به مبارزه با استعمار پرداختند به مخاطب عرضه شود. اما ویژگی اصلی و شاید اساسی این مجموعه، نگاه موشکافانه کارگردان به حوادث از دریچه‌ای است که تا کنون به لحاظ تصویری کمتر به آن پرداخته شده است.

جدای از اتفاقات حاشیه‌ای که در قسمت‌های نخست مجموعه اتفاق می‌افتد - و البته طبیعی هم هست- شاخ و برگ‌ها کم کم کاسته شده و شخصیتی باقی می‌ماند که قرار است روایت سه دوره از تاریخ توسط او و خانواده‌اش روایت شود. «میرزاحسن ایرانی» یار باوفای میرزا کوچک‌خان به عنوان خط مرکزی روایت قرار دارد. او در دوره اول از مبارزات خود، آقا حسام، سایر هم‌قطارهای میرزا و شرایط آن زمان گیلان حرف‌هایی دارد و این رویدادها با شکست حرکت میرزا کوچک پایان پذیرفته و میرزا حسن و آقا حسام برای در امان ماندن به تهران نقل مکان می‌کنند. از اینجا به بعد بیشتر روایت به حدود سال‌های ۱۳۲۰ اشاره دارد.

میرزا حسن ایرانی سه پسر دارد که این پسرها به نوعی تنوع بخش عظیمی از روایت «در چشم باد» را در خود نهفته دارند. بیژن ایرانی(پارسا پیروزفر)، نادر(کامبیز دیرباز) و اسد هر کدام به نوعی نماینده و معرف بخش یا لایه‌ای از جامعه ایرانی در آن زمان به شمار می‌روند. اگرچه باقی شخصیت‌ها هم موقعیت‌های تعریف شده و کلیدی در مجموعه دارند اما اغلب در ارتباط با پسرها یا میرزا حسن هستند. «نادر» پسر بزرگتر میرزا شخصیتی است که مناسبات انسانی و غیر انسانی آن روزگار را پذیرفته و خود را با آن تطبیق داده است. این تطبیق را او از کسی آموخته که شازده(رضا قلی) بوده و خود در این چرخه فساد شکل گرفته است. نادر خوب می‌داند که چه زمانی برای انجام چه کاری مناسب است. برای او همه چیز بر پایه منافع اقتصادی و سیاسی معنا یافته و عکس پدر به آرمان‌های امثال او اعتقاد ندارد.

نادر بیش از سایر شخصیت‌ها، وظیفه بازنمود شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور و اشراف ‌زادگان را برعهده دارد. روابط او در میهمانی‌ها با رجال سیاسی و نظامی و ارتباطات اجتماعی او در حجره رضا قلی با افراد صاحب منصب از او شخصیتی ساخته که دلخواه پدر نیست و به رنگ‌آمیزی و تنوع شخصیت‌ها کمک کرده است. شخصیت نادر در برخی مواقع گرایش‌های فطری به رفتارها و آرمان‌های پدر دارد و همین موضوع است که باعث می‌شود مخاطب احساس نکند که نقش کارکردهای منفی دارد و احساس خوبی نسبت به نقش نادر داشته باشد که احتمالاً او هم تا پایان مجموعه تزکیه شود. بیژن، پسر دیگر میرزاحسن، عشق خدمت به میهن دارد و معتقد است کل نظامیان و سران سیاسی و نظامی کشور مانند او معتقد و پایبند به استقلال کشور هستند اما پس از مدتی که به واسطه اظهار علاقه دختر تیمسار با آنها نشست و برخاست می‌کند پرسش‌هایی در ذهنش مطرح می‌شود که سعی می‌کند پاسخ را در آن محفل‌ها بیابد.

وقتی متوجه می‌شود که در آن محافل نه تنها پاسخی برای پرسش‌های او نیست بلکه محملی است برای دروغ و فساد و فحشا تصمیم می‌گیرد به مردم وفادار بماند تا به سیاسیون و نظامیان.در تبارشناسی شخصیت بیژن رگه‌های عاقلانه‌ای از پدر دیده می‌شود. رگه‌هایی که پدر را به سمت آزادیخواهی و مبارزه با استعمار و استبداد کشانده بود. بیژن، مخاطب را به جهان آرزوهای پدر در دوران جوانی و آرزوهای جوانان تنومند و برومندی می‌برد که در آن روزگار می‌زیسته و عمر گذرانده‌اند. بیژن و نادر هر دو معتقدند که روزگار عوض شده و جهان معاصر- در آن زمان- رفتارهایی را می‌طلبد که زاده همان دوران‌اند و یکی از تفاوت‌شان با پدر نیز از همین منظر است. در این به روز بودن، نادر مسیری را رفته که پدر هیچ اعتقادی به آن ندارد و آن را گمراهی می‌داند و بیژن مسیری را برگزیده که به آرمان‌های پدر نزدیک است اما میرزا حسن وفاداری به سیستم سیاسی آن زمان را خیانت می‌پندارد.

اما اسد فرزند دیگر میرزا که می‌توانست بیانگر تمام و کمال آرمان‌های میرزا باشد نه خوب معرفی و نه خوب به شخصیت او پرداخته شد. اسد در مسیر گیلان به تهران و در برف سوزان متولد شد.

او پس از گذران دوران نونهالی به چاپخانه پدر رفت و رفتارهای پدر را لحظه لحظه درک کرد اما این تحول او در مجموعه در چشم باد دیده و معرفی نشد. او تندروتر از بیژن در آزادیخواهی و استقلال بود و علیه نظام و سیاسیون اعلانیه منتشر می‌کرد، شاید از این بابت که مبارزه مستقیم با نظام شاهی داشت شباهتش به پدر بیشتر بود. به این اعلانیه پخش کردن در حد چند پلان بسنده شد و سپس برای او زن گرفتند و برخلاف میل برادرش نادر (که می‌گفت می تواند برای او معافی بگیرد) به سربازی رفت.

شاید در این رفتار میرزا حسن البته تناقضی هم مستتر بود. به این معنا که وقتی او به نظام و سیاسیون و آن دوره اعتقادی نداشت پس طبیعی بود که علاقه‌ای هم به اجباری رفتن پسرش نداشته باشد اما با اصرار او را به اجباری فرستادند و او هم در حمله نظامیان به بوشهر کشته شد. بی توجهی به این شخصیت، باعث شد یکی از نماینده‌هایی که به لحاظ فکری می‌توانست نماینده اعتقادات میرزاحسن باشد به راحتی کنار گذاشته شود و از او بیوه‌ای بماند که معلوم نیست در قسمت‌های بعد به او پرداخته خواهد شد یا خیر!

اما میرزاحسن ایرانی چگونه‌ شخصیتی است؟ میرزا حسن با آرمان‌های کسانی رشد پیدا کرده که در دل تخم نفرت از استعمار و استبداد کاشته‌اند. آنها ‌سراسر به آزادی کشور و استقلال آن معتقد بوده و خون خود را آبی دانسته‌اند که باید در مبارزه با استعمار و استبداد به نهال استقلال کشور و دین بریزند. میرزاحسن حتی پس از سال‌ها که از نهضت جنگل گذشته باز به کین‌خواهی از دوستانش، به فرزندان می‌گوید دست این جماعت سیاسی و نظامی شاهی آغشته به خون آزادی طلبانی چون میرزاست. او به هیچ وجه نمی‌پذیرد که باید با روزگار همراه شد، به این معنا که پستی‌ها و شقاوت‌های کسانی که به کشور خیانت کرده‌اند از یاد برد.

«در چشم باد» اگر چه با آدم‌های حاشیه‌ای نهضت جنگل آغاز می‌شود اما تیزبینانه سه دوره از تاریخ ایران را (که تا به حال دو دوره آن در تلویزیون پخش شده و زمان بعد از انقلاب و فتح خرمشهر باقی مانده) به تصویر می‌کشد و اراده آدم‌ها را در مبارزه با استعمار و دفاع از استقلال فردی و جمعی بیان می‌کند. آن عاملی که «در چشم باد» را از سایر آثار مشابه تاریخی متمایز می‌کند «شکوهی» است که در کین‌خواهی از ظالم و دشمنان بیگانه سرزمین مادری در آن دیده می‌شود.