شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
نیاز دموکراسی به اخلاق ناهماهنگی
امروزه دیگر ورود به عرصه نظریه سیاسی بدون سخن گفتن از ماهیت دموکراسی و چالشها و آینده آن ناممکن به نظر میرسد. یکی از استدلالهای کتاب «لاکان و امر سیاسی» (نوشته یانیس استاوراکاکیس، ترجمه محمدعلی جعفری، نشر ققنوس، ۱۳۹۲) اثبات وجود یک قلمرو لکانی در نظریه سیاسی است که با نام کسانی همچون ارنستو لاکلائو و آلن بدیو و اسلاوی ژیژک در جناح چپ میگنجد. بنابراین، کتاب نمیتواند در برابر پرسش دموکراسی ساکت و بیموضع بماند، کتابی که میکوشد نظریه روانکاوی ژاک لکان را به قلمرو منازعات و مجادلات سیاسی یا به عبارت دقیقتر، نظریه سیاسی معاصر وارد کند. آنگونه که استاوراکاکیس مینویسد: «لکان فراسوی برداشت «اجتماعی ـ سیاسی» خویش از سوبژکتیویته دیدگاه کاملا تازهای درباره ساحت عینی یا واقعیت اجتماعی مطرح میکند، ساحتی که ساخت آن (یعنی ساخت عینیت اجتماعی و هویت سیاسی به شکل ساختاری بسته و درونگرا) نهایتاً ناممکن است، اما به هر حال ضرورت دارد (ما بهناچار درگیر ساختن هویتیم، درست به این دلیل که ساختن هویتی کامل امکانپذیر نیست).»(ص۱۲)
یکی از پیشفرضهای اساسی کتاب این است که نظریه روانکاوی لکانی، با توجه به نقشی که «فقدان» در نظم نمادین ایفا میکند و معنا و گفتمان در نظم نمادین عملاً حاصل فقدان به شمار میرود، ذاتاً سیاسی محسوب میشود: «فقدان در لحظه تلاقی ساحت واقع با ساحت نمادین پدیدار میشود. ساحت نمادین مستلزم فقدان است.» (ص۹۰) با این مقدمه، نظریه روانکاوی مدعی است که میتواند چنین فقدانی را در تودههای اجتماعی تشخیص دهد و در روند دگرگونیهای سیاسی، پافشاری تودهها را در حمایت از تشکیلات سیاسی غیردموکراتیک تبیین کند. بنابراین، عنصر بنیادینِ لکانیِ چپ یا چپِ لکانی را باید تشخیص و آگاهی از ناکاملبودگیِ وجودی یا به دیگر سخن، وجود «فقدانِ» در هرگونه طرح سیاسی دانست. افزون بر این، باید از هویتیابی سوژه نیز در روند ایجاد مشروعیت سیاسی نیز یاد کرد که دیگر مولفه نظریه سیاسی لکانی به شمار میآید. با اینهمه، نباید فراموش کرد که در نزد لکان، «به جای اینکه بگوییم سوژه چه چیزی است»، باید بگوییم «سوژه چه چیزی نیست، یعنی [تعریف] از راه سلب»، زیرا بهنوشته استاوراکاکیس، سوژه لکانی «نه تنها معادل «فرد» یا «سوژه آگاه» نیست که در گفتمان روزمره مفروض میگیریم، بلکه در فلسفه سنتی دنیای آنگلوساکسون و تحلیل سیاسی، از راولز تا نظریههای انتخاب عقلانی، مستتر است. در بسیاری از این تبیینها درباره سوبژکتیویته، سوژه به اگو فروکاسته میشود» (ص۳۸). بنابراین، در نظریه روانکاوی، آن هنگام که امر سیاسی از نو بنیاد گذاشته میشود، بر ما ثابت خواهد شد که برداشت ما از سوژه و همچنین «برداشت فانتزیوار ما از نهاد سیاسی ـ اجتماعیِ جامعه بهعنوان تمامیتی هماهنگ، چیزی بیش از سراب نیست»(ص۱۴۵).
برپایه آنچه گفته شد، با توجه به مفهوم لکانی «امر واقع» (the real) که به نوعی فقدان هستیشناختی در سوژه و امر سیاسی اشاره دارد، شکلهای سیاسی و حقوقی را بهتمامی باید بر پایه همین بیپایگی یا فقدان مقوّم این شکلها فهم کرد. بدینسان، نمیتوان امر سیاسی را به واقعیت سیاسی فروکاست (ص۱۴۲) زیرا «این امر نیازمند فروکاستن امر سیاسی به عرصه نمادین و خیالی است» و «مستلزم فراموش کردن خاستگاهها و نیروی پیشامدی اختلال است که ذاتی واقعیت سیاسی است»(ص۱۴۴). پس با توجه به اینکه امر نمادین در نظریه لکانی همواره دچار فقدان ساختاری است و امر واقع به نمادپردازیهای زبانی آن تن نمیدهد، امر سیاسی همچون دیگر محصولات فرهنگ، مثلاً جامعه و علم و دانش و مذهب، باید بر حسب ارتباط آن با امر واقع توضیح داده شود، برحسب تنشی همیشگی. لکان معتقد بود که هیاهو و تصادف استعارهها یا نمونههایی از رویارویی با امر واقع هستند، پس «طرح لکان از حیات سیاسی ـ اجتماعی عبارت است از بازی مدوّر پایانناپذیر امکان و امتناع، ساختن و ویران کردن، بازنمایی و ناکامی در بازنمایی، مفصلبندی و درهمریختگی، واقعیت و ساحت واقع و سیاستورزی و امرسیاسی»(ص۱۴۶).
به دیگر سخن، تجربه فقدان در نظریه روانکاوی همچون ظهور نوعی مازاد تولید است که همزمان با تقلای هویتیابی سوژه، در جایی میان فانتزیها و ابژههای آرمانی ظاهر میشود. هم ازاینروست که سیاست را نباید بهمنزله ساختارهای سیاسی و حقوقی و مدنی و نیز سامان نهادهای سیاسی در نظر گرفت. سیاست را باید در نظم نمادین و در جایی که معنا ساختار مییابد، جستوجو کرد؛ یعنی در جایگاهی که سوژه در میان مردم وارد فرآیند ناتمام و دایم هویتیابی میشود. بنابراین، تجربه امر واقع نیز که همبسته مفهوم لکانی «فقدان» است، تجربه محدویتهای فانتزیهای ایدئولوژیک خواهد بود که از هویتیابی سوژه در گفتمانهای سیاسی وسیعتر و بزرگتر حمایت و پشتیبانی میکند، تجربه تن ندادن امر واقع به نمادپردازی. بر این پایه، کتاب میکوشد از طریق مفهوم هویتیابی، میان سوبژکتیویته و ایدئولوژی ارتباطی ایجاد کند، زیرا این امر را رهاورد نظریه روانکاوی لکانی برای نظریه سیاسی میداند. بر مبنای چنین خوانشی از نظریه لکانی و نسبت آن با امر سیاسی و نظریه سیاسی که اتفاقاً خوانشی است مبتنی بر دیدگاههای چپ نو
(New Left)، گفتوگو درباره رابطه سوبژکتیویته و ایدئولوژی به گفتوگو درباره آن عنصر ناآرام و رامنشدنی در روابط اجتماعی جامعه سرمایهداری میانجامد که راه را بر ایجاد تغییرات سیاسی پیشروِ فراتر از آگاهیهای کاذبِ القا شده از سوی سرمایهداری میبندد. مفهوم لکانی ژوئیسانس یکی از مفاهیمی است که در راه فهم این امر به کار میآید: «ساحت واقع دقیقاً به این دلیل با فقدان ارتباط دارد که دال در فرآیند نمادپردازی، با آفریدن مدلول توهم خیالی دستیابی به واقعیت گمشده را ایجاد میکند. مشخصه توهمآمیز تثبیت معنا دیر یا زود افشا میشود. اگر ساحت واقع قلمرو مرگ و لذت توصیفناپذیر (ژوئیسانس) باشد، آنگاه تنها پیامد رویارویی با ساحت واقع، افشای فقدان در ساختمان خیالی/نمادین وجود ما و ناتوانی آن در بازنمایی مرگ، ژوئیسانس و «واقعی بودن» است (ص۹۰). ژوئیسانس کاملاً با لذت (pleasure) و سرخوشی (enjoyment) همارز و معادل نیست.
ژوئیسانس، تجربه ارضا یا رضایتی (satisfaction) است که از تکرار فانتزی حاصل میشود، فانتزیهایی که غیرعقلانی هستند و برحسب منطق طرد و انحصارطلبی و نیز نوعی خودویرانگری غایی شکل میگیرند. با توسل به معنای ژوئیسانس و کارکرد آن در فرآیند هویتیابی سوژه است که میتوان دریافت که ژوئیسانس عاملی بازدارنده و عامل ابقای بسیاری از صورتبندیهای شکلی سیاسی در جامعه مدرن است.
طرح ایجاد نسبت میان نظریه روانکاوی و نظریه سیاسی در کتاب «لاکان و امر سیاسی» بر مبنای فهم یکتایی و مولفههای انحصاری دموکراسی مدرن و تفاوت آن با توتالیتاریسم صورت گرفته است. با اینهمه، کتاب به چندپارگیها و کارآیی بالقوه دموکراسی برای میانجیگری میان این دو گرایش متضاد توجه دارد، «به عواملی چون بازشناسی و حفظ خلاء موجود در جایگاه قدرت و شکاف موجود ـ انقسام بنیادی ـ در قلب جامعه و نهادینهسازی انقسام». بر اساس این نکته مهم که مساله اخلاقی مهم تازهای در پیش روی ما قرار میگیرد: «ما به جای هماهنگی آرمانشهری عدهدار وظیفه مشروعیتبخشی به ناهماهنگی و به رسمیت شناختن انقسام میشویم. ازاینرو، نومیدی از دموکراسی عمیقاً مسالهای اخلاقی است. دموکراسی باید نشان دهد که انقسام را به رسمیت میشناسد و فقدان اجتماعی را نهادینه میکند، امری که با زیانآوری و تحملناپذیری در مرتبه سوبژکتیو و جمعی- عینی فاصله زیادی دارد ـ در واقع راهی رضایتبخش و اخلاقی برای عبور از موانع اخلاقی سنتی را میگشاید.»(ص۲۴۰ـ۲۴۱)
نویسنده : مجتبی گلستانی
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان انتخابات 1403 سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ایران پزشکیان ستاد انتخابات کشور جلیلی
هواشناسی ترافیک جاده چالوس ماه محرم قوه قضاییه پلیس شهرداری تهران اربعین گرما قتل سلامت سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت خودرو بازنشستگان قیمت دلار دولت سیزدهم سهام عدالت مسکن قیمت سکه بازار خودرو
تالار وحدت بهاره رهنما هنرمندان رامبد جوان ازدواج تخت جمشید محرم تلویزیون الناز شاکردوست بازیگر سینما سینمای ایران
دانش بنیان آیفون
انگلیس اسرائیل جو بایدن فلسطین رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه آمریکا روسیه ترکیه دونالد ترامپ ولادیمیر پوتین
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال تیم ملی آلمان علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس تیم ملی اسپانیا لیگ برتر سپاهان کریستیانو رونالدو نقل و انتقالات
هوش مصنوعی سامسونگ اینترنت ایلان ماسک ناسا پهپاد گوگل هواپیما نمایشگاه الکامپ
آلزایمر تب دنگی دیابت سرطان خواب کاهش وزن اضطراب