سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
مجله ویستا

دوست داری چه کاره شوی؟


دوست داری چه کاره شوی؟

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود؛ نوبت به او رسید: دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟
گفت: می‌خواهم به دیگران یاد بدهم. پس پذیرفته شد.
چشمانش را بست، دید به شکل درختی …

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود؛ نوبت به او رسید: دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

گفت: می‌خواهم به دیگران یاد بدهم. پس پذیرفته شد.

چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. با خود گفت: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را نخواسته بودم!؟

سال‌ها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد و با خود گفت: اینچنین عمر من به پایان رسید و من بهره‌ی خود را از زندگی نگرفتم و با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا دیگراو تخته سیاهی بود بر دیوار یک کلاس!