جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اقتصاد دانش


اقتصاد دانش

ضعف یا فقدان کامل تعریف, یک مساله فراگیر در ادبیات علمی است این امر یکی از بی دقتی های متعددی است که مفهوم اقتصاد دانش را بیشتر به لفاظی تبدیل کرده است تا تحلیلی سودمند کیت اسمیت, ۲۰۰۹

ضعف یا فقدان کامل تعریف، یک مساله فراگیر در ادبیات علمی است. این امر یکی از بی دقتی‌های متعددی است که مفهوم اقتصاد دانش را بیشتر به لفاظی تبدیل کرده است تا تحلیلی سودمند(کیت اسمیت، ۲۰۰۹).

هدف این مقاله پرکردن بخشی از شکاف مذکور در نقل قول فوق است. هدف اصلی پیدا کردن تعاریف قابل آزمون‌ است. به عبارت دیگر تعاریفی که به ما اجازه می‌دهند با یک روش خلل‌ناپذیر از طریق آمارهای ملی و بین‌المللی و داده های پیمایشی، اقتصاد دانش، دانش نیروی کار و شرکت(بنگاه) مبتنی بر دانش را اندازه بگیریم. این به نوبه خود به ما اجازه خواهد داد تا به سوالات کلیدی همانند زیر پاسخ دهیم: میزان بزرگی اقتصاد دانش چقدر است؟ این اقتصاد به چه سمتی و با چه سرعتی رشد می‌کند؟ نتایج عملی و سیاسی آن برای بنگاه‌ها و دولت چیست؟ به این ترتیب امکان آزمون تعدادی از ادعاهایی که در مورد اقتصاد دانش مطرح شده است را خواهیم داشت. برای مثال سرمایه‌گذاری در اقتصاد دانش در حال سبقت از سرمایه‌گذاری در سرمایه فیزیکی است. متاسفانه ارائه تعریف دغدغه‌ اصلی بحث‌ها نیست، همچنین صاحب نقل قول فوق، کمکی به تعریف دقیق اقتصاد دانش یا فعال دانش نمی‌کند.

بخشی از مشکل این است که تعیین دقیق تعدادی از مفاهیم اساسی ذاتا دشوار است. همان طور که در یک گزارش چنین نتیجه گرفته شده است: «علم توصیف، درک و اندازه‌گیری دانش، همواره ناقص خواهد بود. دانش تعریف شده در این انجمن، متغیر، گاهی چسبنده، اغلب لغزنده، به ندرت ملموس، غالبا ضمنی و بسیار ناهمگن است.»

در نتیجه عبارت اقتصاد دانش و فعال دانش را اغلب یک حالت خودتعریف و بدیهی گرفته‌اند و در برخی موارد در مقابل داده‌های دقیق آزمون نشده‌اند.

تعدادی از تعاریف عمومی اقتصاد دانش در زیر آمده است. با زبانی عصاقورت‌داده می‌توانیم بگوییم اقتصاد دانش چیزی است که توسط شرکت‌ها از فراهم کردن کامپیوترهای قوی و ذهن‌های به خوبی آموزش دیده در جهت ایجاد ارزش، فراهم می‌شود.

● تعاریف اقتصاد دانش

«نقش دانش در مقایسه با منابع طبیعی، سرمایه فیزیکی و نیروی کم‌مهارت، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. همه کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) به سمت اقتصاد مبتنی بر دانش حرکت می‌کنند هر چند با سرعت‌های متفاوت» (OECD,۱۹۹۶).

«... نوعی از اقتصاد است که در آن تولید و استخراج دانش نقش عمده‌ای در ایجاد ثروت بازی می‌کند. البته اقتصاد دانش را نمی‌توان به سادگی جابه‌جایی مرزهای دانش تلقی کرد، بلکه علاوه برآن، مشتمل است بر موثرترین استفاده و بهره‌برداری از همه‌ انواع دانش، در تمام شیوه‌های فعالیت‌های اقتصادی.

«ایده‌ اقتصاد مبتنی بر دانش، تنها توصیفی بر صنایع مرتبط با فناوری‌های جدید نیست. این ایده، تشریح کننده‌ مجموعه‌ای از منابع جدید مزایای رقابتی است که قابل اعمال به همه‌ بخش‌ها، شرکت‌ها و نواحی است؛ از کشاورزی و خرده‌فروشی گرفته تا نرم‌‌افزار و بیوتکنولوژی».

«موفقیت اقتصادی به طور فزاینده‌ای بر استفاده‌ کارآمد از دارایی‌های غیرقابل لمس مانند دانش، مهارت و پتانسیل‌های خلاقانه به عنوان منابع اصلی مزایای رقابتی، مبتنی است. اصطلاح «اقتصاد دانش» برای توصیف این ساختار نوظهور اقتصادی به کار می‌رود».

«جامعه مبتنی بر دانش، مفهوم وسیع‌تری است که التزام روز‌افزونی به پژوهش و توسعه ایجاد می‌کند. این اصطلاح، تمام جنبه‌های اقتصاد امروزی را پوشش می‌دهد که در آن دانش در بطن ارزش افزوده‌ قرار می‌گیرد: از تولید فناوری‌های جدید و فناوری اطلاعات و ارتباطات گرفته تا خدمات مبتنی بر دانش، صنایع خلاق، مانند رسانه و معماری»

● آیا اقتصاد دانش یک اقتصاد جدید یا بی‌وزن است؟

برخی اظهار کرده‌اند که ظهور یک اقتصاد مبتنی بر دانش یک تحول اساسی است، یک «اقتصاد جدید» دربردارنده‌ بهره‌وری بی‌پایان، رشد سریع‌تر فاقد تورم و بازار بورس صعودی یکنوا. برخی اظهارات حاکی از آن است که تحول فناوری اطلاعات و ارتباطات، شرکت‌ها را در جهت بهره‌برداری از پایگاه‌های دانش علمی و فنی، برای دستیابی به نهایت رقابتی بی‌سابقه، قادر ساخته است. برای مثال می‌توان از کاهش مدام هزینه‌های پردازش و تراکنش نام برد. در عوض، اقتصاد دانش جدید باید به فرم‌های نوین سازمانی بین شرکت‌ها سرایت کند و با تکانش شدید در روابط استخدامی، هرچه بیشتر کارمندان این محیط را به کارمندان سهیم، آزاد و خوداتکا بدل کند.

چنین نگرشی با شکست دات کام و ناتوانی در پیش‌بینی تغییرات روابط اشتغال دچار افول شد. در واقع اصطلاح اقتصاد جدید از مد روز بودن افتاده است.

در واکنش نسبی به چنین مبالغه‌ای، نگرشی متضاد با این سوال که آیا اقتصاد دانش اصلا وجود دارد؟ ظهور کرده است. تاکنون چنین برداشت می‌شده که اقتصاد همیشه با دانش گردانیده می‌شده است که منجر به نوآوری و تغییرات فنی می‌گردد و انستیتوهای مبتنی بر دانش، به ذخیره و اشتراک دانش در طی قرن‌ها یاری رسانده‌اند. آنچه ما امروز مشاهده می‌کنیم، بیشتر همان وضعیت قبلی است، اما در سطحی وسیع‌تر و با آهنگی سریع‌تر.

حقیقت بینابین این دو است. دیوید و فورای در یک مقاله‌ منتشر شده در ۲۰۰۲، گذر به اقتصاد دانش یا اقتصاد مبتنی بر دانش را به عنوان یک تغییر دریایی یا «انقطاع ملایم» توصیف کردند تا یک گذار تیز و شکستنی نسبت به گذشته.

● دانش به عنوان یک کالای اقتصادی

توانایی ذخیره،‌ اشتراک و تحلیل دانش، از طریق شبکه و جوامع جدید با استفاده از فناوری‌های جدید اطلاعات و ارتباطات به شرکت‌ها امکان بهره‌برداری از ویژگی‌های یکتای دانش را جهت دستیابی به مزایای رقابتی می‌دهد. شاید به این خاطر که دانش غایت تجدیدپذیری را در اقتصاد داراست؛ یعنی دانش ذخیره شده با برداشت‌های مکرر از آن، کم نمی‌شود. البته ارزش دانش برای یک اقتصاد، از اشتراک آن با دیگران حاصل می‌شود.

شرکت‌ها همچنین از اشتراک دانش داخلی و گاهی بین تامین‌کنندگان و مشتریان نیز،‌ ارزش کسب می‌کنند. اما ممکن است در جهت محدود کردن اشتراکات خارجی، به خاطر رقبای احتمالی در سود، تلاش کنند. لذا عمل دشوار موازنه‌ای که سیاست‌گذاران با آن مواجه هستند آن است که، اطمینان از حقوق معنوی به اندازه‌ کافی قوی باشد که برای شرکت‌ها انگیزه ایجاد کند تا در زمینه‌ محصولات و فرآیندهای خلاقانه،‌ هزینه کنند و به اندازه‌ا‌ی دشوار نباشد که بدون دلیل از انتشار دانش ممانعت کند.

اغلب بین دانش مبتنی بر قاعده یا تدوین‌شده که امکان نوشته و ذخیره شدن دارد و دانش ضمنی که از طریق شغل کسب می‌شود و در ذهن افراد مقیم می‌ماند و با عنوان تجربه شناخته می‌شود،‌ تمایز گذاشته می‌شود. برخی معتقدند که یکی از موارد کلیدی تمایز اقتصاد دانش، تولید فناوری‌های جدید برای امکان‌پذیرسازی‌ استخراج سیستماتیک‌تر از دانش ضمنی است. دانش ضمنی ممکن است به بیرون از شرکت نیز انتقال پیدا کند و شرکت‌ها ممکن است تلاش زیادی در جهت حفظ کارمندان کلیدی نمایند یا عبارات محدودکننده‌ای در قراردادهای استخدام آتی خود تحمیل

کنند.

به‌رغم همه‌ تلاش‌های صورت گرفته توسط شرکت‌ها برای حفظ دانش، هنوز هم دانش به عنوان یک کالای عمومی به حساب می‌آید؛ زیرا قابل نشت است. برای یک شرکت بسیار دشوار است که دانش را برای منافع خود تا هر زمان که بخواهد حفظ کند. آن گونه که در ادامه خواهد آمد، اقتصادهای صنعتی پیشرفته در دنیا، به صورت پایداری به سمت موقعیت جدیدی در حرکت هستند که در آن، صنایع و سازمان‌های مبتنی بر دانش در آینده‌ قابل پیش‌بینی، نیمی از تولید ناخالص داخلی و کل استخدام‌ها را به خود اختصاص دهند. چنین صنایع وسازمان‌هایی، بهترین پرسنل آموزش‌دیده را در طول تاریخ اقتصاد، به خود اختصاص داده‌اند و در آینده‌ نزدیک، با احتمال زیاد، تقریبا عمده‌ پرسنل‌شان دارای چنین درجه‌هایی یا معادل آن خواهند بود. البته چنین امری، سوال دشواری را برخواهد انگیخت: اگر اقتصاد دانش به اندازه‌ای که ما تصور می‌کنیم، از لحاظ اقتصادی سودمند است، چرا چنین تاثیر قلیلی در رشد اقتصادی و کارآیی بهره‌وری برای آن شاهد هستیم؟

چرا اقتصاد دانش را همه‌جا جز در تصاویر مربوط به بهره‌وری شاهد هستیم؟

نظریه‌های رشد، جایگاهی مهم به نوآوری و مهارت می‌دهند، اما اگر آمریکا را از این قاعده مستثنی کنیم، شواهد کمی از پیشرفت مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات در بهره‌وری اصلی و رشد کارآیی وجود دارد. با گرایشی که توصیف شد، می‌توان تناقض سولو (SolowParadox) را مجددا در اینجا نیز مشاهده کنیم که اقتصاد دانش در همه‌جا متجلی است جز در ارقام مربوط به کارآیی و رشد.

این مقاله مجال تعیین و تلاش برای رفع تناقض مربوطه یا چرایی تفاوت تجربه آمریکا با بقیه کشورهای عضو OECD را ندارد. اما ما می‌توانیم پیشنهاد کنیم که در عین حال که سرمایه‌گذاری در دانش، الزامی است، کافی نیست. لذا علاقه فزاینده‌ سیاست‌گذاران در نقش چارچوب‌های سازمانی، با تنظیم بازار محصول، مشتمل بر رژیم‌های رقابتی و توازن حقوق در حقوق مالکیت معنوی و تاثیر نهادهای میانی در ارتقای ارتباطات علمی-صنعتی و بهبود نوآوری‌ سازمانی و مدیریت کیفیت، تعیین می‌شود.

توجیه دیگر می‌تواند چنین باشد که پیوند بین نوآوری، رقابت‌پذیری و معیارهای بهره‌وری رایج، به خوبی در خدمات، درک نشده‌اند و چنین درکی در خدمات مبتنی بر دانش، حتی کمتر هم است. این موضوع که چرا به نظر می‌رسد در حالی که بخش عمده‌ای از شکاف بهره‌وری انگلستان، از خدمات بازاری است، اما شرکت‌های کارآمد، هنوز تسلط دارند و انگلستان، پیشتاز داد‌وستد بین‌المللی خدمات است، بی‌شک گیج‌کننده به نظر می‌رسد.ما در مبانی کاری پروژه‌های برنامه‌ اقتصاد دانش، مایلیم به هر دو این سوالات اساسی بپردازیم.بسط بیشتر و وسیع‌تر قضیه آن است که به‌رغم قبول عمومی اهمیت سرمایه‌گذاری برای دانش، تقریبا تعداد کمی از اقتصادهای OECD، به میزان قابل توجهی داشته‌های دانش خود را در خلال دهه‌ گذشته، افزایش داده‌اند. برخی جنبه‌های چنین سرمایه‌گذاری‌ در گزارش کوک (Kok) و سایر همکاران، به عنوان سقوط استراتژی رشد لیسبون، شناسایی شده‌اند. با عطف به اینکه چنین سرمایه‌گذاری‌هایی، زمان بازگشتی طولانی دارد، چالش ما برای رویت عمده‌ تاثیر، بر بهره‌وری اقتصادی کل، نباید خیلی تعجب‌برانگیز باشد.

● سرمایه‌گذاری در دانش

OECD یک نشانگر ترکیبی از سرمایه‌گذاری در دانش را ایجاد کرده است که مشتق از سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه (R&D)، هزینه‌کرد در آموزش بزرگسالان و سرمایه‌گذاری در نرم‌افزارهای فناوری اطلاعات است. با چنین معیارهای ورود‌ی‌، سه نوع اقتصاد را می‌توان مشخص کرد:

▪ اقتصادهای با سرمایه‌گذاری بالای دانش: آمریکای شمالی، OECD آسیا و ژاپن تقریبا ۶ درصد از درآمد ناخالص داخلی را به این امر اختصاص داده‌اند.

▪ اقتصادهای با سرمایه‌گذاری متوسط دانش: اروپای غربی و استرالیا بین ۳ تا ۴ درصد از درآمد ناخالص داخلی را به این امر اختصاص داده‌اند.

▪ اقتصادهای با سرمایه‌گذاری ضعیف دانش: اروپای شرقی بین ۲ تا ۳ درصد از درآمد ناخالص داخلی را به این امر اختصاص داده‌اند. بیشتر اقتصادهای با سرمایه‌گذاری بالا، هزینه‌کرد دانش خود را حدود ۱ تا ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی افزایش داده‌اند؛ در حالی که اقتصادهای با سرمایه‌گذاری متوسط و کم، تغییر نسبتا کمی را نشان داده‌اند.

به عنوان مثال در سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۲،‌ انگلستان، سهم سرمایه‌گذاری در دانش را تنها ۲/۰ درصد و آلمان و فرانسه تنها ۳/۰ درصد افزایش داده‌اند. در نقطه مقابل، سوئد سرمایه‌گذاری دانش را ۷/۱، آمریکا ۴/۱ و ژاپن ۱/۱ درصد افزایش داده است. در سال ۲۰۰۲ انگلستان، رتبه ۱۲ را در ۲۰ اقتصاد OECD که آمارهای مقایسه‌ای آنان در دسترس است، در زیر فرانسه و چند پله پایین‌تر از آلمان به خود اختصاص داد.

چنین تصویری ادعای سرمایه‌گذاری در دانش را، آن طور که OECD مدعی است و از سرمایه فیزیکی پیشی گرفته است، پشتیبانی نمی‌کند. سرمایه‌گذاری در تجارت به عنوان سهمی در تولید ناخالص ملی، از سرمایه‌گذاری در دانش، در اقتصادهای با سرمایه‌گذاری بالا در دانش، آن‌طور که به وسیله OECD تعیین شده است، با ضریب قابل توجهی پیشی می‌گیرد.

علاوه بر این، گرچه ممکن است این موضوع که سرمایه‌گذاری در دانش، در برخی کشورهای OECD رشدی سریع‌تر از سرمایه‌گذاری در زیرساخت فیزیکی دارد، صحیح باشد، اما در بیشتر اقتصادها مشهود نیست. در انگلستان،‌ روند عکس ممکن است با اختصاص سرمایه ذخیره به افزایش زیرساخت فیزیکی به عنوان سهمی در تولید ناخالص داخلی روی دهد. می‌توان منطقا استدلال کرد که سرمایه‌گذاری در دانش در پیشبرد نو‌آوری اهمیت بیشتری دارد، اما تاکنون نتوانسته است جای سایر فرم‌های سرمایه‌گذاری فیزیکی به عنوان سهمی از درآمد داخلی را بگیرد.

● جهانی‌سازی و اقتصاد دانش

توسعه اقتصاد دانش و جهانی‌سازی، بسیار پایاپای هم پیش‌رفته‌اند. شرکت‌های جهانی زنجیره‌های تولید بین‌المللی مجتمع ایجاد کرده‌اند، با نوآوری‌های صورت گرفته (مانند تسهیلات R&D)، در آمریکا و اروپا، محصولات جدیدی ایجاد می‌شود که در کارخانه‌های سرهم‌سازی در چین ساخته شده‌اند، به غرب با کشتی برگردانده ‌شده‌اند و ارزش افزوده در حیطه‌ «دانش»، همانند طراحی، بازاریابی و تامین خدمات متناظر به آن افزوده شده است. برخی پردازش‌های پایه نیز مانند پردازش داده‌ها، خدمات رونویسی و خدمات ساده‌ مرتبط با کاربر، از طریق مراکز تماس در خارج از آن‌جا تحویل می‌شود.

رشد اقتصاد دانش به عنوان بخشی از پاسخ استراتژیک تهدید اشتغال انگلستان در رابطه با واردات از اقتصادهای با دستمزد پایین و گیج‌کننده‌تر از آن به عنوان یک پاسخ ضروری به اقتصادهای با دستمزد کم مانند چین و هند که در رابطه با دانش سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده‌اند تصور می‌شود که به این دو دلیل سهمی از تولید ناخالص داخلی به تحقیق و توسعه و افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان خانگی، اختصاص یافته است. الزام چنین امری در آن است که از طریق چنین سرمایه‌گذاری‌هایی در دانش، اقتصادهای با دستمزد پایین، سهم بیشتری از بخش‌های «مبتنی بر دانش» زنجیره‌ بین‌المللی تولید در آینده را تسخیر می‌کنند؛ مگر اینکه اقتصادهای غربی بیش از پیش در چنین حیطه‌ای رقابتی شوند.

جهانی‌سازی به عنوان یک عامل کلیدی و تعیین‌کننده در تغییرات OECD به حساب می‌آید تا جایی که انکار اهمیت افزایش چشمگیر تجارت جهانی و جریان‌های سرمایه‌گذاری در خلال دهه‌ گذشته، ساده‌انگاری است. اما در عین حال جهانی‌سازی تنها یکی از تاثیرات متعدد توسعه اقتصادی و ساختار اقتصادی در مثلا انگلستان است و نقش مرکزی این امر را به دلایل زیر که توسط برخی مفسرین و سیاست‌گذاران مطرح شده است، برعهده ندارد:

▪ داد و ستد بین‌المللی در ۲۰ سال گذشته به عنوان سهمی از تولید ناخالص ملی انگلستان گسترش نیافته است و عمده تبادلات با سایر اقتصادهای ثروتمند OECD بوده است

▪ سهم شغل‌های بخش‌های مستقیما در معرض رقابت بین‌المللی، به جای افزایش، کاهش یافته است

▪ واردات از آسیا افزایش عمده‌ای نداشته است، همان‌طور که افزایش واردات از چین به دلیل کاهش واردات از ژاپن کمرنگ شده است؛ چرا‌که تولیدکنندگان ژاپنی نیز به تولید با دستمزد پایین چین انتقال پیدا کرده‌اند

▪ گرچه عرضه خدمات از خارج، در صنایع مختلفی گزارش شده است، شواهد کمی از آن در بازار کار یا رقم تجاری به چشم می‌خورد: برای مثال استخدام در مراکز تماس انگلستان، در سال‌های اخیر به جای کاهش، افزایش داشته است.

▪ فرضیه تخلیه بازار کار با از دست رفتن کارهای تولیدی در اصل به ماجرای جهانی‌سازی مرتبط نیست؛ چراکه تنها ۱۰ تا ۲۰ درصد از دست دادن کارها را می‌توان به دادوستد با اقتصادهای با دستمزد پایین مربوط دانست.

بنابراین عمدتا اقتصاد دانش را مشتق از پیشرفت فناوری و موفقیت بومی می‌دانیم که سبب افزایش درخواست برای خدمات مبتنی بر دانش شده است.

البته فشارهای رقابتی جهانی نیز مهم هستند و به طور کلی اقتصاد دانش ممکن است به دلایل زیر به‌ طور فزاینده‌ای با اقتصاد جهانی در رابطه باشد:

▪ سرمایه‌ ایده‌ها و دانش، سرمایه‌ای جهانی است که شرکت‌ها و سازمان‌ها می‌توانند از سراسر جهان از طریق اینترنت به آن دست‌ یابند: شرکت‌های جهانی دانش بیشتری استفاده می‌کنند و به سهم بیشتری از دانش از طریق تامین‌کنندگان و مشتریان خود دسترسی دارند.

▪ با توجه به رقابت دانشگاه‌های جهانی بر سر بهترین‌ها و درخشان‌ترین‌ها، ممکن است بازار جهانی کار متقاضی فعالان دانش، در حال ظهور باشد. برخی معتقدند که شرکت‌های مبتنی بر دانش در آینده، به جای اینکه منحصرا به استعدادهای بومی تکیه کند، سهم بیشتری به آسیا به دلیل «سرمایه‌های هوشمند ارزان» خواهد داد.

▪ افزایش شاخص‌های بین‌المللی میزان تحقیق و توسعه ممکن است به عنوان راهنمایی برای تعیین شدت کل تحقیق و توسعه که مشخص کننده میزان نوآوری است، گمراه کننده باشد؛ برای مثال به نظر می‌رسد بخش مهمی از تحقیق و توسعه شرکت‌های انگلیسی در آمریکا انجام می‌شود. همچنین میزان قابل توجهی ارز منافع اقتصادی ناشی از انتقال فناوری از تحقیق و توسعه خارج از انگلستان به وسیله‌ سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی شرکت‌های چندملیتی به این کشور وجود دارد.

استدلال آخر ممکن است شرحی بیشتر باشد بر این مورد که چرا سرمایه‌گذاری تجاری در تحقیق و توسعه در انگلستان به عنوان سهمی از تولید ناخالص ملی در پاسخ به زمینه‌های اقتصادی مطلوب‌تر، محرک‌های جدید اقتصادی و ساختارهای سازمانی حمایتی قوی‌تر، کمتر شده است.

OECD معیارهای قدیمی شدت کل فناوری را که فروش دانش سبب ایجاد شکاف بین پیشروان جهانی از قبیل آمریکا، ژاپن وآلمان و سایر اقتصادهای اروپایی مانند انگلستان، فرانسه و هلند می‌شود، به حساب می‌آورد که به‌طور مشهودی کمتر از زمانی است که تحقیق و توسعه ساده را به عنوان معیار مدنظر قرار دهیم. این شکاف زمانی که نقش سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در صنایع فناوری پیشرفته یا متوسط در اقتصاد افزایش یافته باشد، قابل توجه‌تر است. مثلا بازار آمریکا اهمیت فزاینده‌ای برای برخی شرکت‌های انگلیسی پیشرو در زمینه‌هایی مانند هوافضا دارد.

اقتصاد دانش همچنین به عنوان محرک کلیدی بازسازی دادوستد بین‌المللی در برخی اقتصادهای پیشرفته به سمت ارزش افزوده‌های بالا،‌ ظهور می‌کند. در دهه‌ گذشته شاهد جهش اقتصادی در صادرات مرتبط با اقتصاد دانش از قبیل خدمات مالی، رایانه‌ای، تجاری، سلطنتی و هزینه‌های صدور مجوز در انگلیس بوده‌ایم.

در خلال سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ صادرات چنین خدماتی در مقایسه با رشد ۵۰ درصدی خدمات صادرات سنتی مانند حمل و نقل و سفر بیش از ۱۰۰ درصد رشد داشته است. در سال ۲۰۰۵ چنین صادراتی تقریبا ۷۰ درصد از کل خدمات صادرات را شامل می‌شد، در حالی که این رقم در سال ۱۹۹۵ تنها ۵۰ درصد بود. صادرات خدمات مبتنی بر دانش ارزشی بالغ بر ۷۶ بیلیون پوند در سال ۲۰۰۵ داشته است. جزئیات در جدول کنار آمده است.

به عنوان بخشی از پیگیری، می‌توان میزان تفاوت این الگو را در سایر اقتصادهای OECD جویا شد. به نظر می‌رسد انگلستان در مقایسه با سایر اقتصادها، وضعیت خوبی در بهره‌گیری از نتایج درخواست جهانی برای چنین خدماتی دارد. بی‌شک انگلستان سهم متفاوتی از موفقیت نسبی اقتصادهای اروپایی در بازارهای جهانی خدمات ایفا می‌کند.

مترجم: سارا محمدی