دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
عقل در انبان دولت
رابطهی عقل و دولت رابطهای است وثیق كه همواره مورد توجه اندیشمندان و فیلسوفان بوده است؛ مثلاً افلاطون بر این باور بود كه كسی میتواند بر مدینهی فاضله حكومت كند كه از نردبان تعالی بالا رفته و به نوعی جهانبینی و فهم درست (ویژن vision| =) دست یافته باشد و بهاصطلاح حكیمِ حاكم یا فیلسوفشاه باشد. یا ارسطو سیاست مُدُن را بخشی از حكمت عملی میدانست یا مثلاً وِبِر در سیر تحول و تكامل عقلانیت بشر نقطهای را قرار میداد كه طی آن بوروكراسی به بلوغ رسیده باشد و دولت ماهیت مدرن پیدا كرده باشد. این نگرش را در ایدهآلیسم آلمانی، بهخصوص در هِگِل نیز میتوان دید كه در سیر تكاملی روح یا عقل در نقطهی اوج به دولت میرسید. لذا نوعی همآمیختگی عقل و دولت در سراسر تاریخ اندیشهی سیاسی به چشم میخورد. از این مقدمه كه بگذریم، برای ورود به بحث اصلی، مقدمهی دیگری نیز لازم است و آن تعریف عقل است.
از یك زاویه میتوان عقل را مرادف حكمت(wisdom) انگاشت و آنچهرا كه محافظهكاران آنرا انباشت سنت مینامند، به این معنا عقل نامید لذا عقلانیت آن چیزی است كه با اجماع نسلهای گذشته فاصلهی چندانی نداشته باشد. مثلاً شاید عقل نقلی دستگاه فقهیِ ما را بتوان از این نوع دانست؛ یعنی وظیفهی فقیه آناست كه بتواند از قرآن و كلام معصوم بنا به قاعدهی "علینا القاءالاصول و علیكم التفریع"، نوعی تفریع و حكم جدید بهدست آورد. در اینجا جای چندانی برای عقل خودبنیاد و شّكِ دستوری باقی نمیماند، جز چند قاعدهی مشهور به مستقلات عقلیه مانند استصحاب و تخییر و ...
قسم دوم؛ نوعی عقلانیت داریم كه شاید بتوان بدان عقلانیتِ فرهمند نام نهاد. در این عقلانیت فاصلهی بین هدف و وسیله از یكسو و نیز فاصلهی بین مدعا و دلیل از سوی دیگر بسیار زیاد است. این نوع عقلانیت طبعاً خصلت انقلابی داشته و نسبت به عقلانیت سنتی ساختار شكن است، گرچه خود نیز ممكن است راه به دهی نبرد. اساساً معنای "راسیونالیسم" از ریشهی reason بهمعنای دانهی شن گرفته شده است. در عربی نیز معادل آن، كلمه "حصی" است؛ لذا راسیونالیسم عمدتاً به سنجشگری و حسابگری نزدیكتر است تا به معنایی مثل "اینتلكت" یا خرد. البته همهی امور عقلانی، فرهمند نیستند. عقلانیت حداكثری آن است كه رابطهی منطقی بین مدعا و دلیل و همچنین رابطهی هدف و وسیله برقرار باشد.
معنای سومی كه من مراد میكنم، "عقلائیت" است. امری عقلایی است كه در جمع مرجعی مورد مذمت قرار نگیرد، فارغ از آنكه بین مدعا و دلیل نسبتی برقرار باشد یا نباشد یا بین هدف و وسیله نسبتی موجود باشد یا نباشد. گروه مرجع الزاماً عقلای قوم نیستند، بلكه افرادی هستند كه برای كنشگر نظر آنها مهم است. پس اگر كنشگری بداند كه سیاست امری متعلق به عرصهی همگانی است، آنگاه گروه مرجعاش همگان خواهد بود و به این میگویند عقلائیت حداكثری و نتیجهی كار بهقول قدما میشود تفاهم عرفی. حال اگر كنشگری سیاست را امری شخصی تلقی كرد، آنگاه گروه مرجعاش عدهی معدودی از اطرافیان خواهند بود كه بیشتر خصلتی "كنفورمیستی" دارند و به این نوع عقلائیت میگویند عقلائیت حداقلی و نتیجهی كار هم عرف خاص یا "خاص الخاص" خواهد شد.
از جانبی دیگر، سیاست نیز دو جنبه دارد؛ جنبهی نظری و جنبهی عملی. در جنبهی نظری یا تئوریك، فرضیهای ساخته و پرداخته میشود و به دنبال مداركی هستیم كه فرضیه را تأیید نماید و آنگاه بتوانیم در عمل یا "پراتیك" آنرا بهكار ببندیم. پس میتوان دو شاخص را برای ارزیابی عقلانیت و عقلائیت رفتار هر دولتی در هر مقطع زمانی بهكار بگیریم؛ اول بسنجیم كه بهلحاظ نظری و عملی، فرضیههای دولت برای برنامهریزی چهقدر عقلانی بوده است و چهقدر در عمل مقدور است و ابزاری كه بهكار گرفته است متناسب با اهدافش بودهاند یا نه. دوم اینكه ببینیم كه رفتار آن دولت تا چهاندازه عقلایی بوده است؛ یعنی مورد مذمت عقلا قرار نگرفته است و آیا حداكثر عقلا با آن همدلی نشان دادهاند؟
مثلاً فرض كنید كه دولت صدام، یكشب تصمیم میگیرد كه كویت را ضمیمهی خود كند و آنرا استان نوزدهم خود بنامد. با شاخص اول میسنجیم كه این رفتار چهقدر عقلانی است؟ اول اینكه آیا مدعای صدام با دلایل او هماهنگی دارد یا نه؟ بهنظر میرسد در ارزیابی شاخص اول، كار او "یوتوپیك" نبود، زیرا اولاً دلیل اقامه كرد و ثانیاً ابزار او با اهدافش سازگار و برای اشغال كویت كافی بود. اما با شاخص دوم چه؟ آیا رفتار او عقلایی بود یا نه؟ بهگمان من رفتار او از عقلائیت حداقلی برخوردار بود؛ چون در جمع معدودی از سران حزب بعث آنرا مطرح كرده بود و آنان نیز سر را به نشانهی تأیید تكان داده بودند و از این ابتكار "سیدالرئیس" استقبال هم كرده بودند و هیچكس او را مذمت نكرد. شاید اگر او میخواست در منطقهی سنینشین عراق رایگیری كند، با رای بالایی، همهپرسی اشغال كویت رای میآورد، اما چنانكه گفتیم، سیاست امری همگانی شده است. امروز سیاست امری جهانی است و در كانون گسترهی همگانی قرار دارد. لذا اشغال كویت امری كاملاً غیرعقلایی بود و دیدیم آنچه دیدیم.
اما ایران؛ شاید بتوان ادوار دولت در ایران پس از انقلاب را به چهار مرحلهی مشخص تقسیم كرد: از ابتدای انقلاب تا پایان جنگ، دورهی سازندگی، دورهی اصلاحات و دورهی مابعد اصلاحات.
خود انقلاب با اینكه رهبر آن از كاریزمای بالایی برخوردار بود، اما هدف و وسیله با یكدیگر منطبق بودند. وقتی او گفت شاه باید برود، ابزار آنرا هم داشت. اما در زمان جنگ شعارهای بلندپروازانهای مطرح شد و معلوم بود كه این شعارها عقلایی نیستند. گرچه شعارها بیشتر از ناحیهی دستگاه تبلیغاتی و مردم مطرح بود تا شخص امام، مثلاً شعار "یا همه عالم بگیریم یا بر عالم پی زنیم" یا "جنگ، جنگ تا رفع فتنه در عالم" یا "الشرق لنا و الغرب لنا؛ القدس لنا و النصر لنا." اینگونه شعارها از نظر عقل سلیم (ommonsense) پذیرفته نبودند.
در مقطعی، حتی عدهای برای سیاستورزی و مُلكآرایی بهدنبال عقل نقلی رفتند؛ یعنی تلاش كردند كه به سبك شیخ فضلالله نوری از درون متون فقهی قواعد كشورداری را استخراج نمایند و این نوع اسلام فقاهتی تا سال ۱۳۶۳ نیز كمابیش نیمه جانی داشت تا بهكلی مندرس شد و كمكم پذیرفته شد كه بهتر است سیاستهای نظام فقط مخالف شرع نباشند؛ نه آنكه مستخرج از شرع باشند؛ و آشكار است كه بین این دو تفاوت بارزی است.
در دروهی سازندگی با آنكه نوعی عقلانیت بر رفتار دولت حاكم شد، اما چون موجهنمایی یا (JUSTIFIATION) |بر آنها حاكم نبود، از عقلانیت متوسطی برخوردار بود.در دورهی اصلاحات اما با دو مقطع روبهرو هستیم؛ دورهی اول ریاستجمهوری خاتمی و دورهی دوم. در دورهی اول ریاستجمهوری او تقریباً میتوان گفت هم عقلانیت بالا بود و هم عقلائیت؛ به شهادت و رای و استقبال مردم ایران و دنیای خارج. اما در دورهی دوم، با اینكه اعمال غیرعقلانی زیادی از دولت سر میزد، معالوصف مورد مذمت تودهی مردم قرار نداشت و تنها نخبگان بودند كه از وی روی برتافتند.
دورهی بعد از اصلاحات را هم باید صبر كرد و دید؛ اما شواهد نشان میدهد كه گروه مرجع دولت جدید عدهی معدودی از اشخاص هستند كه رفتار فرقهای از خود نشان میدهند و به تمجید این رفتار میپردازند و متأسفانه امور كاملا خصوصی مثل روِیاها، استخارهها، اخبار "مَلاحِم و فِتَن"، مبنای تصمیمات قرار میگیرد. این امور شخصی و خصوصی اگر به عرصهی همگانی كشیده شود، سم مهلكی برای سیاستمداری و جهانداری و دولتمداری خواهد بود.
قصهای منسوب به انوری است كه انوری شاعر، با دقت در كواكب و افلاك و قَران نَحسَین به این نتیجه رسید كه در روز خاصی، توفان سهمگینی در میرسد و مردم هلاك میشوند، مانند توفان كاترینا. او چون به دربار دسترسی داشت، متوسل به شاه شد و جارچیها جار زدند و مردم هم از ترسشان نقب كندند یا به غارها پناه بردند. پیرزنی هم شمعی را روشن كرده و در جایی پناه گرفته بود. ساعت نحس كه گذشت، مردم بیرون آمدند و دیدند كه نسیم چنان بوده كه حتی شمع را هم خاموش نكرده است. مردم هم از آن روز شعری ساختند و در هجو انوری میخوانند و انوری هم مجبور شد كه شهر را ترك كند. آن شعر چنین بود:
میگفت انوری كه در این سال بادها
چندان وزد كه كوه بجنبد تو بنگری
بگذشت سال و برگ نجنبید از درخت
یا مرسل الریاح، تو دانی و انوری
سعید حجاریان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست