جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

پس زمینه اجتماعی واژه ها


پس زمینه اجتماعی واژه ها

رویکرد ویتگنشتاینی به تحلیل گفتمان

گفتمان اصطلاحی در زبان شناسی است و به معنی بستر زبانی فراتر از جمله در گفتار و نوشتار است.جنبه ممیز گفتمان در عین حال آن است که بر پویایی ارتباطی زبان تاکید می ورزد.به این معنی، تحلیل گفتمان یعنی بررسی تمام مولفه هایی که بخشی از کنش ارتباطی را تشکیل می دهند: فحوای سخن، هدف ارتباط، حال و هوای گفتمان و الخ.در این مقاله استیو هونیش سعی دارد با یاری جستن از نوشته های ویتگنشتاین، تأثیر او را بر تحلیل گفتمان بیان دارد و چار چوب اصلی نظری تحلیل گفتمان را بیش از آنکه متأثر از نظریه کنش گفتاری بداند، برگرفته از رویکردی می داند که ویتگنشتاین بر تحلیل گفتمان دارد.او در این مقاله با استناد به دو کتاب «پژوهش های فلسفی» و «فرهنگ و ارزش» که از آثار ارزشمند ویتگنشتاین به شمار می روند، پیش می رود.

در کتاب «فرهنگ و ارزش»، که شامل موعظات ویتگنشتاین است، نکته قابل تأمل و معما گونه ای وجود دارد.او در بخشی از کتاب این طور می نویسد: «در گفت وگو شخصی توپی را به سمت فرد دیگری پرتاب می کند، شخص دیگر نمی داند که آیا قرار است آن توپ را به همان شخص بازگرداند و یا آن را به سمت فرد سومی پرتاب کند یا آن را همان طور بر روی زمین رها کند و شاید هم باید آن را بلند کند و در جیبش بگذارد.» این نکته از آن جهت قابل تأمل است که در اکثر مواردی که دو نفر در شرایط معمولی در حال گفت وگو هستند، هیچ مشکلی در فهم سخنان یکدیگر ندارند و به راحتی می توانند با ساختن جملات معنی دار پاسخگوی گفته های یکدیگر باشند. شاید هدفی که ویتگنشتاین از بیان این نکته دارد آن است که هنگامی که دو هم سخن در حال گفت وگو با یکدیگرهستند، مجبورند در روند گفت وگو با احتیاط پیش روند و در تعیین بهترین نوع بازی، قواعد، اهداف، حدود و بازیکنان اهتمام ورزند.اما چگونگی ادراک و پاسخگویی به جملات در روند بازی گفت وگو هنوز به صورت معمایی حل نشده باقی مانده است.به طور گسترده هدف از تحلیل گفتمان حل کردن این معما، تشریح بازی، روشن سازی قواعد مبهم، تعیین حدود و شناسایی بازیکنان، مربی و داور است.هر چند امروزه تحلیل گفتمان یکی از شاخه های اصلی زبان شناسی است، اما بدنه اصلی چند رویکرد تنومند آن ریشه در فلسفه دارد و حداقل دو رویکرد آن مستقیماً از نوشته های فلاسفه برجسته به عاریه گرفته شده اند.نظریه کنش گفتاری که توسط فیلسوفانی چون جی.ل.آوستین و جی.آر.سرل شکل گرفته است و نظریه پراگماتیک که خطوط فکری اچ.پی.گرایس در شالوده آن کاملاً مشهود است.درست است که جوانه های این رویکرد در افکار و نظریات این سه فیلسوف ریشه دارند، اما بلوغ و عظمت خود را مدیون آثار و نوشته های فیلسوف بزرگ لودویگ ویتگنشتاین هستند.شما با مطالعه «پژوهش های فلسفی» نقاط مشترکی بین نظریه کنش گفتار و خوانشی که ویتگنشتاین از زبان ارائه می دهد، می یابید.

این مقاله سعی دارد رویکرد اندیشمندان امروزی را به تحلیل گفتمان بر پایه فلسفه ویتگنشتاین در زمینه زبان توجیه کندو نشان دهد اصول تحلیل گفتمان با فلسفه زبان ویتگنشتاین دارای نقاط مشترکی است.آن نقاط مشترک عبارتند از: تأکید بر زبان عادی و روزمره، معنا، بازی زبان و نقش سیاق، کنش های گفتاری، ارتباط زبان با زندگی، نقش آداب و رسوم و کنش های قانونمند، حد ناپذیری معنا و همچنین انزجار از تقلیل گرایی و در آخر تمرکز بر حرکات در بازی.تحلیل گفتمان در بررسی مفهوم «معنا و ادراک» مسیری کاملاً متفاوت از فلسفه را پیش می گیرد و تمام نیروی خود را بر توجیه چگونگی به کارگیری اشکال زبان در ارتباط متمرکز می کند.در تحلیل گفتمان پاسخ به این پرسش که چگونه خطاب کننده پیام های زبانی را با هم ترکیب می کند و آن ها را به خطاب شونده انتقال می دهد و چگونه خطاب شونده بر روی آن پیام های زبانی کار می کند تا بتواند مفهوم آن ها را درک کند، ضروری است.بنا بر این تحلیل گفتمان در جنبه هایی با فلسفه زبان تفاوت دارد و در تعریف آن باید به این نکته توجه داشت که جهت گیری تحلیل گفتمان بیشتر به سمت مطالعه اشکال زبانی و قاعده توزیع آن ها در گفتار است و از جهتی نیز توجه خود را بر روی اصول تفسیر عمومی متمرکز کرده است.اصولی که افراد با کمک آن معنی چیزی را که می گویند و یا می شنوند، درک می کنند.در عوض، در نظریه پردازی های فلسفی، کند وکاو بر روی این مسائل، اغلب شکل تحلیل تجربی را به خود می گیرد.ویتگنشتاین در کتاب «پژوهش های فلسفی» اهتمام فراوانی به زبان روزمره نشان داده است.به اعتقاد او زبان روزمره برای هر گونه تحلیل معنی دار گفت وگو و متن نقطه آغاز خوبی است.تحلیل معنایی بافت گفتمان های اجتماعی به زعم او نباید با کمک منطقی فرمال و یا با کمک ساختار های شناختی صورت گیرد.

بلکه در این تحلیل در نظر آوردن فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی و همچنین تأثیر آنها بر روی کاربرد و فهم زبان، می تواند بسیار مفید باشد.اعتقاد به این امر سبب شده است که او همیشه با مرتبط دانستن معنای واژه با شیئی که آن واژه نشانگر آنست مخالف باشد.او در پی این مخالفت نظریه ای غیرتقلیل گرا را بیان نمود که بعد ها بنیان رویکرد ویتگنشتاینی به تحلیل گفتمان را شکل داد.ویتگنشتاین درباره واژه معنا این طور می نویسد: «معنای یک واژه همان کاربردی است که آن واژه در زبان دارد.» بنابراین افرادی که در گفت وگو شرکت می کنند، معانی واژگان به کار رفته در آن گفت وگو را متناسب با کاربرد آن واژگان در آن گفت وگو درک می کنند. این نظریه ساختار تئوریک و جامعی دارد، اما هنگامی که آن را در تحلیل یک گفت وگو به کار می بریم با محدودیت هایی برخورد می کنیم که از جمله آن ها می توان ناکارآمدی این نظریه هنگام مواجهه با نشانه های معمولی در گفتمان را نام برد. برای مثال، این نظریه قادر به توجیه نتیجه گیری ها تبعات ضمنی سخنانی که افراد به طور معمول در گفتمان به آن ها دست می یابند، نیست. این نظریه در تحلیل کاربرد یک واژه، تنها قادر به توجیه معنای مستقیم آن واژه است، در حالی که دیگر معانی آن واژه را دست نیافته، رها می سازد.معانی ای که تنها با در نظرگرفتن لحن و ضرباهنگی که آن واژه تحت تأثیر آن بیان شده است، قابل دست یابی است. ویتگنشتاین با آگاهی از این نقصان به سرعت تعریف خود را از واژه «معنا» محدود می سازد ولی در عین حال تحلیل معنایی خود را از سطح واژگان فراتر برده و تا سطح تحلیل جملات ارتقا می دهد.او بر فهم جملات تأکید می ورزد و معنایابی واژگان به صورت جداگانه را کاری بس بیهوده می انگارد.تأکید ویتگنشتاین بر این نکته، منجر به شکل گیری دو دیدگاه فلسفی که در تحلیل گفتمان نقشی حیاتی بر عهده دارند، شد.

اول اینکه در تحلیل گفت و گو، حوزه تمرکز را باید از سطح تحلیل واژگان فراتر برد و آن را به سطح جملات ارتقا داد و دوم، تحلیل زبان به تنهایی جایز و بایسته نیست، بلکه زبان را باید با توجه به قرینه و محیطی که زبان در آن به کار رفته است، تحلیل کرد.ویتگنشتاین پس از اینکه معنا را به عنوان ابزاردر بازی زبان معرفی می کند، زاویه ای دیگر به دیدگاه خود می افزاید و واژه کارکرد را نیز به دایره واژگان خود وارد می سازد.

به اعتقاد او کارکرد زبان چیزی بیش از انتقال افکار است. او در کتاب «پژوهش های فلسفی» با خوانشی که از کارکرد زبان ارائه می دهد، خواننده را از این ایده که کارکرد زبان همیشه و در همه جا انتقال افکار است، دور می سازد.از دیدگاه او زبان شامل گفتمان درگفت وگو و متن است و این مسئله خود نشان دهنده تعدد کارکرد ها و اهداف زبان است.

مفهومی که ویتگنشتاین از کارکرد ارئه می دهد، از کاربرد کاملاً متفاوت است.مفهوم کارکرد همان نقشی است که واژه و جمله می پذیرد در حالی که مفهوم کاربرد برابربا معنایی است که یک واژه و یا یک جمله دارا است.به کارگیری واژه و جمله به منظور انجام کاری و ایفای نقشی صورت می گیرد، و این ایفای نقش همان کارکرد نامیده می شود.ویتگنشتاین نه تنها میان کارکرد و کاربرد تفاوت قائل می شود، بلکه کنش و کارکرد زبان را هم دو مقوله جدا از هم می داند.در نگاه او این دو مقوله تنوع بسیار و نامتناهی دارند.به علاوه کنش و زبان هر کدام به نوبه خود با زندگی روزمره در آمیخته و بسیار با آن مرتبط هستند.ارتباطی که به نظر می آید در نظریه گفتار هیچ توجهی به آن نشده است.

درست است که ویتگنشتاین با به کارگیری واژه بازی زبانی قصد دارد زبان را نوعی از کنش بداند، اما برخلاف آوستین هیچ گاه کنش های گفتاری را طبقه بندی نمی کند. زیرا معتقد است: «انواع بی شمار و متفاوتی از کاربرد ها وجود دارد که ما آن ها را سمبل، واژه و جمله می خوانیم و همه آگاهیم که این کثرت، عدد ثابتی ندارد، بلکه با ظهور زبانی جدید بازی زبانی جدیدی پا به عرصه وجود می گذارد و متناسب با آن دسته دیگری منسوخ و فراموش می شود.» ویتگنشتاین این کثرت را در نتیجه کنش و همچنین ارتباطی که کنش با زندگی روزمره دارد، می داند.با توجه به این مستندات،خطوط فکری ویتگنشتاین است که با قرار گرفتن در کنار هم چارچوب بنای ساختمان تحلیل گفتمان را برپا نگه داشته است.

نویسنده: استیو هونیش‎

مترجم: پریسا صادقیه