شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

در جست وجوی معصومیت از دست رفته


در جست وجوی معصومیت از دست رفته

ریشه یابی انحرافات اجتماعی در جوانان

ریشه یابی انحرافات اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا این مسائل امنیت اجتماعی را سلب و مانعی برای رشد و توسعه جامعه محسوب می شود.

به طور کلی، هر رفتاری که از فردی سر می زند، ریشه در عواملی دارد که به طور معمول در طول زندگی سر راه وی قرار دارد و او را به انجام عملی خاص وادار می کند.

در واقع ریشه اختلال ها، بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی، آسیب شناسی اجتماعی است؛ زیرا اگر در جامعه ای عرف اجتماع مراعات نشود، انحراف پدید می آید و رفتارها آسیب می بیند. یعنی، آسیب زمانی پدید می آید که از هنجارهای قابل قبول اجتماعی تخلفی صورت پذیرد.

اهمیت ندادن به هنجارهای اجتماعی موجب پیدایش آسیب اجتماعی است.

از سوی دیگر، اگر رفتاری با انتظارات مشترک اعضای جامعه سازگار نباشد و بیشتر افراد آن را ناپسند و یا نادرست قلمداد کنند، ناهنجاری اجتماعی محسوب می شود.

هر جامعه ای از اعضای خود انتظار دارد که از ارزش ها و هنجارهای خود تبعیت کنند. اما طبیعی است که همواره افرادی در جامعه یافت می شوند که از پاره ای از این هنجارها و ارزش ها تبعیت نمی کنند و بزهکاری از مهم ترین این مسائل است.

بزهکاری بیشتر به جرائم کم اهمیت گفته می شود و چون اطفال معمولا مرتکب این نوع جرائم می شوند، در مورد اطفال استفاده از واژه بزهکاری بهتر از استفاده از واژه مجرمیت است.

با یک تعریف ساده می توان گفت، طفل بزهکار فردی است که قبل از رسیدن به سن هیجده سالگی، مرتکب جرمی شود.

اصلاح بزهکاری نوجوانان نخستین بار در انگلستان و در دورانی که جرائم کودکان و نوجوانان افزایش یافته بود گفته شد، از آن پس واژه بزهکاری اطفال در تمام کشورها متداول گردید.

در آمریکا لایحه در سال ۱۸۹۸ به تصویب رسید و به صورت قانون درآمد. همزمان با تصویب این قانون دادگاه های اطفال تشکیل گردید و این اولین دادگاهی بود که رسما شروع به کار کرد. فکر تاسیس دادگاه های اطفال به سرعت در تمام ایالت ها پیدا شد و امروز در تمام ایالات آمریکا دادگاه اطفال وجود دارد.

● رفتارهای هنجارشکن

عوامل شخصیتی از عوامل معطوف به نداشتن تعادل روانی، شخصیتی و اختلال در رفتار است. افراد کجرو ویژگی شخصیتی شان عبارت است از خودمحوری، پرخاشگری، هنجارشکنی، فریبندگی ظاهری و عدم احساس مسئولیت برون گرا؛ تشنه هیجان و ماجراجویی و... که هیچگاه به پیامد عمل خود نمی اندیشند و معمول مستعد انجام رفتارهای نسجیده و انحرافی هستند.

گروهی از افراد بزهکار نیز ویژگی های شخصیتی دیگری دارند؛ خودمحور و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات آنان توجه نمی کنند. این افراد اغلب با رؤیاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، و روابط عاشقانه آرمانی سرگرم اند.

اغلب این افراد والدینی داشته اند که از نظر عاطفی نسبت به آنان بی توجه اند یا سرد و طردکننده بوده و یا بیش از حد به آنان محبت کرده و ارج می نهند.

آنان به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی، از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه، ترک تحصیل، سرقت و اعتیاد گرایش پیدا می کنند.

گاهی اوقات هم ارتکاب به جرائم را فقط یک کار تفننی و به عنوان گذران اوقات فراغت می دانند.

با اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادی هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار نماید، ولی فقط به خاطر اینکه در چند روز زندگی خوش باشند دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع می زنند.

عده ای از نوجوانان نیز به دلیل روحیه تنوع طلبی و زیاده خواهی و عدم تربیت صحیح و عدم هدایت درست این غریزه طبیعی، دست به اعمال خلاف می زنند.

معمولا نوجوانان جرایم را به صورت گروهی انجام می دهند و دوست دارند خیلی زود به نتیجه برسند. ساده ترین جرمی که اطفال و نوجوانان انجام می دهند دزدی است؛ زیرا به محض اینکه مالی را دیدند تصمیم می گیرند و دستبرد را انجام می دهند. جرایم این رده سنی مانند کلاهبرداری، جعل و اختلاس نیست که نیاز به فکر و اندیشه داشته و از پیچیدگی خاصی برخوردار باشد.

عوامل گوناگونی در بروز بزهکاری موثر است و تنها نمی توان علت خاص و واحدی را برای آن درنظر گرفت. عوامل مختلفی نظیر عوامل اجتماعی، اقتصادی، فیزیولوژیکی و... در کنار هم باعث می شوند که بزهکاری در نوجوانان و اطفال به ظهور برسد.

● نقش سلامت محیط خانواده

در حال حاضر شاید محیط اجتماع را بتوان به سختی کنترل کرد و یا عوامل اجتماع که باعث بروز بزهکاری می شوند را کاهش داد؛ اما محیط خانواده نقش بالاتری در بزهکاری بچه ها دارد و ما عوامل خانوادگی را در بزهکاری نوجوانان موثرتر می دانیم. درعین حال آرامش و سلامت محیط خانواده می تواند نقش موثری در مثبت یا منفی بودن طفل یا نوجوان داشته باشد.

همچنین می تواند او را به جرم و جنایت سوق دهد یا به سطح عالی و متعالی جامعه برساند. نخست آرامش خانواده مهم است. خانواده باید محیطی آرام و آسوده برای نوجوانان آماده کند و اگر این آرامش مهیا شود، قطعا محیط نخواهد توانست طفل را منحرف کند. آرامش خانواده بستگی به فرهنگ و آگاهی لازم پدر و مادر دارد. آنان باید شخصیت طفل را بشناسند و آموزش های لازم را دیده باشند.

همچنین پدر و مادر باید از لحاظ اخلاقی دچار مشکل و تنش نباشند و اگر هریک از آنها دچار مشکل و تنش باشند، این مشکل را به بچه منتقل می کنند؛ چون مهم ترین خاصیت طفل الگوپذیری است و این الگو ممکن است خانواده، جامعه یا اشخاص دیگر باشند؛ اما بهترین و نزدیکترین الگو پدر و مادر است.

محیط خانواده اولین محیطی است که فرد در آن رشد می کند و هنجارها را می آموزد. علی رغم اینکه بسیاری از عوامل در وقوع بزهکاری اطفال و نوجوانان دخیل اند، اما در گام نخست این خانواده ها هستند که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت اطفال دارند. چنانکه با ترتیب درست می توانند کودک را به راه صحیح هدایت کنند و یا شرایط و محیط را برای تحقق بزهکاری توسط اطفال مهیا سازند.

معمولا والدین اطفال یا نوجوانان بزهکار از نظر رفتاری یا بسیار خشن و سخت گیر هستند و یا نسبت به فرزند خود بسیار بی توجه و سهل انگار هستند. غالبا والدین این دسته از اطفال و نوجوانان در ارتباط برقرارکردن با فرزند خود دچار اشکال هستند و نمی توانند به درستی به تکالیف خود نسبت به فرزندشان عمل کنند.

محققان با پژوهش های اجتماعی، وضع نابسامان محیط خانوادگی را در بروز جرائم تأیید کرده اند و اذعان داشته اند که وضع خانوادگی شخص رابطه مستقیم با بروز حالت خطرناک و بزهکاری وی دارد. از نظر تحصیلات و مسائل فرهنگی، فرزندان خانواده های سطح پایین و متوسط به مراتب بیشتر از فرزندان خانواده های روشنفکر و سطح بالای جامعه در معرض ارتکاب جرایم مختلف هستند.

بنابراین نباید سیاست جنایی خاص بزهکاران صغیر و نوجوان را از سیاست حمایت خانواده جدا دانست. به عبارت دیگر حمایت درست از نهاد مقدس خانواده و نظارت اساسی و کارشناسانه تر بر آن سبب کاهش جرائم خاص صغار و نوجوانان خواهدشد.

به نظر روانشناسان اگر شخصی در محیط خانواده از نظر رفع نیازهای اساسی جسمی و روانی مانند نیازهای عاطفی ارضا نشود، به احتمال فراوان در آینده ای نه چندان دور به طرق مختلف به اعمال ضداجتماعی دست زند.

عدم وجود محبت، ارتباطات صمیمی، تفاهم متقابل و درعین حال وجود تشنج در خانواده، از هم گسیختگی خانواده، طلاق، فوت والدین و... از جمله عواملی هستند که در وقوع بزه توسط نوجوانان و اطفال موثر است.

● زمینه ساز بسیاری از انحرافات اجتماعی

بیکاری یکی از ریشه های مهم بزهکاری و کجروی افراد یک جامعه است. بیکاری موجب می شود که افراد بیکار جذب مراکز تجمع افراد بزهکارشده، به تدریج به دامان کجروی های اجتماعی کشیده شوند.

علاوه بر این، چون بیکاری زمینه ساز بسیاری از انحرافات اجتماعی است، مثلا افراد با زمینه قبلی و برای کسب درآمد بیشتر دست به سرقت می زنند؛ چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت برای تأمین مخارج زندگی خود مجبور است به هر طریق ممکن زندگی خود را تأمین کند. از نظر چنین فردی، بزهکاری به ظاهر معقول تر و بهترین این راه هاست.

در میان علل و عوامل پیدایش بزهکاری و ارتکاب انحرافات اجتماعی، عامل فقر و مشکلات معیشتی و اقتصادی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. کم بودن بضاعت مالی خانواده ها و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای طبیعی و ضروری مانند فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتی در مقطع متوسطه، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینه بروز سرخوردگی، ناراحتی های روحی، دل مشغولی، افسردگی و انزواطلبی را در فرزندان فراهم می سازد.

جامعه ای که از یک ثبات و پایداری اجتماعی برخوردار نیست و دائما دچار هرج و مرج و بی نظمی از قبیل جنگ، شورش، اختلافات طبقاتی، آلودگی هوا، وضع بد سکونت، جمعیت بالا و... باشد، قطعا شرایط و بستر مساعدی را برای ارتکاب بزه فراهم می کند و بالعکس جامعه ای که از یک ثبات و نظم اجتماعی واقعی برخوردار است، می تواند به مرور زمان ریشه های بزهکاری و عوامل آن را در خود بخشکاند.

کمبود امکانات نظیر امکانات بهداشتی، خوراک، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای اشخاص برطرف نشده و موجب تحریک و ترغیب آن ها به ارتکاب بزه های مختلفی می شوند. درچنین شرایطی برخی از والدین از کودکان خود برای ارتکاب جرائمی همچون سرقت استفاده می کنند و یا با وادار کردن فرزندانشان به تکدی گری آن ها را وسیله ای برای امرار معاش قرار می دهند.

● همانند سازی با الگوهای رفتاری دوستان

از دیگر عوامل موثر در بزهکاری اطفال، دوستی با افراد فاسد و بی بندو بار است. نوجوان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانش همانندسازی می کند و به شدت از آنان تاثیر می پذیرد. نوجوانی که از خانواده طرد می شود برای جبران کمبودهای عاطفی و روانی اش، برای کسب حمایت و تایید به دوستان هم سن و سال خود روی می آورد.

وی به دنبال افرادی می گردد که مانند خودش هستند. از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان نا باب خود دست به اعمال ضداجتماعی و خلاف بزند.

با آن که تاکنون علل عضوی معین برای تمامی بیماری های روانی شدید از قبیل، روان رنجوری و روان پریشی یا کندذهنی (عقب ماندگی ذهنی) شناخته نشده است، ولی باید پذیرفت که هرکس بنا برقانون وراثت، دارای بنیه یا مقاومت بدنی و ذهنی محدودی است.

کسانی که از این جهات ناتوان تر باشند، زودتر دچار انحراف اجتماعی می شوند، چنین افرادی دارای اعتقادات هذیانی یا خیالبافی های افراطی هستند، به شدت به آن اعتقاد دارند و با دلیل و برهان نمی توان آن را اصلاح کرد.

سیستم درک واقعیت این بیماران مختل است، به همین دلیل ممکن است افراد جامعه را دشمنان واقعی خود بدانند و به آنها حمله کنند یا بدون دلیل نسبت به همسر خود بدبین شوند و او را متهم به ارتباط با افراد بیگانه کنند. در اصطلاح روان شناسی به این افراد، شخصیت های پارانوئیدی می گویند.

اختلالات عاطفی یکی از زمینه های بزهکاری است. بسیاری از بزهکاران، جوانان ناکام و محرومیت کشیده ای هستند که با نشان دادن پرخاشجویی علیه دنیای پراز تناقض و ناسازگار بزرگسالان، عصیان کرده اند.

روانشناسان عوامل گوناگونی را برای بزهکاری اطفال احصا کرده اند. بزهکاری با صفات روانشناختی مختلف و متنوعی همراه است که برخی از آنها عبارتند از هوش کمتر از متوسط، خلق و خوی پرخاشگرانه و... روانشناسان ثابت کرده اند که بزهکاران نسبت به دیگر افراد به مراتب از عزت نفس پایین تری برخوردار بوده اند.

اگر به گذشته اطفال و نوجوانان بزهکار توجه داشته باشیم، خواهیم دید که اکثر قریب به اتفاق آن ها، به نحوی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. در مباحث روانشناختی، این نظریه دربین قشری از روانشناسان وجود دارد که اگر کودکی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته، فردی برون گرا باشد، در آینده خود به طرق مختلفی در مقام انتقام برخواهد آمد.

بعضی از جرم شناسان معتقدند که امروزه مهاجرت های داخلی و همینطور بین المللی، یکی از دلایل عمده افزایش نرخ بزهکاری مخصوصا درمیان نسل اول مهاجران است.

همچنین پیشرفت و گسترش وسائل ارتباط جمعی می تواند از دیگر عوامل بزهکاری باشد. بدین صورت که پخش فیلم های رزمی، نشان دادن روش های سرقت و... هر کدام به نوعی می تواند تاثیراتی منفی بر کودکان بگذارد و درعین حال موجب سوق دادن آن ها به ارتکاب بزه های گوناگون گردد.

در مورد اطفالی که مرتکب جرائم گوناگون می شوند، باید به این نکته مهم توجه داشت که بدلیل شرایط سنی حساس و ویژه این قشر از افراد جامعه، نباید عناوینی همچون مجرم یا بزهکار بالفطره را در مورد آن ها به کار برد. در واقع برچسب زنی و به کاربردن این عناوین از لحاظ روحی و شخصیتی می تواند تاثیرات زیانباری بر اطفال داشته باشد.

● ناکامی و نداشتن مهارت حل مسئله

مثلث ناکامی، محرومیت و پرخاشگری در ارتباط مستقیم با هم است. بدین معنا که محرومیت و برآورده نشدن به موقع نیازهای فرد باعث می شود که فرد احساس ناکامی کند و به پرخاشگری روی آورد.

وقتی فردی چیزی بخواهد و به آن نرسد ممکن است به پرخاشگری روی آورد. نکته این جاست که ناکامی یک احساس طبیعی است و حتی باعث می شود فرد برای تامین آن چه مدنظر اوست تلاش بیشتری کند اما برخورد نادرست با احساس ناکامی و نداشتن مهارت حل مسئله و کنترل خشم، باعث پرخاشگری می شود.

در روانشناسی ثابت شده است که هرگاه کودکی را از نیروی پرخاشگری خود محروم کنند، گرفتار یک حس ناامنی و اضطراب خواهد گردید و بعید نیست برای تامین آرامش خیال خود به یک ناراحتی روحی متوسل شود زیرا تنها به آن وسیله می تواند حمایت از خویش را تامین کند و یا از زیربار مسئولیت بگریزد و یا آنکه اراده خودش را تحمیل کند.

والدین تا حد ممکن باید از امر و نهی بی مورد بپرهیزند، مثلا وقتی کودک در حال بازی با صندلی است اگر احتمال آسیب او نمی رود نباید او را از این کار بازداشت.

بنابراین در اکثر کارها می توان کودک را آزاد گذاشت و شیوه صحیح آن عمل را به او آموخت. ولی برخی امور هم هست که انجام آن به هیچوجه به صلاح کودکان نیست و باید آنها را منع کرد.

این توجهات، بردباری زیادی می خواهد ولی هر پدر و مادری که تعلیم و تربیت فرزند را به منزله فنی تلقی کند، باید ساعتهای گرانبها و بیشماری از عمر خود را صرف پرورش کودک نماید درباره کودک باید روش جدی پیش گرفت.

هنگامیکه کودک را از کار منع می سازید باید مطلقاً دستور را رعایت کند به عبارت دیگر والدین باید حتی المقدور کودک را منع کنند و آزادش بگذارند ولی اگر او را منع کردند در تصمیم خود راسخ باشند تا زمینه های تربیت صحیح فرزندان را فراهم آورند.

از محیط های دیگری که می تواند آسیب هائی را به اطفال وارد نماید محیط تفریح است تفریح از نیازهای ضروری برای بشر به حساب می آید، تفریح در صورت سالم بودن برای اعصاب، روان و تسکین آلام روحی موثر قلمداد می گردد ولی هرگاه تفریح سالم برای افراد یک جامعه فراهم نگردد، افراد در پی تفریحات ناسالم برآمده و از این رو به خیابان گردی و وقت گذرانی در رستوران ها و مراکز تجاری و فروشگاهها می پردازند و این خود آغاز کجروی و انحرافات اخلاقی است.

این موضوع برای اطفال و نوجوانان یک آسیب بسیار بزرگی به حساب آمده زیرا با کمبود محیط تفریح مناسب، اطفال به تفریحات ناسالم روبرده و این آغاز بزهکاری اطفال به حساب آمده که طبعاً در زندگی سالم افراد اختلال ایجاد می نماید.

در ارتباط با تربیت کودک دو اصل یا شاید دو روش وجود دارد به نظر می رسد با هم متضاد هستند. در حالیکه با هم تبانی ندارند بلکه تا اندازه زیادی به هم بستگی دارند عده ای معتقدند که باید به کودکان آزادی کامل داد تا هر عملی را که می خواهند انجام دهند. عده دیگر اظهار می دارند که باید در تعلیم و تربیت انضباط را کاملا رعایت کرد.

باید گفت این دو مفهوم به هم وابسته اند، یعنی اینکه انضباط برای آزادی حقیقی و آزادی حقیقی برای انضباط ضرورت کامل دارد.

بدین طریق مشاهده می شود که آزادی و انضباط شدید هر دو دارای عواقب خطرناکی است اما هرگاه بالا رفتن از درخت را به کودک تعلیم دهید، بدین محض که به او بیاموزید استحکام هر شاخه را قبل از تکیه کردن بر آن آزمایش کند و برای موارد لغزیدن احتمالی و تکیه گاه احتیاطی را همواره در نظر بگیرد آنگاه می توانید برای بالا رفتن از درخت از هر حیث به وی آزادی بدهید و سخت مراقب باشید تا از درخت نیفتد و آسیب به او نرسد.

راه حل در کجاست؟

استفاده از برچسب های بزهکارانه، تاثیرات زیانبار شخصیتی در اینگونه نوجوانان داشته و آنها را در آینده به مجرمین با جرائم سنگین تر تبدیل می نماید.

بزهکاران همیشه از مشخصه های روانشناختی مختلف مانند خلق و خوی پرخاشگرانه و عزت نفس پایین برخوردار بوده اند و یا اکثر قریب به اتفاق آنها، به نوعی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند.

در صورتیکه فرایند اصلاح و تربیت مددجویان پس از آزادی ادامه نداشته باشد، در بسیاری از موارد به تکرار جرم منتهی می گردد.

اطفال و نوجوانان نیروهای مولد و آینده ساز جامعه هستند که غفلت از اصلاح آنها لطمات جبران ناپذیری بر پیکره جامعه پدید می آورد.

بسیاری از جرائم ارتکابی نوجوانان تصادفی و یا ریشه در ناآگاهی آنان از قوانین و مقررات اجتماعی دارد که با آموزش های لازم توسط نهادهای ذیربط راه تکرار آن مسدود می شود. ضمن اینکه همه کارشناسان تربیتی باید سطح کیفی خدمات آموزشی و فرهنگی را ارتقاء بخشند.

برای تامین سلامت جامعه، باید با بزهکاری مبارزه کرد، ولی به هیچ وجه نباید منحرفان را مورد نفرت و خصومت قرارداد و درصدد آزار یا نابودی آنان برآمد، زیرا بزهکاران خود قربانیان ستم دیده جامعه هستند.

بزه کار کسی است که نتوانسته است موافق هنجارهای اجتماعی رفتار کند. از نظر جامعه شناسان این شخص گناهی ندارد، بلکه تقصیر از جامعه ای است که نتوانسته است فاصله طبقاتی فرهنگ و اقتصاد خود را متعادل کند.

در اکثر جوامع امروزی، انسان ناگزیر از قبول بیماری روانی است، زیرا به هر سو رو می کند، خود را در برابر شرایط متناقض می یابد، از طرفی جامعه وی را به انسان دوستی و محبت کردن به همنوع دعوت می کند و از طرف دیگر به فردگرایی و خودپرستی شدید می کشاند.

جامعه می خواهد او را واقع بین و روشن اندیش کند، اما به وسیله تبلیغات دروغین گوناگون او را از روشن بینی و واقع گرایی باز می دارد.

در واقع جامعه به اقتضای تولید اقتصادی روزافزون خود، نیازها و خواست های افراد را افزایش می دهد، ولی وسایل کافی برای برآوردن نیازها و خواسته هایش را در اختیارش نمی گذارد و این یکی از مشکلات بزرگ انسان امروزی است که حتی نمی داند در جست وجوی کدام هدف کوشا باشد.

برای مبارزه با کجروی ها باید زمینه اجتماعی آنها را از میان برداشت در این مبارزه قبل از هر چیزی باید به دو اصل توجه داشت که سالم کردن محیط اجتماعی کودکان یعنی خانواده و سالم کردن محیط اجتماعی یعنی جامعه است.

بسیاری از ما به غلط بر این باوریم که اگر مرتکب اشتباهی در مورد فرزندمان در زمان کودکی او شدیم، تاثیر آن در تمام زندگی او خواهد ماند. اشتباهات اولیه والدین قابل برگشت نیستند ولی کودکان انعطاف پذیر و سازشکار هستند رشد آنها جریانی مداوم است و شخصیت کودک پیوسته و در حال خودشکوفایی است.

● ضرورت یافتن هویت

در آینده بسیاری از خصوصیات اخلاقی کودک که مشکل آفرین بوده می تواند در جوانی تبدیل به خصوصیاتی سازنده شود.

بسیاری از کودکان ناسازگار دارای قدرت خلاقیت و تخیل غیرعادی هستند و این به دلیل قدرت درک و آزادگی در این گونه کودکان است، هر کدام از آنها لیاقت داشتن موقعیت هایی را برای نشان دادن استعدادهای ذاتی خود دارند.

نوجوان و جوانی که دوره کودکی را پشت سر گذارده، باید خود را برای زندگی مستقل اجتماعی آماده نماید. تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویت خویشتن است.

و اگر بزرگسالان ویژگی های این دوره زندگی او را بشناسند و با آنان برخوردی مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویت خویش دست می یابند و هم بزرگسالان کم تر احساس نگرانی می کنند. از این رو، می توان گفت بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامی های اولیه زندگی دارد.

علیرضا سزاوار