دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خبرنگاران جوان چله نشین کامپیوترها


خبرنگاران جوان چله نشین کامپیوترها

محمد بلوری , روزنامه نگار پیش کسوت و از فعالان سندیکای روزنامه نگاران در یادداشتی از چگونگی روی آوری خود به کار روزنامه نگاری می گوید

محمد بلوری ، روزنامه نگار پیش کسوت و از فعالان سندیکای روزنامه نگاران در یادداشتی از چگونگی روی آوری خود به کار روزنامه نگاری می‌ گوید.

۵۱ سال پیش بود که سال آخر دبیرستان را در مدرسه دارلفنون می گذراندم. یک روز معلم ادبیات من را به روزنامه کیهان برد و ضمن معرفی ام به سردبیر گفت:این جوان دست به قلم خوبی دارد. به درد همان کاری می خورد که برایش یک خبرنگار زبر و زرنگ می خواستی.

راستش من خودم را زبر و زرنگ نمی دانستم. یک نوجوان هجده ساله شهرستانی بودم که یک سالی از اقامتم در تهران می گذشت. یک نوجوان خجالتی و کمی بی دست و پا بودم. اما سابقه اندکی در کار مطبوعاتی داشتم. از شانزده سالگی شروع به خواندن نشریات کردم. روزنامه مورد علاقه ام کیهان بود و هر هفته روزشماری می کردم تا محله هفتگی سپید و سیاه به شهرمان قائمشهر ( شاهی سابق ) برسد. در راه خانه با اشتیاق مرتب می بوئیدمشان و با بوهایی که به مشامم می خورد رویایی شیرین در جانم ریشه می دواند و به خودم می گفتم آیا روزی خواهد آمد که نوشته ای از خودم را در نشریه ای ببینم؟

سال چهارم دبیرستان را می گذراندم که دست به کار شدم.

شروع به نوشتن مطالب کوتاهی کردم. مرتب می نوشتم و به نشانی مجله سپید و سیاه می فرستادم. بعد با شوق سوزانی انتظار می کشیدم تا چاپ شده اش را در یکی از صفحات آن مجله ببینم. اما انتظاری بیهوده بود. بی آنکه مایوس شوم به نوشتن ادامه می دادم. وقتی از چاپ مطلبی نا امید شدم به فکر افتادم قطعه ای شاعرانه بنویسم و این بار اسم خودم را به عنوان مترجم پای مطلبم بگذارم.

دو هفته بعد همکلاسی هایم با همهمه و فریاد آخرین شماره مجله را برایم آوردند و مژده چاپ مطلبم را در صفحه ادبیات دادند. دیدن نام و فامیل چاپ شده ام چنان شوری در وجودم برانگیخت که هرگز فراموشش نخواهم کرد. آن روز خدا خدا می کردم که کی به خانه می رسم تا در خلوت تنهایی مجله را پیش رویم بگذارم و غرق در جذبه نگاه به حروف چاپ شده اسمم شوم. چند ماه بعد یک نشریه هفتگی محلی که در شهرمان چاپ می شد از من دعوت به کار کرد و با شوق فراوان پذیرفتم. تا سال پنجم دبیرستان در آن نشریه مشغول به کار بودم.

در تحریریه ای که اعضایش را تنها من و مدیرمسوول تشکیل می دادیم همه کاره بودم. مقاله می نوشتم. گزارش تهیه می کردم و با چهره های محلی به گفتگو می پرداختم. پس از نوشتن و پرداخت مطالب و سرکشی به چاپخانه کار نظافت تحریریه و دفترداری هم بر عهده خودم بود.

با این سابقه دوساله در کار مطبوعاتی باز هنگام ورود به تحریریه بزرگ و پرهمهمه کیهان دچار دلهره بودم و از خودم می پرسیدم ایا می توانم در کارم موفق شوم؟

سردبیر کیهان مرا به یکی از خبرنگاران سپرد تا زیر نظر او کارم را شروع کنم. هر روز می بایست چند بار به پزشکی قانونی سر می زدم تا از ماجراهای خودکشی و قتل خبرهایی تهیه کنم. تا آن سال روزنامه ها صفحه ای به نام حوادث نداشتند و این جور خبرها به صورت کوتاهی در صفحات مختلف گنجانده می شد. روزنامه ها وسیله ای برای رفت و آمد نداشتند و هر روز مجبور بودم پنج یا شش بار پیاده بروم و برگردم آن هم در گرمای طاقت فرسای تابستان به طوری که پاهایم تاول می زد با همه مشکلات ناامید نمی شدم و به کارم ادامه می دادم.

من که علاقه ای به داستان پردازی داشتم ، توجه به شخصیت های ماجراهای مختلف برایم جذاب بود و مرا به فکر وا می داشت در نوشتن گزارش ها شیوه تازه ای در پرداختن به حوادث به کار برم که آمیخته ای از کنجکاوی پلیسی و توجه به ابعاد مختلف یک ماجرا بود و گزارش داستان گونه پدید می آورد که خوانندگان را به خواندن مطالب ترغیب می کرد. جذابیت این شیوه نگارش سبب شد که روزنامه کیهان در سال ۱۳۳۶ ضرورت ایجاد صفحه حوادث را درک کند. در آن سال برای نخستین بار در مطبوعات ایران صفحه حوادث راه اندازی شد و سپس اطلاعات به انتخاب چنین صفحه ای پرداخت.

از طرف روزنامه به عنوان دبیر صفحه حوادث تازه تاسیس انتخاب شدم و دوسه خبرنگار جوان را هم به عنوان خبرنگار حوادث برگزیدم. رونق کار حوادث شور و شوقم را برای ادامه کار خبرنگاری بیشتر کرد و این صفحه با توجه به فضای سرد و خاکستری عالم سیاست با استقبال مردم روبرو شد.

رقابت برای یک خبر، بین خبرنگاران به خصوص خبرنگاران حوادث تنگاتنگ و شدید بود و لحظه ای در حوزه های خبری غافل نمی ماندند. در آن سال ها که از اینترنت و رسانه های ماهواره ای و تلکس و حتی تلفن بین شهری خبر ی نبود خبرنگاران بیش از ۹۵ درصد مطالب و گزارش های یک روزنامه را تهیه و تامین می کردند به همین لحاظ روزنامه های کیهان و اطلاعات مطالب تولیدی خود را داشتند. روزنامه تنها منبع خبری و اطلاعاتی مردم بود و هر روزنامه ای سعی می کرد در صحنه رقابت بهترین مطالب را تهیه کند و به تیراژ بالاتری برسد.

برعکس امروز روزنامه ها حاصل اخبار و گزارش های اینترنتی و رسانه ای جهان و ایران است. به همین خاطر از دو جهت لطمه می خورند. اولا به خاطر کهنگی و یکسان بودن مطالب اشتیاق خوانندگان را برنمی انگیزند. ثانیا خبرنگاران که چله نشین پای کامپیوترها شده اند به علت نرفتن به میان جامعه و نشستن در تحریریه ها نمی توانند ذوق و استعداد خود را پرورش بدهند.

به همین علت طی سه دهه اخیر خبرنگاران و روزنامه‌نگاران انگشت شماری در جامعه رشد کرده اند. پس از آمدن اینترنت و سایت ها و رسانه های مختلف خبری کم کم روزنامه ها را از شور و تلاش و فعالیت خبرنگاران انداخت و امروزه همانگونه که می بینید روزنامه ها چون پیچکی به این درخت تناور رسانه ای چسبیده اند و از شاخه های آن ارتزاق می کنند. با این ترتیب و در این فضای وابستگی ها خبرنگاران جوانی که با سودای روزنامه‌نگاری پای به تحریریه ها می گذارند اغلب نمی توانند عرصه ای پوینده برای کشف استعدادهای خود بیابند. پیران مطبوعات نیز دامن از این عرصه کشیده اند و نشریات هر روز مشق روزانه شان را تکرار می کنند.

من هم که پس از انقلاب با سودای روزنامه‌نگاری پا به میدانی تازه گذاشته بودم پس از ۵۱ سال کار مطبوعاتی از آغاز امسال از مطبوعات کناره گرفتم با این امید که روزنامه‌نگاری به مسیر اصلی خود باز می گردد و جوانانی که پای به عرصه مطبوعات می گذارند فرصت کشف و پرورش استعدادهای ناب خود را پیدا کنند. به امید آن روز.

محمد بلوری