جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تماشاگری که باید تخیل کند


تماشاگری که باید تخیل کند

نمایش یاجوج و ماجوج بر اساس داستانی از کریستین اندرسن تنظیم شده که در آن دو خیاط زیرک لباسی خیالی برای پادشاه می دوزند و به درباریان پادشاه و کسانی که لباس را نمی بینند می گویند که احمق ها قادر به دیدن لباس نیستند

نمایش یاجوج و ماجوج بر اساس داستانی از کریستین اندرسن تنظیم شده که در آن دو خیاط زیرک لباسی خیالی برای پادشاه می دوزند و به درباریان پادشاه و کسانی که لباس را نمی بینند می گویند که احمق ها قادر به دیدن لباس نیستند. این حکایت که در خط داستانی خود از عنصر تخیل بهره می جوید در نمایش نیز کودکان را ترغیب می کند تا با جهانی ساخته دو خیاط همزادپنداری کنند. در این نمایش دو پاره داستانی وجود دارد. پاره اول که در حکایت قدیمی دو خیاط وجود ندارد ماجرایی است که در قصر پادشاهی احمق می گذرد و در طی آن ندیمه دربار لباس مراسم تاجگذاری پادشاه را در حال اتو کشیدن سوزانده است. نوکرباشی که همسر ندیمه دربار است سعی می کند موضوع را به پادشاه تفهیم کند اما با هر اشاره ای از طرف او پادشاه جلادباشی را صدا می زند و سرانجام او پیشنهاد می کند دو پسرعموی خیاطش را برای دوختن لباس پادشاه به قصر بیاورد. دو پسرعموی نوکرباشی خودش و ندیمه هستند که با زدن ماسکی بر صورت نقش یاجوج و ماجوج را بازی می کنند. آن چه در این قصه اهمیت دارد فوریت زمانی برای یافتن راه حلی است که بتوان لباسی نو برای پادشاه تهیه کرد چرا که لباس سوزانده شده لباسی است که قرار است پادشاه در فردای همان روز بر تن کند. این فوریت به اندازه ای روی زمان تاثیر می گذارد که آنچه در حکایت به عنوان زمان مورد نیاز برای دوخت لباس در اختیار دو خیاط قرار می گیرد و بیشتر از یک ماه را در بر می گیرد در نمایش مزبور به یک شب مانده به زمان تاج گذاری بدل می شود.

همین فوریت زمانی است که به شکل روایت نمایش شتابی می دهد که آن را به سمت نمایشی بودن می برد و از جنبه داستانی خارج می کند. در صورتی که اگر زمان مورد استفاده در حکایت (بیشتر از یک ماه) برای نمایشی شدن انتخاب می شد نمی توانست فوریت زمانی را که اکنون این نمایش از آن برخوردار است و به واسطه آن برای مخاطب کودک تعلیق ایجاد می کند به وجود آورد. یکی از ویژگیهای نمایش یاجوج و ماجوج در آن تکیه بر ایجاد فضایی ایرانی شده و با نگاه به نمایش های سنتی ایرانی است. کاراکتر نوکرباشی نمونه و الگویی از سیاه در نمایش های سنتی است که در این نمایش نیز شیرین زبان حاضرجواب و زیرک است. پادشاه نیز نمونه ای از الگوی ارباب است که نادانی و حماقت او و اطرافیانش باعث می شود تا نوکرباشی بتواند او و اطرافیانش را به سادگی فریب دهد. عنصر دیگری که این نمایش را به الگوی نمایش های سنتی نزدیک می سازد استفاده از حرکات موزون و دیالوگ های آهنگین است که نمایش را به سمت اثری موزیکال می برد که این حرکات با طنز نیز همراه هستند و فضایی شاد برای مخاطب کودک ایجاد می کنند.

اما نکته ای که در استفاده از اشعار برای ایجاد دیالوگ های موزیکال مورد توجه قرار گرفته است و آن این که از اشعار سطحی که فقط برای پر کردن فضای نمایش به کار می رود در این جا استفاده نشده و این یکی از نقاط قوت استفاده از دیالوگ های آهنگین در این نمایش است که علاوه بر ایجاد فضایی شاد و پر از حرکت برای کودکان دیالوگ ها همچنان از بار دراماتیک برخور دارند. در عین حال که شعر هستند دیالوگ های پیش برنده نیز محسوب می شوند. استفاده از حرکت در این نمایش تنها به حرکات موزون منتهی نمی شود و شاهد حرکات غلو آمیز فراوانی در طول نمایش هستیم. این حرکات از نحوه راه رفتن کاراکترها (برای مثال کاراکتر جلاد باشی کاراکتر خیاط باشی و کاراکتر ملکه) تا عکس العمل کاراکترها نسبت به اتفاقات و اعمال روی صحنه (برای مثال پشتک وارو های سفیر در هنگام تیپا خوردن از نوکر باشی بازی دوخت و دوز یاجوج و ماجوج بازی بدنی و حرکات آکنده از بده بستان نوکرباشی با وزیر و نیز بازی بدنی خیاط باشی با نوکر باشی) را در بر می گیرد.

نکته دیگر این است که حرکات موزون و حرکات غلو آمیز تنها به عنوان عناصری برای پر کردن فضای خالی صحنه به کار نمی روند بلکه هم زمان از هر عنصری که در آن حرکت وجود داشته باشد برای ایجاد طنز و خنده گرفتن از مخاطب ( چه کودک و چه بزرگسال) استفاده می شود. در طول اجرای نمایش یاجوج و ماجوج شاهد فاصله گذاری هایی هستیم که یا به طور مستقیم و در ارتباط با تماشاگر صورت می گیرد و یا به طور مستقیم و به شیوه نمایش های سنتی به ارجاعات خارج از متنی باز می گردد که به تکه پرانی هایی در ارتباط با مسائل روزمره مربوطند. البته این شیوه و به کار بردن آن در نمایشی که مخاطب آن کودک است جای تامل دارد ولی به عنوان راهی برای آشنا کردن کودک با فضای جامعه و نیز شناخت اولیه و آشنایی اولیه کودک با نقد اجتماعی که در دل نمایش صورت می گیرد می تواند مورد مطالعه قرار گیرد. این اشاره ها که تماشاگر بزرگسال را بیشتر از تماشاگر کودک درگیر می کند اشاره هایی از بازیگر تئاتر بودن (دیالوگ های جلادباشی) تا ناتوانی در امرار معاش (دیالوگ های نوکرباشی) و حتی گذر زمان نمایشی در صحنه ای که نوکر باشی به اتاق فرمان می گوید نورها رو ببرید (نور می رود) حالا شب شد نورها رو بیارید (نور می آید) حالا فردا شد را در بر می گیرد. این فاصله گذاری ها به تحلیل برخی موقعیت ها نیز می انجامد که در آن بازیگران از بچه ها می خواهند که شرایط به وجود آمده را تحلیل کنند.

برای مثال در صحنه ای از لحظات آغازین نمایش ندیمه با نوکر باشی بحثی را در مورد این راه می اندازد که نباید قصه در این جا تمام شود چون لباس پادشاه که موضوع اصلی نمایش است نباید به فراموشی سپرده شود تا موضوع دیگری پی گیری شود. ندیمه این موقعیت را برای بچه ها می گوید و سعی دارد آنها را با این موقعیت درگیر کند. در پایان نمایش نیز پادشاه که نمی تواند باور کند لباسی بر تن ندارد از تماشاگران سوال می کند که آیا لباسی بر تن دارد یا نه و با آره آره گفتن از آن ها تایید می خواهد. شخصیت پردازی کاراکترها به میزان زیادی به ژست ها و حالت های بدنی آنان کمک می کند. ملکه که زنی ابله و در عین حال لوس است در بیان بدنی کاملا با ندیمه باشی که زبر و زرنگ و چابک و زیرک محسوب می شود متفاوت عمل می کند.

این نکته در مورد همه کاراکترها مصداق دارد و جذابیت در نحوه حرکات کاراکترها کلاژ متنوعی از انواع کاراکترهای شوخ و بامزه را در برابر چشم کودک می گشاید. کاراکترهایی که در مجموعه یک نمایشنامه درسی از زیرکی به کودکان می آموزند. موسیقی این نمایش زنده و بر اساس دستگاه های موسیقی سنتی ایرانی نواخته می شود. این می تواند کمک خوبی برای آشنایی کودکان با موسیقی ایرانی و ایجاد ذهنیتی از موسیقی ایرانی برای آنان باشد. لباس ها نیز هر کدام نشانه هایی از فضای ایرانی را به همراه دارند. در بخش هایی از ترکیب لباس نوکر باشی و ندیمه از لنگ ایرانی استفاده شده است که نشانه ای دیرآشنا است. یا گوشواره ها و گردنبند پادشاه از مهره هایی آبی تشکیل شده اند و فضایی شرقی را به ذهن متبادر می کنند. لباس خیاط باشی و جلاد باشی نیز از این قاعده مستثنی نیست. درباریان و وزیر و سایر اشخاص نمایش نیز هر کدام نشانه ای از ایرانی بودن در لباس خود دارند که همه اینها بر محور مرکزی نمایش یعنی میل به ایجاد فضایی ایرانی و سنتی بازمی گردد که البته متلک هایی مربوط به همین روزگار نیز در این میان آمده است.

دکور نمایش با مقداری پارچه های رنگین و زرین آویخته از سقف قرار گرفتن تاج بزرگی که علامتی از تاجگذاری پادشاه است بر بالای تختی سه پله که با چرخاندن آن اندرونی نمایش داده می شود طراحی شده است و به جز این ابزار دیگری استفاده نمی شود.

برای مثال وقتی یاجوج و ماجوج به عنوان خیاطان پادشاه مشغول به کار می شوند تمام ابزار و آلات آنها نامریی است و از آکساسواری برای نمایش دادن آن استفاده نمی شود البته این موضوع از کلیت داستانی اثر پیروی می کند یعنی همان طور که آدم های احمق نمی توانند لباس پادشاه را ببینند نمی توانند وسایل کار این دو خیاط را نیز مشاهده کنند. ولی ندیدن آکساسوار صحنه توسط تماشاگران اثر تنها در این بخش صورت نمی گیرد. در بخش هایی از صحبت های نوکرباشی و پادشاه که نوکرباشی می خواهد موضوع سوختن لباس را به پادشاه بگوید از او امان نامه و بعد پول می خواهد. امان نامه و پول و... آکساسوار حذف شده ای هستند که تنها بازی می شوند و در صحنه نشان داده نمی شود.

این مساله یکی دیگر از عناصر منتخب در این نمایش برای بیان شکل نمایشی تحت تاثیر نمایش های ایرانی است که در آن آکساسوار حذف شده و وجود اشیا از سمت تماشاگر نمایش تخیل می شود.

نگاهی به نمایش یاجوج و ماجوج نوشته و کار رضا فیاضی

افسانه نوری