دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
باید به حرف بزرگ ترها گوش کنیم
هوا خیلی سرد شده بود، پرنده کوچولو روی شاخه درخت بزرگی نشسته بود، برگ های درخت ریخته بود و درخت هم داشت از سرما می لرزید. پرنده کوچک که اسمش نوک سیاه بود خیلی دلش می خواست چند تا برگ پیدا کنه و خودش رو بین برگ ها پنهان کنه تا شاید کمی گرمه بشه اما افسوس، شاخه ها خشک بود و برگی هم روی درخت نمونده بود.نوک سیاه پرواز کرد و پرواز کرد تا رسید به یک باغ بزرگ در گوشه ای از باغ که همیشه دانه های خوشمزه ای برای خوردن پرندگان وجود داشت. ولی اون روز دانه ها یخ زده بود و نمی شد اون هارو خورد. نوک سیاه کوچولو در گوشه ای از باغ کز کرده بود و داشت می لرزید.
به یاد حرف های دوستانش افتاد که اول پاییز می خواستند به مناطق گرمسیر بروند. به او گفته بودن که تو هم با ما بیا ولی نوک سیاه به حرف دوستانش توجهی نکرده و با خودش فکر کرده بود من این جا می مونم و می تونم برای خودم جای گرم و دانه پیدا کنم. ولی حالا می دید که حتی نتونسته غذای مناسب پیدا کنه چه برسه به جای گرم و نرم.خلاصه نوک سیاه با خودش گفت: حالا دوستانم به سرزمین های گرم جنوب رسیدن و دارن برای خودشون خوش می گذرونن ولی من این جام. در همین موقع بارون گرفت و کمی بعد هم بارون تبدیل به برف شد. سرمای هوا باعث شد بال های نوک سیاه حسابی یخ بزنه و از شدت سرما از حال بره. مدتی که گذشت نوک سیاه کم کم به حال اومد و دید هوای اطرافش گرم شده و دیگه از برف و بارون خبری نیست.
با خودش گفت: مثل این که دارم خواب می بینم.
چشماشو که باز کرد دید: توی لونه گرم و نرمی خوابیده. اطراف لانه پر از پوسته های بلوط و گردو بود. بلند شد و شروع کرد به خوردن خرده ریزه و دانه هایی که در اطراف پخش شده بود. کمی بعد صدای پایی شنید و ناگهان یک سنجاب کوچولوی زیبا وارد لونه شد. نوک سیاه فهمید که سنجاب مهربون او رو که از سرما بی حال شده بود، پیدا کرده و به داخل خونه آورده پس از سنجاب تشکر کرد.سنجاب کوچولو گفت: می تونی تو لونه من بمونی تا زمستون تموم بشه ولی تعجب می کنم که چرا به سرزمین های گرم پرواز نکردی؟ نوک سیاه گفت: من گمون می کردم که می تونم سرمای زمستون رو تحمل کنم و لابه لای درخت ها از برف و سرما در امان باشم. فکر نمی کردم که برگ های درختان می ریزه و بارون و برف لونه منو خراب می کنه. سنجاب کوچولو با مهربانی گفت: عیبی نداره ولی همیشه باید به نصیحت بزرگ ترها گوش کرد چون هیچ حرف بزرگ ترها بی دلیل نیست و اون ها می دونن که یک پرنده کوچولو نمی تونه سرمای شدید رو تحمل کنه.نوک سیاه از کاری که کرده بود پشیمان شد و با خودش گفت: از این به بعد به حرف بزرگ ترها گوش می کنم تا هیچ وقت دچار مشکل نشم.
بهروز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
رهبر انقلاب ایران شورای نگهبان مجلس صادق زیباکلام مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت مجلس دوازدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم دولت سیزدهم
هواشناسی تهران شهرداری تهران قتل حج تمتع بارش باران سیل سازمان هواشناسی سلامت زلزله پلیس وزارت بهداشت
قیمت دلار خودرو قیمت طلا سایپا قیمت خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان مسکن بانک مرکزی گاز نمایشگاه نفت بورس
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران کتاب تلویزیون تئاتر سالار عقیلی سینمای ایران رضا عطاران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس سینما سریال
کره زمین
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه جنگ غزه روسیه حماس آمریکا افغانستان سازمان ملل نوار غزه اوکراین
فوتبال استقلال مهدی طارمی پرسپولیس لیگ برتر فولاد خوزستان رئال مادرید هوادار لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس بازی
هوش مصنوعی فناوری شفق قطبی ایرانسل هواپیما ایلان ماسک تبلیغات نوآوری ناسا طوفان خورشیدی اپل
سازمان غذا و دارو کودک ویتامین خواب شیر رژیم غذایی فشار خون واکسیناسیون تجهیزات پزشکی درمان ناباروری بارداری