دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

گمشده در هیاهوی شهر


گمشده در هیاهوی شهر

نگاهی به فیلم سینمایی تنها دوبار زندگی می کنیم

● خلاصه داستان

سیامک انتصاری پور; مردی در مرز جوانی و میانسالی (۳۹ ساله) که اخراجی از دانشکده پزشکی به دلایل نامعلوم است، پس از ضربه خوردن در تمام مسیرهای زندگی، تصمیم به انجام کارهای نکرده در گذشته و انتقام از مسببان ناکامی های آن و سپس خودکشی پس از یک هفته و مصادف با روز تولدش می گیرد که با قرار گرفتن دختری که کوله اش را در مینی بوس او جا گذاشته مسیر زندگی اش تغییر می کند.

همواره در جشنوارههای فجر رسم نانوشته ای وجود داشته که هرگاه فیلمی غیرمتعارف و خارج از چارچوبهای عادی سینمای ایران در جشنواره به نمایش در می آید و پس از استقبال سینماگران و منتقدان عنوان پدیده سال را از آن خود می سازد، دچار مصایب عجیبی می شود که یکی از بزرگترین و مهم ترین این مصائب، گیر افتادن در هزارتوی دریافت پروانه نمایش عمومی است و صد البته زمانی این پروانه صادر می شود که دیگر نه رمق و انگیزهای برای سازندگانش باقی مانده و نه مردم ما که حافظه تاریخی عجیبی در فراموشکاری دارند; نام و یاد آن را به خاطر می آورند. تنها دوبار زندگی می کنیم نیز به رسم مالوف این قانون نانوشته پس از مدت زمانی نزدیک به دو سال از ساخت خود به نمایش عمومی درآمد که البته نوع، زمان و سینماهای اکران کننده آن به اضافه همان بی رمقی و بی انگیزگی مورد اشاره سبب شد تا این فیلم در هیاهوی قبل از جشنواره فجر و مسائل موجود در جامعه به خوبی دیده نشود و با چند اکران و سینمای محدود، پرونده اش به بایگانی سینمای ایران سپرده شود.

تنها دوبار زندگی می کنیم یک فیلم تجربی خوش ساخت و قابل اعتناست که در سینمای آمریکا اینگونه فیلم ها را در ردیف سینمای مستقل ارزیابی می کنند و البته به شخصه بر خلاف نظر گروهی از نویسندگان و منتقدان که شباهت هایی را بین این فیلم و نفس عمیق یادآور می شدند، ساختار و زبان روایی فیلم را تا حد بسیار زیادی به فیلم مرد مرده و گوست داگ جیم جارموش نزدیک دیدم و البته با فضایی کاملا شرقی و ایرانی و قابل لمس و باور پذیر برای تماشاگر شرقی; یکی از نکات جالب توجه فیلم تلفیق زمان های مختلف در یکدیگر و یا به عباراتی شکست زمانی در داستان است به گونهای که بیننده مدام از زمان حال به گذشته و آینده برده می شود و این شکست زمانی به گونهای طراحی و اجرا شده که علاوه بر ایجاد فضایی رمزآلود و معماگونه از برخی رفتارهای شخصیت اصلی فیلم در بخش های مختلف داستان، تماشاگر گام به گام با سیامک همراه شود و لحظه به لحظه مشتاق ادامه ماجرا باشد. و همین پرداخت قوی سبب شده تا شخصیت چند بعدی از سیامک ارائه شود به گونهای که تماشاچی در برخی بخشهای داستان، غم او را می خورد، در قسمت هایی از او متنفر می شود، در لحظاتی او را محاکمه و محکوم می کند و در برخی دقایق او را محق می داند. همه اینها به اضافه انتخاب مناسب بازیگر نقش سیامک (علیرضا آقاخانی) با آن چهره و رفتار سرد و یخ و منجمد، فضایی را به وجود می آورد که تماشاچی حتی به همذات پنداری با سیامک بپردازد. فضای داستان از ابتدا تا اواخر فیلم به شدت ابزورد است.

به این دلیل به اواخر فیلم اشاره می کنم که تنها زمانی این پوچگرایی کمرنگ شده و اندک اندک جای خود را به امید و عشق و شور می دهد که شهرزاد، عشق را از پشت گوشی تلفن در گوش سیامک زمزمه می کند و نیرویی را در او پدید می آورد تا سیامک راهی روستای یخ زده و برفی لب مرز شود و باعث می گردد تا سیامک برای از دست ندادن این عشق، خطر گرفتار شدن در کولاک و برف و سرما و مرگ را به جان بخرد اما محبوب را از دست ندهد.

شخصیت شهرزاد البته در کل داستان، مخاطب را به یاد شازده کوچولوی اگزوپری می اندازد و احتمالا تاکیدات نویسنده فیلمنامه بر وجود یک جزیره و اینکه شهرزاد نیز از همان جزیره آمده و می بایست به همانجا بازگردد از این داستان و شخصیت نشات گرفته است و در این میان باید به بازی خوب، صمیمانه و بی غل و غش نگار جواهریان به نقش شهرزاد اشاره کنم که در یکی دو سال اخیر با درخشش در فیلم هایی همچون تنها دوبار زندگی می کنیم، جای پای خود را در سینمای ایران محکم کرده و نوید روزهای خوب را برای این سینما در مبحث بازیگری زنان در این سینما می دهد. (وی البته مزد بازی قوی و زحمات خود را امسال در جشنواره فیلم فجر با دریافت سیمرغ بلورین برای ایفای نقش زهرا السادات در فیلم طلا و مس گرفت).

از دیگر موارد قابل توجه فیلم می بایست به فیلمبرداری درخشان بایرام فضلی اشاره کنم که بخش اعظمی از فیلم را دوربین روی دست فیلمبرداری کرده که این مساله سبب شده تا علاوه بر ایجاد نوعی ساختار گزارش گونه از یک هفته زندگی سیامک، به نوعی جریان روزمره زندگی را در کل داستان حس کنیم.

ضمن اینکه پرهیز به جا و تا حد ممکن از نورپردازی مصنوعی و استفاده از نورهای موجود در فضای فیلمبرداری نیز از دیگر نکات مثبت و ارزشمند فیلمبرداری این فیلم است. در کنار این مساله می بایست به موسیقی زیبای حسین علیزاده اشاره کنم که نه تنها خود را بر فیلم تحمیل نمی کند بلکه با استفاده درست و بجا از موسیقی و همچنین بهره گیری از سکوت در جای جای فیلم، در عین اندک بودن، تاثیرگذاری مثبت و بسیار بالایی نزد تماشاگر دارد. تدوین مناسب در کنار طراحی صحنه هوشمندانه فیلم نیز از دیگر نکات مثبت و درخشان تنها دوبار زندگی می کنیم به شمار می رود.

در مجموع، نگاهی به همه عوامل سازنده فیلم مذکور، این نتیجه حاصل می شود که عنوان پدیده جشنواره بیست و ششم فجر برای این فیلم، کاملا برازنده آن بوده است.

عنوانی که احتمالا ضرر زیادی را به سازندگان ان به دلیل عدم اکران طولانی مدتش تحمیل کرد و از سوی دیگر، اکران دیر هنگام و غریبانه اش نیز سبب شد تا یک فرصت ارزشمند دیگر برای بهتر دیده شدن این فیلم و گام نهادن به سوی شکوفایی مجدد سینمای ایران به راحتی از دست برود.

نویسنده : لاله محمودی