پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
پرسه زدن شبانه در شهری بیدار
تنهایی و شهر ریشه پرقدرتی در ادبیات مدرن دارند.اصلا تنهایی شاید اصلیترین و مهمترین مضمون در ادبیات و مشخصا رمان باشد.
از داستایوفسکی، چخوف، کافکا و پروست گرفته تا نویسندگان جدیدتری(برای ما) چون موراکامی، آستر و یون فوسه چه میماند اگر تنهایی را کم کنیم؟ آنچه سبب پدید آمدن چنین آثاری شدند، درک وجه تراژیک زندگی انسان مدرن و حلول آن در تنهایی است، اما آن بستری که این تنهایی را معنایی مدرن و ویژه میبخشد، شهر است. شخصیتهای داستایوفسکی و آستر یکی در دورانی که شهر در حال بالغ شدن است و دیگری در دوران شهر پست مدرن و اوج مراودات شهری همه پرسه زنانی هستند که تنهایی در زندگی شهری آنها را دچار بحرانی وجودی کرده است.
با درک و دریافت چنین مضمونی و تحویل پیچیدگیهای خاص آثار همه این نویسندگان به چنین الگوی عمدهای میتوان به مفهوم پرسه زن(فلانور) در ادبیات رجوع کرد؛ این مفهوم را شارل بودلر شاعر و منتقد، بهطور مبسوط به آن اشاره کرده است در واضحترین و مختصرترین تعریف میتوان در مقدمه کتاب کیت تستر با عنوان فلانور(۱۹۹۴) پیدا کرد: فلانور، مردی است که در فلانری flanerie؛ (قدم زدن) افراط میکند و فلانری همان فعالیت فلانور است. فلانو کسی است که در شهر ظهور میکند و آن را رصد میکند. از خیلی جهات فعالیت او شبیه به فعالیت کارآگاه خصوصی است اما کسب اطلاعات او وجهی درونی دارد.
در واقع کارآگاه به واسطه سوالی عینی و مسالهای بیرونی شهر را میچرخد و به مفهوم آن دست مییابد، اما پرسش فلانور پرسشی شخصی و وجودی است و گاه تنها یک مواجهه است، مواجههای از سر استیصال و پوچی. این مضمون و شخصیت در سینمای معاصر کشورهای توسعه یافته هم بسیار استفاده شده، تعقیبکننده(که هنوز هم به جرأت میتوان آن را بهترین فیلم کریستوفر نولان دانست)، کافه لومیر اثر هوشیائو شین،یا اکثر آثار ویم وندرس دارای چنین شخصیتهایی هستند.
رمان تصادف شبانه اثر پاتریک مودیانو با ترجمه حسین سلیمانینژاد که نشر چشمه آن را به چاپ رسانده نیز دارای چنین شخصیتی است.
شخصیتی که برای یافتن گمگشتهاش، شهر را زیر پا میگذارد! گمگشته او در ظاهر یک فرد است، اما در اصل او به دنبال گذشته فراموش شده و هویتش میگردد. پرسه زن ما در این رمان به مانند کارآگاههای خصوصی به دنبال یک فرد مشخص(ژاکلین بوسرژان) شهر را زیر پا میگذارد.
ژاکلین کسی است که در یک شب با خودرواش با مرد تصادف کرده و حالا مردی در پی اوست، چرا که این تصادف برای مرد امکان بازشناسی خاطراتی از گذشته را ایجاد کرده است. امکان یادآوری، انگار که این قطع و تصادف برای او تولید معنا کرده و تمام از یاد رفتهها و خلا ذهنی او را در رابطه با خود پر کرده. مرد به سمت ژاکلین کشیده میشود و این گشت در پاریس یعنی افتادن در کافهها و هتلها، گشتن در محلهها و مغازه ها، آرام آرام این مرد تبدیل به کارشناس شهر میشود،تبدیل به نقشهای ناطق و زنده از شهر.
آنچه این دو انسان را به هم میرساند اتفاق و مناسبتی تکراری است. اساسا الگوی داستانی تصادف شبانه الگویی آشنا و کلیشهای است.
نکته: شخصیت این رمان اگرچه در ظاهر به دنبال یکفرد است،اما درواقع او به دنبال گذشته فراموش شده خود و هویت گمشدهاش میگردد. برای همین چون کارآگاهی خصوصی میماند که به دنبال سرنخهایی است تا او را به هدفش برساند
اینکه یک تصادف ساده تبدیل به یک سلسله دگرگونیهای مهم و معنادار میشود حکمت و نگاه تازهای را نمایندگی نمیکند، آنچه این اتفاق و داستان مودیانو را دوست داشتنی میکند همین پیوند تصادف به هویت، میل و کوچ از تنهایی به ارتباط است.
این تصادف است که مرد داستان را تبدیل به یک فلانور حرفهای و با هدف میکند و در نهایت منتهی به یافتن میشود. در واقع وقفهای در لابه لای غبار شهر، باعث وضوح میشود.
سرگشتگی را بریده، معنا را بازسازی میکند، در متن از زبان مرد آمده:تصادف آن شب به موقع اتفاق افتاده بود. احتیاج به شوک داشتم تا از این رخوت بیرون بیایم. دیگر نمیتوانستم به راه رفتن توی مه ادامه دهم... یا کمی جلوتر در تحلیل تأثیر همین اتفاق در خود میگوید: حالا میتوانستم تمام آن سالهای سپری شده را از بالا و بدون ترس نگاه کنم. انگار کس دیگری غیر از من نگاه ژرفی به زندگیام میانداخت یا رادیوگرافی خودم را روی صفحه روشنی میدیدم.
آنچه از شهر در زندگی پیش از تصادف ظهور کرده است، کاری است که اساسا شهرهای مدرن با دید انسان میکنند. در شهر مدرن انسانها در نمای درشت یکدیگر را میبینند. چشماندازی وجود ندارد، افقها کوتاه و البته جزئیات زیاد است.
شهر پدیده ارتباطهای نزدیک و برخوردهای درشت است. تأملات شهری فضایی مه آلود و گرفته دارند، نه چشماندازهایی وسیع و گسترده.برای همین است که از درون ادبیات شهری جین آستین بیرون نمیآید، فضای تیره با هزارتوی پر جزئیات مارگارت دوراس یا خرده بینیها، محلهها و خانههای کوچک و ساده ریموند کارور شکل میگیرد. ناچاری و بحران وجودی انسان شهری دقیقا از همین فضای خفه و شلوغ شهر جدید بیرون میآید.
به همین سبب است که مرد در یکی از صفحات انتهایی رمان میگوید: احساس میکردم آدم بدون چشم انداز، آدم محرومی است. یک جور آدم علیل. اما حالا او با کشف سیر زندگیاش و کشف آن دیگری که در جستجویاش شهر را زیر پا گذاشته و شناخته، چشمانداز را مییابد هر چند در تخیل، هر چند در ذهنی که پرسه زن شهر در آن خانه دارد.
تصادف شبانه یک نمونه دیگر از نسبت پیچیده نویسندگان جدی مدرن با شهر است، این نسبت ترکیبی جذاب و روایتمند است از ناگزیری و گریز زدن، عشق و هراسیدن، خانه و کلافگی از آن، نویسنده مدرن عاشق شهر است، عاشق معماری آن و ظرافت هایش، اما در عین حال با تلخی به نظام آن مینگرد و بیافقی جاریاش را بازسازی میکند. او به شهر تعلق دارد؛ اما در عین حال گاهی در روایتش احساس عدم تعلق به روشنی فهم میشود.
علیرضا نراقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست