جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
آقایوسف، سرشار از رنگ بیقهرمان
اگر فیلم «ماهیها عاشق میشوند» درباره عشق بود و سرشار از رنگ و جاذبههای بصری، در «آقایوسف» عشق به شکلی دیگر مطرح میشود، منتها تم اصلی فیلم همان طور که خود علی رفیعی گفته درباره تنهایی آدمهاست. عشق پدر و فرزند؛ عشق آقایوسف به دخترش یا عشقی که میان شاهرخ فروتنیان و دخترش پگاه آهنگرانی جاری است. در اولی بهرغم اینکه آقایوسف همه تلاشش را میکند و برای نظافت به خانههای مردم میرود تا زندگی خوبی برای دخترش فراهم کند، اما از واقعیت دور افتاده و به تدریج فاصله میان او و دخترش آشکار میشود. در واقع او مثل خیلی از پدران دیگر تصور میکند که چون توانسته رفاه نسبی ایجاد کند، به همین دلیل اوضاع روبهراه است و مشکلی در رابطه با دخترش ندارد.
تا اینجا قصه فیلم خوب پیش میرود؛ خوب شروع میشود، شخصیتها با قاعده روایی خوبی معرفی میشوند و مخاطب با موضوع فیلم ارتباط برقرار میکند. فیلم دکوپاژ خوبی دارد، بازیها به ویژه بازی مهدی هاشمی عالی است و طراحی صحنه اغلب چشمنواز و جذاب است. اما مشکل از همینجا آغاز میشود؛ تم اصلی فیلم فدای برخی مسایل دیگر میشود و در محتوا و فرم تناقضهای جدی به وجود میآید و مخاطب سردرگم میشود.
هرچند استفاده کارگردان از رنگ در برخی نماها برای انتقال حس بوده است و مثلا رنگ قرمز برای آقایوسف نشانهای از پریشانی و ناراحتی است؛ کفش قرمز دخترش، شال و عطر قرمز، ماشین قرمزرنگ دکتر مهران و لباس قرمز لادن مستوفی. برخلاف ماهیها... که بازی با رنگ و نور کاملا در خدمت فیلم بود و با فضای عاشقانه فیلم تناسب خوبی داشت اما اینجا به نظر میآید که کارگردان بیشتر تلاش کرده تا تواناییهای طراحی صحنه و لباس را به رخ مخاطب بکشد و شکلی مبالغهآمیز و بیمنطق پیدا میکند. عروسِ آقایوسف که در نبود شوهرش از عهده پرداخت قبض خانهاش هم برنمیآید و آقایوسف هوای زندگی آنها را دارد، چنان خوشتیپ است و منطبق با مد روز لباس میپوشد که اساسا رنگی از فقر در زندگیاش دیده نمیشود و این ناشی از استفاده نابجا از رنگ است.
اما نکته مهمتر در مورد فیلمنامه و منطق حاکم بر رفتار شخصیتها و کنش و واکنشهاست. از نیمه دوم فیلم تا انتهای آن به نظر میآید آنقدر که کارگردان روی فرم تاکید کرده است و کوشش کرده با رنگآمیزی مخاطب را جذب کند، از فیلمنامه غافل شده است. آقایوسف قرار است قهرمان فیلم باشد، اما با آشفتگیهایی که در طراحی این شخصیت وجود دارد، این نکته محقق نشده است. در واقع قرار نیست صرف اینکه آقایوسف نظافتچی است و همه هموغمش هم فراهم کردن اسباب خوشبختی دخترش، قهرمان فیلم هم باشد، چراکه در بسیاری از موارد توضیحی به مخاطب داده نمیشود و لوازم قهرمان شدن آقایوسف مهیا نمیشود. رابطه بین آقایوسف و دخترش خیلی کلی است و جزییاتی برای مخاطب ترسیم نمیشود؛ جزییاتی که برای خط اصلی فیلم لازم است. کنش و واکنشها هم منطقی ندارند. چرا چنین پدری بعد از شنیدن صدای دخترش روی پیغامگیر منزلی که در آن کار میکند، خودش جلو نمیرود و دخترش را بازخواست نمیکند و صرفا با او قهر میکند؟ ادامه داستان و کوشش آقایوسف برای فهم ماجرا هم آشفته است و تعلیقها هم عملا تاثیرگذار نیستند و نهایتا باعث سردرگمی میشوند. این مناسبات آشفته در مورد دیگر شخصیتها هم مثل لادن مستوفی، رابطه فروتنیان و دخترش و... صدق میکند.
خرده داستانهایی هم که در فیلم وجود دارند، هرچند قرار است که به بسط مفهوم «تنهایی» در کنار تم اصلی فیلم کمک کنند اما بیفایده باقی میمانند و فضایی آشفته و متشتت ایجاد میکنند. فیلم آقایوسف با همه ضعفهایی که دارد، دیدنی است؛ بازیها و ریتم خوبی دارد، پایانبندی آن خوب است و دغدغه کلی فیلمساز، دغدغه بسیاری از آدمهای امروزی است.
سهامالدین بورقانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست