سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

انقلابات و جنبش های اجتماعی


انقلابات و جنبش های اجتماعی

جامعه شناسی جنگ دقیقا به تحلیلهای جامعه شناختی از تغییرات ساختها و نهادها یا واقعیتها و پدیده های جامعه شناسی در شرایط پیش از جنگ , پس از جنگ , در حال جنگ در وضعیت جنگی و حتی در وضعیت تهدید وتحت سایه ی جنگ توجه دارد

اگر علم جامعه شناس را توان او در بررسی و شناخت ساختهای نسبتا" پایدار اجتماعی ، تشخیص و تفکیک نهادهای یک جامعه و بالاخره کارکردهای آشکار و پنهان آن ساختها و نهادها تعریف کنیم بی گمان هنر یک جامعه شناس بازشناسی ساختها و تغییرات نهادها و کارکردها ،تحت شرایط مختلف و موثر بر جامعه ، یا به عبارت دیگر در ک تغییرات ساختی ، کارکردی ونهادی تحت شرایط مختلف زمانی - مکانی و عوامل موثر بر آنها می باشد .

همه ی جوامع در شرایط خاص و تحت تاثیر عوامل خاص دچار دگرگونی می شوند . در چنین شرایطی بسیاری از ساختها و نهادها ممکن است تغییرات کارکردی پیدا کرده ، بازسازی شوند یا اساسا" از بین بروند وساختها و نهادهای جدیدی متولد شوند یا جایگزین گردند .

جنگ یکی از این عوامل دگرگون ساز یا به عبارت صحیح تر مجموعه ای از عوامل موثر است که بیشتر ارکان جامعه را تحت تاثیر قرار داده آنها را تغییر می دهد ، بازسازی می کند ، نابود می کند و بالاخره ساختها و نهادهای جدیدی می سازد. جنگ می تواند انسانهای یک جامعه را به یکدیگر نزدیک کند یا آنها را از هم دور سازد ، می تواند سبب انسجام یک جامعه شود یا سبب انهدام آن شود و این البته از نظر مفاهیم و برداشتهای جامعه شناختی بسی متفاوت از نتیجه گیری ها و برداشتهای سیاسی است و حتی می تواند درست برعکس تحلیلهای سیاسی باشد . چه بسیار پیروزیهای سیاسی که تنها پوسته ای طرد و شکننده است بر جامعه ای از هم پاشیده و در حال فروپاشی و چه بسیار شکستها که جوامع شکست خورده را منسجم تر ، مصمم تر و آگاهتر می سازد .

درمفهوم سیاسی جامعه ؛ ملت - دولت هرقدر پیوند دولت و مردم نزدیکتر باشد و مداخله ی مردم در بافت دولت بیشتر ، مفهوم شکست یا پیروزی ، از نقطه نظرهای سیاسی و جامعه شناختی نزدیکتربه یکدیگر خواهد بود .

جامعه شناسی جنگ دقیقا" به تحلیلهای جامعه شناختی از تغییرات ساختها و نهادها یا واقعیتها و پدیده های جامعه شناسی در شرایط پیش از جنگ ، پس از جنگ ، در حال جنگ - در وضعیت جنگی - و حتی در وضعیت تهدید وتحت سایه ی جنگ توجه دارد . از سوی دیگر جنگ چه بوقوع بپیوندد و چه تنها بصورت تهدیدی بر اذهان جامعه سنگینی کند ساختها را تغییر شکل داده و نهادهایی را پدید می آورد که نیروهای نظامی و گرایش جامعه به نظامیگری یکی از آنهاست . نیروهای نظامی چه به صورت یک قشر یا طبقه در نظر گرفته شوند و چه به عنوان یک نهاد ، تولد خود را مدیون تهدیدات جنگ هستند . در جوامع دارای دولت یعنی از همان زمانی که دولتها پدید آمدند نیروهای نظامی نیز کارکردی متفاوت یافتند . پیش از این زمان ، جنگجویان قشری بودند که عمدتا" برای تامین هدفِ « جنگ برای بقا » کارکرد داشتند ؛ شکار با هدف تامین غذا، دفاع در برابر حیوانات وحشی یا گروههای بدوی تر یا وحشی تر انسانی و در مجموع جنگیدن با هر آنچه بقا و زندگی انسانی را تهدید می کرد . اما با پدید آمدن دولتها این کارکرد به تامین هدف حفظ و بقای دولت یا حاکمیت و قدرت تغییر نمود و اولین هدف نظامیان حفظ قدرت حاکمه در جنگهای احتمالی داخلی یا تامین مطامع و دست اندازیهای دولتها برای تصاحب سرزمینهای دیگر و در درجه ی دوم حفظ جامعه در برابر تهدیدات خارجی و جنگ های مرزی ، شد . به تدریج از دل این نیروها و بر اساس این کارکردها،شاخه های مختلف نیروهای نظامی پدیدار شدند که هریک اهداف مجزایی را دنبال می کردند. با اینحال در صدر اهداف تمامی آنها حفظ حاکمیت موجود و قدرت جاری باقی ماند و این، ماهیتی همواره محافظه کار و شریک قدرت حاکمه به آنها بخشید .

جولیوس گولد و ویلیام ل . کولب در فرهنگ علوم اجتماعی پیرامون واژه ی جنگ چنین می نویسند :

A ) سه تعریف متمایز جنگ از لحاظ علوم اجتماعی حائز اهمیتند :

۱ ) جنگ ممکن است دلالت داشته باشد بر وضعیتی به رسمیت شناخته شده از لحاظ اجتماعی که در آن مخاصماتی مسلحانه با دامنه ای گسترده ، کم و بیش مداوم بین دو یا چند کشور ، دولت یا حکومت جریان پیدا می کند .

۲ ) قانون داخلی کشور ممکن است مقرر بدارد که جنگ یک وضعیت مخاصمات مسلحانه است که بین دولت مزبورو دولتی دیگر یا بین دو دولت یا جناح های سیاسی دیگر جریان دارد ، و این وضعیت توسط دستگاهی که به موجب قوانین و قانون اساسی کشور دارای چنین اختیاری باشد به عنوان جنگ اعلام شده باشد .

۳ ) در حقوق بین الملل معاصر ، جنگ کشمکشی است مسلحانه بین دو یا چند کشور که هر کدام مدعی آن است که دارای حق حاکمیت ملی است . این کشورها در چارچوب این کشمکش در مقابل سایر کشورها از لحاظ حقوقی همتراز هستند .

B ) جنگ بیشتر دلالت دارد بر کشمکش مسلحانه بین کشورها ، گو اینکه در موارد ذیل نیز به کار می رود :

الف ) به طور مجازی برای اطلاق به هر گونه ستیز ، مثلا" جنگ الفاظ ، جنگ صنایع ، جنگ علم و دین ، جنگ بین زن ومرد ، جنگ با بیماریها . آن را به وجهی نه چندان استعاری ، در این موارد نیز به کار می برند :

ب ) مخاصمات بین جناح های مختلف در داخل یک کشور - جنگ داخلی

پ ) خصومت مرگبار بین هر گونه نظام های کنش که سخت مشابه یکدیگر باشند ، مانند قبایل ابتدایی ، افراد یا حتی حیوانات ت ) مخاصمات بین المللی که پای نیروهای مسلحانه در آن به میان کشیده نشود ، مانند جنگ اقتصادی ، جنگ روانی ، جنگ مسلکی یا ایدئولوژیک و جنگ سرد .

اما همچنانکه اشاره شد ، اصطلاح جنگ در مشخص ترین مفهوم خود اطلاق می شود به مخاصمه ای با دامنه ی گسترده که توسط نیروهای مسلح دولتهایی معین طی دوره ای مشخص جریان می یابد مانند جنگ کریمه ، جنگ روسیه و ژاپن . به این مفهوم ، جنگ یک رشته پیکار و نبرد کم و بیش مستمر بین طرفهای متنازع است . گو این که در پاره ای از موارد فواصل بالنسبه درازی از آتش بس یا ترک مخاصمه پیش می آ ید ، چنانکه در مورد جنگهای صدساله و جنگهای سی ساله پیش آمد ؛ یا اینکه در فهرست کشورهای درگیر جنگ و تقسیم مخاصمات بین عرصه های مختلف نبرد و جبهه های متفاوت تغییری حاصل می شود ، چنان که در جنگ جهانی اول و دوم چنین شد ؛ این عوامل باعث می شوند که بیان این مطلب که آیا کشمکش میان کشورهای درگیر را باید یک جنگ یا چند جنگ محسوب داشت ، دشوار گردد .

۲ ) دشواری تعیین دامنه ی مخاصمات که اطلاق عنوان جنگ را توجیه کند ، برخی نویسندگان را بر آن داشته است که این مفهوم را زیر عنوان کلی تر نزاع مرگبار بیاورند . ل.ف. ریچاردسون این قبیل نزاعها را بر حسب نمای پایه ی ۱۰ تعداد کشته شدگان طبقه بندی کرده است . این طبقات که ازکمیت ۰^۱۰ که در آن فقط یک نفر کشته می شود شروع شده و به کمیت ۷^۱۰ ختم می شود که د ر این صورت بیش از ده میلیون نفر کشته می شوند .چنان که در جنگ جهانی اول و دوم چنین شد .

۳ ) در این باره اختلاف نظر وجود دارد که آیا مشخصه ی اساسی جنگ واقعیت عینی مجادله ی خشونت بار است - که دراین حالت واژه ی جنگ را می توان به ستیزمیان قبایل ابتدایی ، جانوران ، گلادیاتورها ، شورشیان و نیز بین دولتها و ملتها اطلاق کرد - یا این که مشخصه ی اصلی آن وضعیتی است از لحاظ اجتماعی به رسمیت شناخته شده ، که در آن این قبیل مجادله ها بر طبق الگوی پذیرفته شده ی رفتار و تکنولوژی ، عملا" صورت می پذیرد یا احتمالا" صورت خواهد پذیرفت . جنگ در مفهوم اخیر خود پدیده ای است فرهنگی که فقط در بین گروههای انسانی به ظهور می رسد . بیان این تمایز به گروتیوس تعلق دارد که تعریف سیسرون از جنگ را به عنوان « مجادله به ضرب و زور » را مورد انتقاد قرار داد ، چون او معتقد بود که جنگ نه یک مجادله که یک وضعیت است. هابز نیز همین معنی را در نظر داشت که گفت : « طبیعتِ جنگ در رزمندگی بالفعل نیست ، بلکه در میل شناخته شده ای به مبادرت به آن است به نحوی که در همه حال هیچ تضمینی وجود ندارد که خلاف این امر بوده باشد . »

C ) دادگاههای ایالات متحد فرق گذاشته اند بین جنگ به مفهوم مادی - در مورد چیزی که آن را می توان وضعیت واقعی کشمکش مسلحانه بین کشورها نامید - و جنگ به مفهوم حقوقی که شایسته تر است آن را جنگی که قانون اعم از قانون بین المللی یا داخلی تعریف کرده است ، نام دهیم . مفهوم حقوقی جنگ بی نهایت بغرنج است - زیرا نظام های مختلف حقوقی ملاکهای متفاوتی را برای تعیین وضعیت جنگی به کار می بندند. وانگهی مفهومهای حقوقی و مادی جنگ اغلب در یکدیگر تداخل می یابند .

۱ ) در قانون داخلی یک کشور ، مخاصماتی که کشور مزبور در آنها درگیر است فاقد خصلت « جنگ حقوقی » است مگر آنکه مقامات صلاحیت دار کشور مربوطه این موضوع را رسما" اعلام کرده یا به رسمیت شناخته باشند . در ایالات متحده فقط کنگره حق دارد اعلام جنگ کند اما رییس جمهور می تواند خصومت هایی را که از سوی یک گروه داخلی یا یک دولت دیگر آغاز شده باشد به رسمیت بشناسد. به لحاظ آنکه ملاکهایی که توسط مقامات سیاسی حکومتهای مختلف

به کار بسته می شوند متفاوت اند، مخاصمه بین دو حکومت ممکن است از سوی یکی از آنها یک جنگ حقوقی تلقی شود اما توسط دولت دیگر طغیان شورش مداخله یا اقدام دفاعی به حساب آید . از لحاظ قانون داخلی کشورهایی که در جنگ مشارکت ندارند ، جنگ ممکن است وضعیت حقوقی متفاوتی داشته باشد . دادگاههای کشور معمولا" تابع نظر مقام های سیاسی حکومتهای خود هستند ، اما در صورتی که مقام های دولتی نظری ابراز نکرده باشند ، این دادگاهها ممکن است تعریف رایج در حقوق بین الملل را مبنا قرار دهند .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.