چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

جایگاه زبان در اندیشه گادامر


جایگاه زبان در اندیشه گادامر

گمان عمومی بر آن است که زبان ابزار رسیدن به فهم‎ ‎است. زبان گفتاری و نوشتاری، علائم و نشانه هایی برای انتقال معانی و تفهیم و‎ ‎تفاهمند و سرشت فهم با زبان متفاوت است. در مقابل این …

گمان عمومی بر آن است که زبان ابزار رسیدن به فهم‎ ‎است. زبان گفتاری و نوشتاری، علائم و نشانه هایی برای انتقال معانی و تفهیم و‎ ‎تفاهمند و سرشت فهم با زبان متفاوت است. در مقابل این دیدگاه، گادامر فاصلهٔ میان‎ ‎فهم و زبان را انکار کرد و ماهیت فهم را زبانی دانست. از نظر او، زبان واسطه ای است‎ ‎که فهم در آن واقع می شود. همهٔ فهم ها تفسیری است و تفسیر در زبان جای گرفته‎ ‎است‎.‎به اعتقاد گادامر، نزدیکی زبان به تفکر ما موجب پنهان‎ ‎ماندن نقش آن در فرایند فهم شده است. برای نمونه به مسئله امتزاج افق ها اشاره می‏‎ ‎کند و معتقد است که امتزاج افق هایی که در فهم جای گرفته به واقع دستاورد زبان است‎. ‎امتزاج افق ها، محصول گفتگوی مفسر با اثر است. این تحلیل نشان می دهد که فهم از‎ ‎نسخ زبان است و امتزاج افق ها از نسخ امتزاج دو زبان و تشکیل زبان مشترک است و این‎ ‎نمونه ای از زبانی بودن فهم است. بلخر مدعی است که نه فقط بحث امتزاج افق ها بلکه‎ ‎مباحث فراوانی در کتاب گادامر، حکایت از زبانمندی فهم دارد‎. ‎براساس‎ ‎تحلیل گادامر از سنت و تاریخ، سنت هر اثر چیزی جز مجموعه ای از تفاسیر و فهم های‎ ‎پیشینیان از آن اثر نیست. اگر فهم و تفسیر سرشتی زبانی داشته باشد، تاریخ و سنت یک‏‎ ‎اثر نیز زبانی خواهد بود و "تاریخ اثر گذار" چیزی جز تأثیر این زبان ها در عمل فهم‎ ‎نخواهد بود. بنابراین، زبانی بودن فهم عینیت و واقعیت تاریخ اثرگذار می شود و نشان‎ ‎می دهد که سنت نیز زبانی است‎.‎براساس سرشت زبانی فهم و تفسیر، سنت و تاریخ اثر‏‎ ‎زبانی می شود و هر تفسیر را باید واقعه ای در تاریخ زبان قلمداد کنیم؛ زیرا در خلال‎ ‎تفسیر، چیزی در زبان مفسر اتفاق

می افتد‎.‎در زبان شناسی مقایسه ای، معمولاً به قالب و شکل زبان‎ ‎توجه دارند و محتوای زبان را در نظر نمی گیرند. جداناپذیری قالب و محتوای زبان‎ ‎را‎ ‎اگر به تلقی زبان گادامر از امتزاج افق ها ضمیمه کنیم، نتیجه بسیار مهمی برای‎ ‎گادامر به دست می آید، یعنی امتزاج افق ها، امتزاج زبان هاست و امتزاج زبان ها،‎ ‎امتزاج دنیاهاست‎.‎گادامر بر آن است که انسان با حیوان به لحاظ زبانی‎ ‎تفاوتی اساسی دارد. با اینکه حیوان هم قادر به برقراری ارتباط با دیگران است؛ اما‎ ‎انسان به علت زبان داشتن دارای "دنیا" است لکن حیوان فقط دارای "محیط" است. محیط در‎ ‎اصل مفهومی اجتماعی و انسانی بوده است، به معنای "وابستگی فرد به جامعه". اما محیط‎ ‎به معنای وسیع آن به "همه شرایطی که یک موجود زنده به آن وابسته است" گفته می شود‎ ‎که اختصاصی به انسان ندارد و حیوان نیز از آن برخوردار است‎.

‎گادامر می گوید‎:

‎دنیا داشتن به معنای داشتن جهت گیری و تعیین موقعیت‎ ‎نسبت به جهان است. لیکن جهت گیری نسبت به جهان داشتن به معنای آن است که شخص چنان‎ ‎آزاد باشد که بتواند جهانی را که با آن مواجه می شود، آن گونه که هست به خویشتن‎ ‎ارائه کند. ظرفیت آدمی در زبان داشتن و دنیا داشتن، توأم با یکدیگر است. دنیای ذهنی‎ ‎آدمی بر زبان او مقدم نیست و زبان یکی از دارایی های آدمی نیست بلکه دنیای ذهنی هر‎ ‎فرد، سرشت زبانی دارد و در زبان شکل می گیرد. بنابراین تجربه ما از جهان، زبانی‎ ‎است. بقاء یا تغییر نگرش ما به جهان و خودمان هم در زبان صورت می پذیرد. واقعه‎ ‎زبانی، منعکس کنندهٔ امور ثابت و متغیر اشیاء است. زبان مخلوق اندیشه تأملی ما نیست؛‎ ‎بلکه در ساماندهی جهت گیری ما نسبت به جهان سهیم است. این جهان است که خود را در‎ ‎زبان می نمایاند‎.‎گادامر بر آن است که دنیای ذهنی ما در زبان و محاط به‎ ‎آن است؛ از این رو امکان ندارد ما بتوانیم خویشتن را از قید زبان رها سازیم و دنیای‎ ‎زبانی خویش را همچون موضوع و ابژه بررسی کنیم. هر کس که زبانی دارد، در واقع دنیایی‎ ‎ویژهٔ خود دارد. هر ارتباط زبانی در دنیای خاص خود زیست می کند. این تکثر زبانی و در‎ ‎نتیجه تکثر دنیاهای زبانی در ارتباط زبان ها و دنیاها با یکدیگر مانعی ایجاد نمی‎ ‎کند. بنابراین از طریق آشنایی با زبان های دیگر و ترجمه و یادگیری آنها می توان بر‎ ‎پیشداوری ها و افق های خاص دیگر دنیاها غلبه کرد‎.

مسعود فولادفر