شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

زین خرد, جاهل همی باید شدن


زین خرد, جاهل همی باید شدن

به مناسبت سالگرد تولد داریوش مهرجویی

فیلمسازان بزرگ این‌گونه‌اند! کارشان را به عنوان یک فیلمساز مهم و تأثیرگذار آغاز می‌کنند. اما هر چه از سنشان می‌گذرد، به لحن و بیان شخصی‌تری در آثارشان دست می‌یابند. شاید دیگر به اندازه دوران جوانی تأثیرگذار نباشند. شاید فیلم‌هایشان دیگر نه به اندازه آثار اولیه‌شان فروش کند و نه به اندازه آن فیلم‌ها بتواند سلیقه‌های گوناگون را راضی کند. شاید علائم بی‌حوصلگی هم در این فیلم‌ها مشخص باشد. اما نگاهی که پشت فیلم‌های این دوره کاری کارگردانان بزرگ وجود دارد، کاملاً مخصوص به آن‌هاست. بنابراین اگر امضای فیلمسازان بزرگ در فیلم‌های اولیه‌شان، بیشتر از طریق سبک کاری‌شان مشخص می‌شود، در آثار دوره‌های بعد، این نگاه کارگردان به آدم‌هاست که امضای او را می‌سازد.

در سینمای ایران، داریوش مهرجویی از معدود کسانی است که به این مرحله رسیده است. تا اوایل دهه هشتاد، اکثر آثار مهرجویی، حول محور عدم درک و تفاهم میان شخصیت‌ها شکل می‌گرفتند. از «گاو» که ماجرای فیلم را فاصله بین مش‌حسن و دیگر روستاییان تشکیل می‌دهد تا «هامون» که اساساً شرح مشکلات حمید هامون با تمام آدم‌های اطرافش است و «سارا» که در نهایت به خروج قهر آمیز شخصیت اصلی از خانه منجر می‌شود. اما فیلم‌های دهه هشتاد مهرجویی مسیر عکس را در پیش گرفتند. پس از یک دوران گذار کوتاه‌مدت، از «مهمان مامان»‌ بود که دوره جدید فیلمسازی مهرجویی شروع شد. در این سال‌ها، مهرجویی به جای بررسی پیچیدگی آدم‌هایی که نمی‌توانستند با یکدیگر ارتباط درستی برقرار کنند، به زندگی آدم‌هایی می‌پردازد که اتفاقاً‌ همه تلاششان این است که بتوانند کسی را پیدا کنند که با او ارتباط برقرار کنند.

پس اگر در فیلم‌های قبلی مهرجویی، شخصیت‌ها نه به ایده‌آل‌های ذهنی خود می‌رسیدند و نه توانایی برقراری ارتباط درست با محیط اطراف را داشتند، در آثار دهه هشتاد او کاراکترهایی را می‌بینیم که بین این دو بعد به تعادل دست می‌یابند. یعنی هم به آن‌چه در ذهن خود داشتند می‌رسند و هم موفق می‌شدند با دیگران ارتباط درستی برقرار کنند. نمونه‌ای‌ترین این رابطه را هم در فیلم «سنتوری» می‌بینیم. علی بلورچی، از سوی تمام نزدیکانش طرد می‌شود. پدرش، مادرش و همسرش او را از خود می‌رانند اما علی سرانجام راه سعادت را جایی می‌یابد که احتمالاً هیچ‌کدام از ما انتظارش را نداریم: در کنار چند معتاد در یک پارک! این‌جا است که علی سوسیس‌هایش را با بقیه معتادان قسمت می‌کند و آن‌ها هم از او پذیرایی می‌کنند! برای همین است که مهرجویی با استفاده از نشانه‌های تصویری به ما یادآوری می‌کند که آغاز راه درست برای علی همین‌جاست. از جمله این که بعد از مدت‌ها، برای اولین بار در این سکانس کفترهای علی را خارج از قفس مشاهده می‌کنیم.

ضمن این که بر‌خلاف سکانس‌های دو نفره علی با پدرش و هانیه (بعد از شروع مشکلات علی) که به دعوای بین علی و هانیه یا تزریق مواد به پسر توسط پدر ختم می‌شد، در پایان این سکانس، همه با آن مشکلات‌شان سرخوش و خندان می‌زنند و می‌رقصند. نمونه‌های ساده‌تر چنین تفکری را در دیگر فیلم‌های اخیر مهرجویی هم می‌توان پیدا کرد. در «مهمان مامان» همه به تکاپو می‌افتند تا سفره آبرومندی را برای عفت خانم تهیه کنند و در نهایت همین افراد پای سفره‌ای که خودشان در تهیه آن نقش داشته‌اند، می‌نشینند و حالش را می‌برند. در «طهران: روزهای آشنایی»، دایی بابا مدام به زوج اصلی یادآوری می‌کند که: «مهمان ما هستید» و نکته این‌جاست که دایی بابا سرخوش‌ترین و دلچسب‌ترین شخصیت فیلم است. انگار حال خوب او به طور مستقیم با رفتاری که او در قبال آدم‌های دیگر در پیش گرفته مرتبط است. حتی در «آسمان محبوب» که به طور کامل در مسیر فیلم‌های قبلی مهرجویی قرار نمی‌گیرد و شاید ضعیف‌ترین فیلم این چند سال مهرجویی باشد هم سکانس‌های این‌چنینی وجود دارد. از جمله سکانس خوردن معجون سنتی و بعد رقصیدن با زنگ موبایل «بابا تو دیگه کی هستی!»

همه این‌ها را بگذارید کنار دیدگاه کاملاً ‌بی‌عقده و بی‌قضاوتی که مهرجویی در قبال آدم‌های فیلم‌هایش دارد. در آثار متأخر مهرجویی، آدم‌ها هویتشان را صرفاً از اعمالی به دست می‌آورند که در طول فیلم انجام می‌دهند و نه از طبقه‌شان و دیدگاهی که ما از قبل نسبت به آن طبقه داریم. یک نمونه‌اش را در مورد «سنتوری» خواندید. معتاد بودن شخصیت‌ها هیچ تأثیری در قضاوت مهرجویی بر آن‌ها نمی‌گذارد. مهم فقط این است که وقتی این معتادها دنیای علی سنتوری را درک و به او کمک می‌کنند، بهترین آدم‌های روی زمینند. در «طهران: روزهای آشنایی» و «آسمان محبوب» هم همین نگاه را به صورت دیگری مشاهده می‌کنیم. در اولی، پولدار یا فقیر بودن شخصیت‌ها هیچ ربطی به خوب یا بد بودنشان ندارد. دایی بابای ثروتمند همان‌قدر دوست‌داشتنی است که زوج اصلی فیلم که متعلق به طبقه اقتصادی پایین‌تری هستند. در «آسمان محبوب» هم دکتر شهری ما همان‌قدر خوب است که دایی غریب. در دورانی که همه عادت کرده‌ایم به هم بدبین باشیم و در مورد یکدیگر قضاوت کنیم، کارگردانی چون داریوش مهرجویی وجود دارد که هم بسیار خوش‌بین است و هم سعی می‌کند ما را به قضاوت نکردن عادت دهد. چه چیزی از این بهتر؟

سید آریا قریشی



همچنین مشاهده کنید