جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

جمال دلربای آشنا


جمال دلربای آشنا

گمان کردم که پاکم تا ببینم
جمال دلربای آشنا را
ندانستم گناهم جلوه کرده
شدم از پا به سر غافل خدا را
عزیز فاطمه گفته است هر شب
به وقت پاکی امت بیاید
درون پرده غیبت ولیکن
به یاری …

گمان کردم که پاکم تا ببینم

جمال دلربای آشنا را

ندانستم گناهم جلوه کرده

شدم از پا به سر غافل خدا را

عزیز فاطمه گفته است هر شب

به وقت پاکی امت بیاید

درون پرده غیبت ولیکن

به یاری آن همه خوبان بیاید

شود آرام دل آن بی‌قراران

عزیزان محب و اهل کردار

عزیز فاطمه گفته است هر شب

به دیدارت بیایم، دلبری را

که آزاد و رها از قید دنیا

نشسته پیشه کرده بندگی را

دلیل روسیاهی‌ام هست کافی

که تا اکنون ندیدم مهدی‌ام را

الا ای مهدی صاحب زمانم

نباشد قلب تو نالان دلم را

اگر من بد ز آفاق و زمینم

ندیدی گل کنار خارها را

که من خار سیاه و پست هستم

شکسته دست و پا و مست هستم

من آن خار سیاه و پست هستم

که بسته اثم دست و پای من را

تو آن گل، مهربان و با لطافت

همیشه یاور و همراه با ما

الا ای مهدی صاحب زمانم

چگونه گل چنین جاها نشیند

اگر خاری به تنهایی بماند

چه باشد ارزش او را کس نداند

به فریادم برس ای آن که خوبی

بزرگی یاوری حبل المتینی

الا ای مهدی صاحب‌زمانم

بیا امشب بگو تا چون شوم من

نگویم راز این دیدار با کس که عاشق گر ببندد دلبرش را، نباشد نای تفسیر از چنین کس