دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مهرجویی جنس بازی و گریم بهداد را در خواب دیدم


مهرجویی جنس بازی و گریم بهداد را در خواب دیدم

بهداد برای این نقش عالی بود او از این که ممکن است دچار بیماری obese اُبیز یعنی چاقی بیش از حد شود دلهره دارد و انگار همه بدبختی هایش را در شکمش و دلش ریخته و واهمه بزرگتر شدن شکمش را دارد

بهداد برای این نقش عالی بود. او از این که ممکن است دچار بیماری obese (اُبیز) یعنی چاقی بیش از حد شود دلهره دارد و انگار همه بدبختی‌هایش را در شکمش و دلش ریخته و واهمه بزرگتر شدن شکمش را دارد.

در ضمن دلش هم شکسته، زن و بچه‌ها ولش کردند. تنهاست و دلمرده. بنابراین شخصیت او نرمال و عادی نیست، اغراقی که می‌گویید در شخصیت و نقش اوست نه در بازی‌اش...

مشکل بزرگ سینمای ما هم همین است. که بخش خصوصی را وادار کردند یا کنار بکشد یا مدام ضرر بدهد و بخش دولتی هم هر دم فربه‌تر، مسلط‌تر و انحصارگرتر باشد و همه چیز را برای خود، خودی، من، من تنها و دوستان نزدیک بخواهد...

از «سنتوری» به این سو فیلم‌هایتان حال و هوای متفاوتی یافته‌اند. به طور مشخص تقریباً هیچ کدام از این فیلم‌ها حال و هوای تلخی ندارند و این فیلم آخر را هم که در ژانر کمدی کار کرده‌اید این تغییر مسیر چقدر خواست داریوش مهرجویی بوده و چقدر حاصل شرایط؟

ـ حاصل هر دو بوده.

از دکوپاژ سفت و سخت و دقیق و میزانسن‌های پیچیده و فیدهای رنگی جالب و در کل از ساختار تکنیکی فیلم‌های دهه هفتادتان فاصله گرفته‌اید. چند سالی است که ترجیح می‌دهید میزانسن‌ها راحت‌تر باشند و دوربین هم خیلی وقت‌ها روی دست است این نوع ساختار تکنیکی چگونه وارد سینمای شما شد؟ این الزام قصه‌هایی است که انتخاب می‌کنید یا اینکه کلا الان این نوع از تکنینک را که به زندگی نزدیک‌تر است و خیلی دربند فرمالیسم نیست را ترجیح می‌دهید؟

ـ برعکس. در این فیلم‌ها میزانسن‌ها پیچیده‌تر و دقیق‌ترند و دوربین اکت، انرژی و حرکت و حضور بیشتری نشان می‌دهد و دقایق و ظرایف بازیگر را بهتر ضبط می‌کند. چون دیگر دغدغه ریل، فوکوس دقیق و تمرین‌های مکرر به خاطر دوربین را نداریم. من فیلم‌های قبلی خود را تلخ نمی‌نامم، بلکه بیانگر تراژدی و گرفتاری‌های دردناک بشری می‌دانم.

در پس قصه‌ای که در «چه خوبه که برگشتی» روایت می‌کنید لایه‌ای وجود دارد که به نوعی تکمیل کننده فیلم هم هست. مثل شطرنجی که دو شخصیت اصلی فیلم بازی می‌کنند و آن را می‌شود تعمیم داد به کلیت فیلم.

ـ فیلم خودش یک بازی شطرنج واقعی است. تمام موقعیت‌ها را می‌توان از راه مطابقت با خود بازی شطرنج قیاس کرد. چه کسی حاضر است این کار را بکند؟

آقای مهرجویی شما معمولاً خیلی خوب نمادها و نشانه‌ها را در پس داستان قرار می‌دهید. جوری که توی ذوق هم نمی‌زند. در این مورد آخر یعنی «چه خوبه که برگشتنی» در دعوای عطاران و بهداد چقدر قصد اشاره به حران‌های جهان معاصر از جمله کمرنگ شدن اخلاق، اصناف و حوصله را داشته‌اید؟

ـ تصویری داشتیم از دعوای مهندس و دکتر کنار دریا. یک تصویر درست که هر دو دارند با انرژی تمام به هم پرخاش می‌کنند حیف که پوستر سازانمان به این تصویر توجه‌ای نکردند چون بیانگر روحیه کلی فیلم و زمانه ماست. ما دیگر به جایی رسیده‌ایم که می‌خواهیم همدیگر را سر مسائل جزیی و پیش پا افتاده از هم بدریم و هر گونه اخلاق و مروت و معرفت انسانی را هم حاضریم زیر پا بگذاریم. فیلم‌ هم همین را نشان می‌دهد.

بشقاب به ظاهر عتیقه نقش مهمی در فیلم دارد از سویی می‌تواند نشانه‌ای از میراث گذشته باشد و از سوی دیگر در هیأت یک بشقاب پرنده نمادی از تکنولژی به نظر می‌رسد. در واقع این بشقاب کارکردی دوگانه دارد هم نشانه گذشته است و هم آینده! ایده استفاده از بشقاب از کجا آمد؟

ـ ایده فیلم از کجا آمده؟ معلوم است، از هوا آماده. مثل خود بشقاب پرنده! نشانه گذشته و نشانه آینده یعنی چه؟ هر چیزی را بنگرید نشانی از گذشته و از حال و آینده دارد. قضایا پیچیده‌تر و عمیق‌تر از اینهاست این شی مرموز از هر جا آماده مهم نیست، قادر است از طریق سنگ‌های مرموز و نشانه‌ها و هیروگلیفت‌هایی که رویش نشسته همه چیز را به هم بریزد در حالی که به واقع چیزی جز یک شی کیچ (kich) یعنی باسمه‌ای نیست. زندگی پِرپِری ما هم نیز همین اشیاء مرموز و کیچ مانند به هم می‌ریزند.

بازی‌های فیلم‌های شما همیشه مثالزدنی بوده‌اند و استادی شما در گرفتن بازی‌های فوق‌العاده همیشه زبانزده بوده. از عزت‌ا... انتظامی در «گاو» تا حامد بهداد در «نارنجی پوش» همیشه بازیگران بهترین بازی‌هایشان را در فیلم‌های شما ارائه داده‌اند. با این پیشینه جنس بازی حامد بهداد در «چه خوبه که برگشتی» کاملاً آگاهانه و با تصمیم شما بوده. چه شد که بهداد را برای این نقش انتخاب کردید؟ و این اغراق موجود در بازی بهداد چقدر با کلیت اثر همخوان می‌دانید؟

ـ بهداد برای این نقش عالی بود. او از این که ممکن است دچار بیماری obese (اُبیز) یعنی چاقی بیش از حد شود دلهره دارد و انگار همه بدبختی‌هایش را در شکمش و دلش ریخته و واهمه بزرگتر شدن شکمش را دارد. در ضمن دلش هم شکسته، زن و بچه‌ها ولش کردند. تنهاست و دلمرده. بنابراین شخصیت او نرمال و عادی نیست، اغراقی که می‌گویید در شخصیت و نقش اوست نه در بازی‌اش.

چه شد که به این جنس بازی و گریم بهداد رسیدید؟

ـ خوابش را دیدم.

بعد از فیلم‌های زنانه‌تان در دهه ۷۰ «بانو»، «سارا»، «پری» و «لیلا» به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر توجه کمتری به کاراکترهای زن دارید. در همین «چه خوبه که برگشتی» کاراکتر دکتر یاسمین (مهناز افشار) بیشتر نقش کاتالیزور را در قصه دارد. انگار که آمده فرزاد (حامد بهداد) و کامبیز (رضا عطاران) را به جان هم بیندازد. این کمرنگ شدن نقش زن، حاصل شرایط است؟ یا ژانر فیلم و محدودیت‌هایی که معمولاً در ایران برای زنان در کمدی وجود دارد باعثش شده یا اصلاً داستان این چیزها نیست!

ـ نه. مهناز افشار کاتالیزور نیست. مهناز هسته مرکزی است و اوست که از طریق رمز و راز شخصیت و دیدگاه‌های متفاوتش به زندگی و جذابیت خاص‌اش، همه اطرافیانش را به هم می‌ریزد و شیفته خود می‌کند واژه کاتالیزور در این متن اصلاً غلط است.

تا همین چند سال پیش منتقدان عاشق فیلم‌های شما بودند و خودتان هم چند سال پیش گفتید «منتقدان بهترین تماشاگران فیلم‌های شما هستند» (ماهنامه فیلم خرداد ۸۳). الان مدتی است این رابطه شکراب شده. چیزی شبه به آنچه در ۲ دهه اخیر برای فیلمسازان هم نسلتان مسعود کیمیایی اتفاق افتاده است. به نظرتان چی شد که این جوری شد؟

ـ به خاطر اینکه منتقدان اغلب در جا می‌زنند و با زمانه جلو نمی‌آیند. مشکلات و دغدغه‌های انسان ایرانی کنونی را نمی‌بینند. فشار، سانسور، زور و سلطه را نه می‌بینند و نه حس می‌کنند چون خودشان کارمندان حقوق‌بگیری هستند و باید چیزی بنویسند و پولی بگیرند.

هر قدر که منتقدان از فیلم آخرتان انتقاد کرده‌اند، تماشاگران از فیلمتان استقبال به عمل آورده‌اند. این ارتباط با مخاطب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ موقع ساختن فیلم چقدر به تماشاگر فکر می‌کنید؟

ـ موقع ساختن فیلم به تماشاگران فکر نمی‌کنم، به منتقدان هم فکر نمی‌کنم. می‌دانم که بعداً هرکدام ساز مخصوص خودشان را می‌زنند.

«چه خوبه که برگشتی» با هزینه یک میلیارد و ۱۷۰ میلیون تومانی تولید شده. فیلم تا الان در تهران نزدیک به یک میلیارد فروخته و در شهرستان هم حدود ۳۵۰ میلیون تومان. در واقع فیلم شما جزو کارهای پرفروش چند وقت اخیر است ولی برای بازگشت سرمایه باید بالای ۲ میلیارد بفروشد. در این شرایط اقتصادی و این وضعیت گیشه، فکر می‌کنید «چه خوبه که برگشتی» هزینه تولیدش را در بیاورد؟

ـ نه ‌پولش را در نمی‌آورد و مشکل بزرگ سینمای ما هم همین است. که بخش خصوصی را وادار کردند یا کنار بکشد یا مدام ضرر بدهد و بخش دولتی هم هر دم فربه‌تر، مسلط‌تر و انحصارگرتر باشد و همه چیز را برای خود، خودی، من، من تنها و دوستان نزدیک بخواهد.

علاقه‌مندان پرو پا قرص شما دوست دارند «هامون» یا «سنتوری» دیگری از شما ببینند. فیلم بعدی شما هم که ظاهراً کمدی نیست. آیا می‌شود گفت قرار است در این فیلم شاهد بازگشت مهرجویی به درام‌های جدی باشیم؟

ـ انگار شما از وضعیت سینمای ایران و سانسور کاملاً بی‌خبرید. ده بار تکرار کردم که سه سناریوی جدی و تراژدی آنطور که شما طالبش هستید ارائه داده‌ام و هر سه رد شد. (و کشتید مرا از بس که می‌گویید چرا «هامون» و «سنتوری» نمی‌سازید.) شخصیت «نارنجی‌پوش» یک هامون مدرن است. او به جای اینکه عصیان کند و به دریا بزند جارو به دست می‌گیرد تا زشتی‌های ذهنی و عینی را پاک کند. این را دیگر به گوش داشته باشید و نظیر برخی از این منتقدها مرتب آن را تکرار نکنید.

آقای مهرجویی! جالب است که شما اهل قهر کردن نیستید. بعد از بلایی که سر «سنتوری» آوردند شاید هر فیلمساز دیگری بود قهر می‌کرد و کارش به جاهای باریک کشیده می‌شد ولی شما فیلم ساختید و جالب اینکه فیلم‌های امیدوارکننده هم ساختید. این روحیه از کجا می‌آید؟ چطور می‌توانید وقتی خودتان تلخ هستید و شرایط هم به زیان شماست، به امید فکر کنید و فیلم امیدوارانه بسازید؟

ـ همیشه تراژدی‌ها در دوره ثروت و حشمت و سعادت ساخته شده (از یونان به این طرف) و کمدی‌ها اغلب در دوره بدبختی و تنگ دستی و ظلم و فشار.

در خبرها آمده بود قرار است داستان زندگی «علی سنتوری واقعی» تبدیل به فیلم شود. مگر این شخصیت ما به ازای خارجی داشت؟

ـ نه سنتوری یک شخصیت واقعی نیست بلکه زاده تخیل نویسندگان آن است. شما تا حالا کجا کسی را دیده‌اید که آنطور سنتور را ایستاده بنوازد و با موزیک تکنو مدرن امروزی مخلوطش کند؟ و کنسرت بگذارد؟ و در مجالس بنوازد... کار این آقا به نظر من دزدی است. مثل اینکه هر کس بیاید و بگوید قهرمان فیلم «پدرخوانده» را من شخصا می‌شناختم و حالا می‌خواهم یک داستان دیگر درباره او بنویسم. این کار دزدی و کلاهبرداری است و سازندگان آن از نظر قانونی قابل تعقیبند.