چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
انتخابات آمریکا متأثر از سناریوهاست
«آرزو دارم روزی ملت آمریکا، معنای واقعی دین و آیین خود را درک کند. آرزو دارم روزی چهار فرزند خردسالم نه با رنگ پوست بلکه با شخصیتشان ارزیابی شوند»
این جملات، برگرفته از سخنرانی «مارتین لوترکینگ»، رهبر سیاهپوست آمریکا در راهپیمایی آگوست سال ۱۹۶۳ است. او اینچنین آرزو کرد و ما دیدیم که در ۴۵ سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۸ میلادی، رنگینپوستی به نام باراک اوباما، خود را نامزد پست ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا کرده و به گواهی بیشتر نظرسنجیها در چهارم نوامبر به عنوان نخستین رئیسجمهور رنگینپوست آمریکا برگزیده خواهد شد.
اوباما همسن و سال فرزندان مارتین لوترکینگ است. مستقل از آنکه اوباما انتخاب شود یا نه، آرزوی مارتین لوترکینگ در حال تحقق بوده و شاید هم تحقق یافته باشد!
کالین پاول و کاندولیزا رایس، دو رنگینپوستی هستند که پیدرپی وزیر امور خارجه آمریکا شدند و نکته جالب آنکه کاندولیزا رایس خانم بوده و هر دو توسط دولت جمهوریخواه جورج بوش برای این سمت برگزیده شدند.
کالین پاول نظامی بازنشسته، کاندولیزا رایس، کارشناس خبره مسائل شوروی و باراک اوباما، سناتور کنگره، هر کدام توانستهاند تا درجات عالیرتبهای ارتقا یابند، ولی مقام ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، متفاوت بوده و تقریبا دست نیافتنی است، اما تا فتح آن چند قدمی بیش نمانده و باراک اوباما به شدت به آن نزدیک شده است و شاید تا چند روز دیگر پیروز این صحنه نیز باشد.
اما انتخابات فرمانداری کالیفرنیا در سال ۱۹۸۲ خلاف این ادعا را نشان میدهد. در آن زمان تام برادلی، نامزد سیاهپوست و پرطرفدار و جورج دکمهچیان، نامزد سفیدپوست و ارمنی تبار با یکدیگر رقابت میکردند. نظرسنجیها پیروزی قاطع برادلی را نشان میداد و برادلی با استناد به آن نتایج، سخنرانی خودش را به عنوان نخستین فرماندار سیاهپوست بزرگترین ایالت آمریکا، تهیه کرده بود. اما روز پس از برگزاری انتخابات همه با شگفتی و در عین ناباوری دیدند، برادلی سیاهپوست، انتخابات را به دکمهچیان سفیدپوست واگذار کرده؛ اما چطور؟ شاید سادهانگارانه باشد! ولی بسیاری از مردم، این رویداد را نشانه تفکر نژادی اکثریت سفیدپوست آمریکا میدانند که در بزنگاههای تعیین کننده، به ویژه در انتخابات مهم سیاسی رخ مینماید.
باید چند روز دیگر تأمل کرد تا انتخابات آمریکا برگزار شده و نتایج معلوم شود. هنگام نگارش متن، هنوز اوباما و مککین در حال مبارزه و تبلیغات هستند، اما احتمالا هنگام چاپ و نشر این مقاله، همگان رئیسجمهور آمریکا را میشناسند! آیا باز هم تاریخ و ماجرای برادلی تکرار شده و در عین ناباوری مککین انتخاب میشود؟ یا آرزوی مارتین لوترکینگ فقید برآورده میشود؟!
این جملات، مقدمهای بود برای بررسی فیلم سینمایی Hancock محصول سال ۲۰۰۸ به کارگردانی Peter Berg که به نظر نگارنده، فضای امروز آمریکا را به تصویر میکشد.
در این فیلم، Hancock John یک ابرقهرمان سیاهپوست بوده، ولی همانند افراد دونپایه اجتماع زندگی میکند؛ دایمالخمر، کثیف، بینزاکت و کارتن خواب.
هرگاه در محلی جنایتی رخ داده و یا مشکلی پیش میآید، Hancock مثل سوپرمن به آنجا پرواز کرده و با قدرت افسانهای خود با قوای شر مقابله میکند، اما متأسفانه مشکلات دیگری پدید میآورد.
منش، رفتار، گفتار، ظاهر و خرابکاریهای او دلایلی هستند که موجب عدم مقبولیتش شده، هرچند منجی است، ولی محبوب نیست؛ هیچ کس آرزوی دیدنش را ندارد و بعضا با ناسزا روبهرو میشود.
هنگامی که Ray Embrey در یک صحنه خطرناک روی ریل راهآهن گیر افتاده و تلاش میکند تا زندگی و خودرو خود را نجات دهد، Hancock از راه رسیده و با وارد کردن یک آسیب جدی به لوکومتیو، زندگی او را نجات میدهد. این حادثه موجب دوستی این دو نفر شده و از این لحظه به بعد است که زندگی Hancock سیاهپوست و Ray سفیدپوست دچار تغییر و تحول اساسی میشود.
دوست سفید، همه توان خود را برای ایجاد محبوبیت Hancock به کار میگیرد، هرچند همسر او مخالفت کرده و ادعا میکند این ارتباط و دوستی به خانواده و فرزند آنها آسیب میرساند، ولی Ray دست از تلاش برنداشته و ادامه میدهد.
به اصرار Ray برای ایجاد روحیه قانونگرایی در دوست سیاه، Hancock خود را به دادستانی معرفی کرده و برای جبران خرابکاریهایش به زندان میرود. او در زندان نیز منزوی و کلافه است، ولی به علت ملاقاتهای پیدرپی Ray و خانوادهاش، بهبود مییابد.
و سرانجام روز موعود فرا میرسد و در یک عملیات دزدی بانک، پلیس به ناچار از Hancock تقاضای کمک میکند، ابرقهرمان این بار در ظاهری جدید از راه رسیده و با نجات جان یک پلیس زن، ماجرای دزدی بانک را به گونه مناسبی پایان میدهد و به این ترتیب، ابرقهرمان مورد تشویق مردم حاضر در صحنه قرار گرفته و محبوب آنها میشود.
او دیگر مثل سابق نیست؛ منش، رفتار، گفتار و ظاهرش عوض شده و تنها نام خود را حفظ کرده است. همه خوشحال هستند، به ویژه Ray از این که منجی Hancock شده و ماجرای نجات جان خود را نیز به نحو مناسبی جبران کرده است، احساس شعف و پیروزی میکند.
ارتباط بیشتر ابرقهرمان سیاهپوست و خانواده سفیدپوست، کشش عجیب Hancock برای حفظ این دوستی، تمایل نداشتن Mary Embrey همسر Ray برای تداوم این رابطه و یک رویداد ساده، Hancock را متوجه نکته جالبی میکند، Mary نیز همانند او یک ابرقهرمان بوده، ولی توانایی فوق بشری خود را از چشم شوهر، فرزند و همگان پنهان نگاه داشته است. او Hancock را تهدید میکند که اگر این راز را آشکار کند، کشته خواهد شد و Hancock به شرط مذاکره و روشن شدن حقایق میپذیرد.
دیدار و گفتوگوی این دو ابرقهرمان، به رجزخوانی آنها برای یکدیگر مبنی بر قویتر بودن خویش و داشتن برتری بر دیگری منجر میشود. درگیری فیزیکی آنها معلوم میکند که هر دو از یک نژاد هستند، همیشه به صورت عجیبی یکدیگر را مییابند، ولی به محض نزدیک شدن به یکدیگر از قدرتشان کاسته شده و به شدت آسیبپذیر میشوند. در واقع، اتحاد بین این دو امکانپذیر نیست. زن سفید با علم به این موضوع، همواره از Hancock دوری میجسته تا هم خودش و هم او بتوانند باقی بمانند.
تماس این دو ابرقهرمان، Mary را تا مرز مرگ پیش میبرد. راز او را برای شوهرش آشکار کرده و منجر به آسیب جدی Hancock میشود، اما در واپسین لحظات، او قدرت خود را بازیافته و از خانواده Embrey دوری میجوید، با این عمل ضمن نجات جان Mary باعث پیوند دوباره او با شوهر و فرزندش میشود.
در پایان، هنگامی که همه اعضای خانواده Embrey کنار یکدیگر در حال گردش و پیادهروی هستند، ابرقهرمان سیاهپوست با همان ظاهر منجی ماجرای دزدی بانک در یک مکالمه کوتاه با تلفن همراه به Ray میگوید: ماه را نگاه کن.
روی کره ماه تصویری یادآور این مضمون دیده میشود: «تغییر ممکن است»
شاید شما نیز با نظر نگارنده موافق باشید! آیا Hancock همان باراک اوباما نیست؟ Mary چطور؟ احتمالا هیلاری و Ray نیز بیل کلینتون؟!
رقابت انتخاباتی هیلاری کلینتون و باراک اوباما در سال ۲۰۰۷ آغاز و نزدیک به یک سال طول کشید. پس از کلی رجزخوانی و سایه به سایه یا شانه به شانه مبارزه کردن، عاقبت هیلاری به سود اوباما کنارهگیری کرده و از او حمایت کرد.
نکته جالب فیلم Hancock در آن است که این فیلم نیز در سال ۲۰۰۷ ساخته شده و در سال ۲۰۰۸ اکران شد، آیا کارگردان فیلم و یا عوامل پشت پرده، حدود یک سال پیش، از واقعیت کنارهگیری هیلاری خبر داشتند؟ یا صرفا یک پیشبینی ساده و اتفاقی بود؟ آیا ماجرای فیلم بخشی از یک پروژه مهندسی اجتماعی جامعه پیچیده آمریکا نیست؟
به نظر نگارنده، پاسخ پرسش آخر، مثبت است. این فیلم دخالت عوامل پنهان و قدرتمند در القا و ایجاد طرز تفکر در مردم آمریکا را نشان میدهد. شاید همان عوامل پنهان، میخواستند با دستکاری ذهنی و عملیات روانی، باور جدیدی در ذهن مردم جهان پدید آورند!
حال با هم زمانی کمتر از یک سه روز به انتظار مینشینیم تا شاهد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به عنوان یک پروژه مهندسی اجتماعی باشیم.
افشین کیانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست